13 آبان در مدرسه ی ما :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


13 آبان در مدرسه ی ما

خانم معلم | پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۲۷ ب.ظ | ۷ نظر
روز خیلی خوبی بود ...شاید خیلی بهتر از 13 آبان هر سال ....
اصلا دنبال اجرای برنامه نبودیم !!! ... یک زنگ کامل رو گذاشتیم برای اجرای برنامه .... اما برنامه چی بود ؟
اول اهدای هدایای بچه ها  به همراه شیرینی و موز... 




بعدش مسابقه ی والیبال بین بچه های سال دوم و سوم که الحق و والانصاف دومی ها خیلی بهتر بازی کردن ( چون من بالاسرشون بودم ) ومشوق قرمز ها !!! ...
دو ست بازی کردن و چون کاوراشون قرمز و آبی بود شد همون دربی خودمون با نتیجه ی مساوی!!


بعدش که بچه ها حسابی طرفداری هاشونو کردن ( حتی به شکل رنگ کردن سر وصورت و دستها ) حرکات موجی .... شعار های قرمز و آبی ....  دور حیاط و زمین بازی به طرفداری از تیمشون چرخیدن و هر چی داد و فریاد داشتن زدن ،




گفتیم بشینین برنامه داریم براتون ... اول خودم قرآن رو با صوت براشون خوندم که کلی تعجب کردن و در سکوت کامل گوش دادن ...
بعد معاون پرورشی مون ادای بچه هایی که قراره قرآن صبحگاهی رو بخونن و نمیخونن و هی قر وقمیش میان رو در آورد که بچه ها از خنده روده بر شدن و فهمیدن چه منظر زشتی داره وقتی که بهشون میگیم بیاین قرآن بخونین و نمی یان ...و وقتی هم که میان میگن نمیتونیم ، صدامون گرفته ، جلوی جمعیت رومون نمیشه بخونیم ( که ادای همه ی اینا رو با کمک همدیگه در اوردیم !)  و پشت بندش ادای دعا خوندناشون به شکل ام پی تری همراه با حرکات جلو و عقب بدن رو در آوردیم ....
شعر« باز باران » برنامه بعدی بود که دسته جمعی بچه ها شروع کردن به خوندن  و دیدم که آخراش رو خوب نمی خونن و همش رو حفظ نیستن ، گفتم حالا یه شعری رو بخونیم که همه تون بلدین و « یار دبستانی » رو شروع کردم و همه با هم با لذت زیاد شروع به خوندن کردن 2 ، 3 دوری شعر خونده شد .... جو قشنگی بود و بچه ها کاملا لذت می بردن .... شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل هم داده شد اما ، نه با بی میلی ...

 دو تا مسابقه گذاشتیم ....مشاور مدرسه گفت برای اینکه نشون بدم چقدر بی تفاوتین نسبت به هر چیزی که در مدرسه هست ، نمیگم مسابقه چیه ، هر کی فکر میکنه میتونه از عهده هر سوالی بربیاد ، بیاد اینجا ( سر سکو )... یه 10 نفری اومدن ...پرسید من روی بورد های چهار طبقه چه چیزهایی نوشتم ؟ ....یک نفر نتونست جواب بده !! همه چیز گفتن مثل : رایت سی دی  500 تومان ....برای ورود به مشاوره لبخند بزنین ( که اینو روی در مشاوره زده ، نه روی بورد )... و چیزهای متفرقه ای که روی بورد ها بود الا اونی که مشاور زده بود و پیام مشاور بود ....همه خودشون خندیدن ....

بعد مشاعره گذاشتیم .... شعرها فقط چیزهای من در اوردی بود که از خنده ریسه می رفتن و می نشستن ... همین جوری 2 ساعت گذشت ....



 فکرمیکنم همین قدر که امروز رفتم سر صف و تا گفتم : قر آن، چند نفر اعلام امادگی کردن از نتایج مثبت این نوع جشن گرفتن به شیوه ی خود بچه هاست ....

به علت پاره ای ملاحظات !!!بعضی از عکسها حذف شدند .
  • خانم معلم

نظرات (۷)

سلام
از شادی و خوشحالی شما از صمیم قلبم شاد و خوشحال و خدا رو شاکرم که روز خیلی خوبی بوده و در کنار دیگران خوش گذشته ..........
دوستتون دارم
@ به دلداده عزیز
جات خالی بود... کاش می یومدی
دوستان به جای ما ! وقتی به شما خوش گذشته یعنی به ما هم خوش گذشته ... خیلی دلم می خواست پیش شما و بین جمع شادتون باشم . به خصوص با شنیدن سر و صداهایی که می اومد !
خدایی عکسای قشنگیه ها ! من که به این بچه ها غبطه می خورم ! و حسرت دوران مدرسه رو می خورم ! کاش میشد برگشت به اون دوران ! اما حیف که نمیشه !!!
قربونتون .....
یا مغیث من لا مغیث له
سلام
عکس گذاشتید .نه؟
برایم باز نمی شود...حتما عکس ها پر از شور و نشاط نوجوانی است...بی ترس خندیدن...هم به خود..هم به دنیا..پر از فکرو آرزو...شادی های لحظه ای یا...جنبش و تحرک...روزهای قشنگی بود!
حسرتش را نمی خورم.این روزهای جدیدم را هم دوست دارم !
من زود بزرگ شدنم را هم دوست دارم!
@سما
سلام چقدر خوشحالم که میبینم هستی ...باورت شاید نشه ولی دلم خیلی شورت رو میزنه ...مواظب باش خواهشا ..
آره عکس مراسم رو گذاشتم ...یه دفعه سرعت اومد پایین و برای همین باز نمیشه ... بر و بچه هامونو ببین ، حلشو ببر ... روز خوبی بود جات خالی ... آره خندیدن بی ترس و واهمه ای ...راستش وقتی شروع کردم یار دبستانی رو خوندن اولش گفتم شاید با مخالفت روبرو بشم ولی وقتی گه شروع کردم نه جاش بود جلوم گرفته بشه و نه البته عکس العمل ناجوری دیدم ...
زندگی هر لحظه اش با لحظه ی دیگه تفاوت داره ... زندگی رو هم خودمون میسازیم ... پس اگر راضی ام و اگه ناراضی به خودمون بر می گرده ... و اینکه تا چه اندازه به خدا و حکمتش اعتقاد داشته باشیم ...داستان اون گنجشک و خدا رو که حتما خوندی (اگه نه ، بعدا برات بنویسم !)بازم میگم مواظب خودت باش...
سلام
خوشحالم که دبیر مهربانی مثل شما آشنا شدم
مهربانف آگاه، بصیر و فهیم
خدا جوانان و نوجوانان پاک و نازنین رو حفظ کنه
و سربازان امام زمان(عج) قرارشون بده

و شما رو خیر کثیر عطا کنه
به پاس نیت ارزشمند و تلاش مبارکتون

یا علی
@ م.د
سلام ... بابا این همه تعریف !!! مهربان،آگاه، بصیر و فهیم... کی میره این همه راهو ... نه اینجوریا هم که نوشتید نیست ولی از حسن ظن تان ممنونم ...امیدوارم بتوانم یه کوچولو اون چیزی که ازم انتظار میره رو بر اورده کنم که این شغل ، شغل خطیری است و هر کس را برازنده ی ان نیست ... ما هم معلوم نیست چطوری توشون بر خوردیم ...
منتظر نقد هایتان هستم ...در پناه حق باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی