شرمتان باد :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


شرمتان باد

خانم معلم | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۸۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ | ۱ نظر

با تمام اشکهایم

شرم تان باد ای خداوندان قدرت بس کنید

بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید

ای نگهبانان آزادی نگهداران صلح

ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون

سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم ، سرب داغ

موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را ، موج خون

گر نه کورید و نه کر

گر مسلسل هاتان یک لحظه سا کت می شوند

بشنوید و بنگرید

بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است

کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند

بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است

کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند

بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان روز و شب با خون مردم آبیاری
می کنند

بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر، بیدادتان را بردباری میکنند

دست ها از دست تان ای سنگ چشمان بر خداست

گر چه می دانم آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست

با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم

بس کنید

بس کنید

فکر مادرهای دلواپس کنید

رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
در سال 1355 پس از آنکه روزنامه ها نوشتند که در لبنان بر اثر بمباران مدرسه ای چند صد کودک کشته شدند این شعر توسط فریدون مشیری سروده شد
  • خانم معلم

نظرات (۱)

تنها می توان گفت :
" اللّهم عجّل لولیّک الفرج "
خدایا ،
روز موعود ، روز ظهور تنها رهایی بخش مظلوم از ظالم را برسان .
تنها همین .
اما، ما که خودمون انسان می دونیم ! ما که خودمون رو مؤمن می دونیم ! ما که خودمون رو مسلمون می دونیم ! چی ؟! ..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی