باز بوی باورم خاکستری است :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


باز بوی باورم خاکستری است

خانم معلم | شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۷، ۰۵:۳۶ ب.ظ | ۰ نظر
باز بوی باورم خاکستریست صفحه های دفترم خاکستریست
 پیش از اینها حال دیگر داشتم هر چه می گفتند باور داشتم
پیرها زهر هلاهل خوردند عشق ورزان مهر باطل خوردند
باز هم بحث عقیل و مرتضاست آهن تف دیده مولا کجاست؟
نه فقط حرفی از آهن ماندست شمع بیت المال روشن ماندست
 دستها را باز در شبهای سرد
 ها کنید ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خیابان خوابها
می رسد ته مانده بشقابها !
در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجمها فراوانند باز سر به لاک خویش بردید ای دریغ
نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
 دیر خواهد کرد روزی روزیت
در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم و لیکن بشنوند
 نکته ها را مو به مو دیوارها
با خودم گفتم تو عاشق نیستی
 آگه از سر شقایق نیستی
غرق در دریا شدن کار تو نیست
شیعه مولا شدن کار تو نیست
 اللهم عجل لولیک الفرج
  • خانم معلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی