نامه هایی به خدا :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


نامه هایی به خدا

خانم معلم | يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۸، ۱۱:۳۴ ب.ظ | ۲۳ نظر

بالاخره تونستم یه چند تایی از نامه ها رو تایپ کنم و بنویسم و هنوز چند تای دیگه ای باقی موندن .... راجع بهشون نظر بدین من نظراتتون رو بهشون به طور خصوصی میرسونم ... شاید تاثیر گذار باشه از اینکه ببینن بقیه راجع به افکارشون چطوری قضاوت میکنن و فکر میکنم برای همه مهمه که اینو بدونن .... یا حداقل بهش فکر میکنن ....

و اما نامه های دانش اموزان سال سوم هنرستان ما به خدا :

۱

سلام . سلام خدا دوباره من اومدم . اومدم باهات حرف بزنم ، اومدم باهات درد ودل کنم ، اومدم بگم که چقدر دوستت دارم .اومدم که بدونی عاشقتم .

خدا من خیلی دوستت دارم اما نمی دونم که باید چه جوری باشم که شاید تو هم منو دوست داشته باشی . خدا دلم گرفته از دست همه حتی خودم . خدا دلم یه همدم و همزبون می خواد اما چه کسی رو بهتر از  و با اعتقاد تر از تو می تونم پیدا کنم . خدایا توی سختی ها ، تو مشکلات ، تو شادی کنارمی اما من نمیدونم چرا دنبال کس دیگه ای می گردم . خدا یا دلم می خواد داد بزنم دلم می خواد تا اونجایی که می تونم تو رو صدا کنم ازت تشکر کنم به خاطر همه چیز .دلم می خواد تنها باشم و با تو جرف بزنم تا اونجایی که می تونم صدات کنم ازت تشکر کنم به خاطر همه چی

خدا یا دوستت دارم اما نمیدونم باید چکار کنم که ثابت کنم آخه انقدر بزرگی که حتی عقلم به جایی نمیرسه ....خدایا قول بده که هیچ وقت تنهام نمی زاری ..هر چی ازت خواستم بهم دادی اما خدا هر چی ازم خواستی نتونستم به درستی انجامش بدم ، نتونستم قدرت رو بدونم حتی قدر چیزایی که بهم دادی نمی گم آدم قدر شناسی نیستم اما نمیدونم و نمی تونم کارایی که می خوای رو انجام بدم اما با وجود این هنوز پشتم رو خالی نکردی تنهام نزاشتی .با منی . حتی تو اوج غم و اندوه و بی کسی .با وجود داشتن مادر و پدر ناتنی و خواهر و برادر اما بازم تنهام و احساس تنهایی می کنم خدایا بزار تو اوج بی کسی ام فقط با تو بمونم ..تنهام نزار کمکم کن که بهترین باشم که به تو نزدیکتر باشم .......

2

نامه ی اول  : در این نامه که قبل از کلاس بهم داده بود در ابتدا داستان لیلی و مجنون رو کمی شرح داده بود و بعدش نوشته بود :

آیا می توانید به لیلی خود برسید ؟ آیا لیلی و مجنون می توانند روزی به یکدیگر برسند یا اینکه به یکدیگر نرسیدند و جائدانه شدند ؟ من کاری به انسانهای دیگر ندارو لیلی انها ندارم . هر کسی برای خود لیلی دارد و من نیز هم . من سعی میکنم به لیلی خود برسم . رسیدن من به لیلی ام شاید خیلی دشوارتر از رسیدن مجنون به لیلی باشد ولی از خود او کمک می خواهم تا به او برسم . لیلی من خداوند است . او که جاودانه است او که همیشگی است او که این دنیا و ان دنیا همیشه زنده و پاینده است . باید کاری کنم که مورد توجه او قرار بگیرم باید کاری کنم که محبوب او شوم او که خود محبوب همه است .باید کاری کنم که اعمال و رفتارم حتی خواب و خوراکم مورد رضایت او باشد . باید خودم را مثل او کنم که بخشنده و مهربان است . باید همانند او مهربانی کنم و از همه چیز بگذرم . باید روحا وجسما و از صمیم قلب او را دوست داشته باشم .او باید ببیند که من او را دوست دارم خداوند اگر ببیند که انسان برای رسیدن به او از همه چیز می گذرد او را محبوب خود می گرداند . به او توفیق عبادت کردن می دهد . لذت عبادت و هم صحبتی با خود را به او می چشاند . به او فرصتی می دهد که حتی لحظه ای با او خلوت کند . احساس خوشبخت بودن به او می دهد .و می دانستید که شهیدان هم به لیلی خود رسیدند ؟

لیلی من از همه زیباتر ، با شکوهتر ، مهربان تر و بخشنده تر است طوری که هر جا می نگرم رد پایی از او را می بینم .

 

3

کاش پیش از اینکه درک می کردم که تو را چه ساده می توانم به دست آورد . اگر از اول با خدا هم نشین می شدم ، مستحق این همه عذاب و گناه نمی شدم .

4

من تو رو خیلی دوست دارم ولی روم نمیشه باهات صحبت کنم .اخه هر وقت مشکلی داشتم بهت قول دادم که اگه این کارم جور شد بیام پیشت ولی بعد از اینکه اون مشکلم حل شد فراموشت میکنم .من دلم می خواد که نماز بخونم ولی نمی تونم . من آدم بدی نیستم فقط نماز نمیخونم ولی میدونم که نماز نخوندن آخر بد بودنه ..من ازت می خوام کمکم کنی می خوام نماز بخونم چند بار سعی کردم ولی بعد از 15 روز که نماز می خونم یه اتفاقی می افته که نمیشه ....میدونم که تو منو نمیبخشی ولی کمک کن که بتونم بیام پیشت .

5

سلام خدای بزرگ و مهربون

امروز میخوام باهات خفن درد و دل کنم امیدوارم الان به حرفام گوش بدی .

خدایا من ازت خیلی دور شدم نمیدونم چرا ما ادما وقتی یک ناراحتی برامون پیش میاد می یاییم پیش تو و ازت با هزار تا نذر و نیاز می خوایم که کارمون راه بیفته ..من خودمم یک کم از این دسته آدمام . اما من دوست دارم همیشه پیش تو باشم به خودت قسم اگر مشکلی برام پیش بیاد وقتی احساس تنهایی میکنم وقتی که فکر میکنم تو پیشمی احساس ارامش بهم دست میده .احساس میکنم تو واقعا هستی واقعا منو میبینی واقعا درکم میکنی . خدایا تو خیلی بخشنده ای .خیلی بزرگی دوستت دارم به والله عاشقتم .

(بقیه اش از زندگی خصوصی و مشکلاتش گفته بود از خدا کمک خواسته بود ......)

6

سلام

یه چند وقتی هست که نه تو یادی از من میکنی و نه من یادی از تو ... نمیدونم چرا شاید به خاطر مسائل زندگی ....اما احساس میکنم که دلم برات خیلی تنگ شده . نماز می خوندم نمیدونم چرا ، اما سمت گناه کمتر میرفتم . منو به خاطر گناهانم ببخش هزار دفعه گفتم اما بازم گناه میکنم خدایا دوستتدارم تویی که وقتی با مامان و بابام و یا هر کس دیگه دعوام میشه باهات درد و دل میکنم ...البته بگم ها ، تو اون درد و دل کفرم زیاد میگم اما بازم تو گوش میکنی ...به زمین و زمان فحش میدم اما بازنم تو گوش میکنی .... میگی بگو بنده ی من از دردات بگو درست میشه اما من چی ، بازم کفر میگم ....

7

سلام پریروز وقتی که بارون می یومد بعد مدتها که شاید تعدادش بیشتر از انگشتهای دستم نباشه زیر بارون به خاطر این که دلم رو یه نفر شکسته بود باهات از ته دل حرف زدم و گریه کردم هر بار که این جوری باهات حرف زدم و از یه آدم به تو پناه آوردم موقع حرف زدن یه احساسی داشتم مثل این بود که واقعا صدای منو می شنوی ، جوابمو میدی یعنی من دارم با وجود به این عظیمی و بزرگی صحبت میکنم . ولی خیلی برام لذت بخش بود تنها کسی که بهش اعتقاد دارم به راز داری تویی . هزار بار توبه کردم ولی شکستم ولی باز با پررویی اومدم چون خیلی گفتم خدای خودمی ، نمیشه که دوباره نیام . هر جا رفتم هر کاری کردم باز دیدم فقط تو موندی برام . خیلی وقتا ناراحت شدی ازم ولی بازم کمکم کردی . بعضی وقتا فکر کنم یعنی اونقدر فکر میکنم که خسته میشم سرم درد میگیره که چه شکلی از تو رو برای خودم مجسم کنم . به نتیجه نمیرسم ...این که زیبایی ، نمیتونم میزان زیبایی تو رو درک کنم ولی از بچگی تو رو یه پیرمرد مهربون و صبور تصور کردم هیچ وقت یه جوون نتونستم تصورت کنم .... بازم حرف دارم بعد دوباره می نویسم .

 منم بازم حرف دارم بعد دوباره براتون می نویسم ....

 

  • خانم معلم

نظرات (۲۳)

با سلام واحترام
ببخشی بدون اجازه دیدن کردم وخوندم
احساس کردم با اقای جعفری نسبتی دارید؟ اگر اینچنین باشه .......
شما هم تشریف بیارید ونظری مرقوم فرمایید
با تشکر
پاسخ:
نخیر نسبتی ندارم ولی خوشحالم شاعری چون شما قدم به در خانه ی فقیرانه ی ما گذاشته اند .....
باسلام واحترام وتعظیم در برابر شما همکار عزیزم
چه زود پاسخ دادید از نظر پر تواضع شما ممنونم البته بنده شایسته اینچنین تعریفی نیستم حتما قصد تشویق دارید
بنده هم سعی می کنم از نگاه پر لطف شما بهرمند شوم
کوچک شما معلم بازنشسته با 25 سال واکنون در حوزه ودانشگاه مشغول تدریس هستم وگاهی هم می نویسم وترجمه می کنم واگر تشویق هایی از همانند شما نبود اکنون ....... بیش نبودم
بدرود
فداتون
سلام
نامه های جالبی بود .
چه خوبه که خدا به هیچ حزب و گروهی تعلق نداره اما هر کس در هر جا مشکل پیدا می کنه اونو صدا می زنه . اون هم نمی گه برو تو شیعه ای یا سنی ای یا مسیحی هستی یا کلیمی ای یا ...
خدایی رفتار کردن چقدر سخته !

موفق و سربلند باشید
پاسخ:
وجه مشترک تمام نامه ها این بود که همه موقع تنهایی به خدا رو میارن ... همه یه جورایی شرمنده ی خدا هستن و از اینکه به دستوراتش عمل نمیکنن ناراحتند ... فطرت انسان پاکه جناب خدا رحمی ... مسلمون و مسیحی نداره ... خدای بزرگ هم اینو بهتر از همه میدونه .... برای همین چیزهاست که میگن : عجب صبری خدا داره .... بالاخره همه چیز روشن میشه ... فقط خدا کنه که مسیر رو اشتباه نرفته باشیم عمدا !!! .... خدا کنه زودتر آفتاب بدرخشه و ظلمت ناپدید بشه و نور حقیقت بر جانمون بتابه و گرمی ده زندگی مون بشه .... کاش اون موقع بتو نیم بخندیم و شاد باشیم که خدا رو تنها نگذاشتیم .... کاش .
سلام
یه تحسین و باریکلام برا آقای خدارحمی و خدا را شکر که اگر چه فعلا حاکمیت و وابستگانشون از طرفش مایه می گذارند و حتی مصادرش کردند اما خدا رو شکر که صدای همه را می شنوه و دروغگویان و ریا کاران را از بقیه تشخیص میده. بازم خدا رو شکر
اما کتاب کوچکی هست به نام (نامه ی بچه ها به خدا) نویسنده اش خارجیه اگه ببینید خیلی خوبه متن های بسیار کودکانه از زبان از ما بدترون که خوندن داره
شاد و موفق باشید
پاسخ:
ممنون از معرفی کتتابتون فقط بفرماییداز چه انتشاراتیه ..ممنون میشم .
  • مساله این است
  • هیچی دیگه. اول صبحی باعث شدید زار زار گریه کنیم.

    البته نه برای اونها برای خودمون. و برای سیستم آموزشی کشور. که هنوز گرفتار جهل مرکب اند و در کتاب ها هی در مورد توحید ذات و فعال و صفات و ... قیامت و... این جور چیزها می نویسند. یکی هم نیست بهشون بگه بابا والله بالله مشکل این بچه ها توحید نیست، خدا نیست، ... اصلا ایرانی جماعت با "خدا" به دنیا می یاد. (حالا چندتا استثنا به کنار)


    من اگر جای شما بودم این نامه ها را به علاوه نامه ای در مورد تغییر محتوای کتب درسی می فرستادم برای حضرات بخش تدوین کتب درسی. که حداقل بفهمند که چقدر عقب تر از مخاطب خود هستند.
    پاسخ:
    حالا گریه نکن نظر بده بگو توی این نامه ها چی دیدی که میشه فرستادشون به دفتر تالیف .....
  • دست نوشته دانشجو
  • سلام خیلی خوب است که ادم حرفش را به خدا بزند سبک می شوی هرچند که او همه اش را از بر است پس برای خودت هم که شده بگو انچه برتو می گذرد خداهم خوشش می اید عاشق بنده اش است حالا چرا اینقدر در او چه دیده نمی دانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    راستی کما هم مطلبش زیبا بود خیلی وقتا ادم اینجوریا میره تو کما مثل فراموشیای همیشگیش توی روزمرگی
    اپم عزیز
    پاسخ:
    اما به قول دکتر که میگفت خدا برای تنهایی اش انسان را افرید و شاید به همین علت است که عاشق اوست .....
  • سید محمد حسین میرباقری
  • دیشب و امروز چند بار اومدم دیدم این نوشته ها را . میرم ؛ و دیر یا زود با یه هدیه ی کوچیک در مورد این پست بر می گردم .
    پاسخ:
    سلام .... هدیه رو دوست دارم مطمئنا منتظر خواهم بود ....
    قبل اینکه برم بخونم نوشته ها را
    یک عدد خصوصی میذارم
    خیلی خیلی یاد ممنون بابت گذاشتن این متن ها و نامه ها و خسته نباشید بابت تایپ


    نامه 2: خوش به سعادتش عجب لیلی دارد

    نامه3: هیچ زمانی برای بازگشت به اغوش خدا دیر نیست. تا دیر نشده دست به کار شو

    نامه 4: با خوذت عهد ببند که برای بهتر شدن و بهتر بودن نمازت را بخونی و اگر زیر قولت زدی خودت ر ا تنبیه کن

    نامه 7: شک نکن که صدات را می شنوه
    پاسخ:
    ممنون عزیزم که نامه ها رو تک تک بررسی کردی بهشون خواهم گفت نظرتون راجع به نامه هاشون چی بوده ...مطمئنا خوشحال میشن ....
    سلام
    به قول آدمهای قدیمی که وقتی گزارشگر ازشون نظر می خواست می گفت واللا من خودمو کوچکتر از اون می دونم که نظری بدم اما به نظر این حقیر به جای این که ما درباره این احساسات پاک جوونها نظر بدیم بهتره چند تا از خزعبلات ما رو بدین دست همین ها که به نظر بچه میان تا ایرادای خودمونو بهمون بگن.
    من یکی که یه دنیا ممنون میشم اگه همچین لطفی درحقم بشه.
    التماس دعا.
    وااااای وااااای واااااااای واااااااااااااااااااااااای واااااااااااااااااااااااااااااااای
    چقدر خوب که نسل ما اینقدر بچه های بچه های ...!
    واااااااااااااااااااااااااای
    دفعه ی دهمه که میخوانمشان
    چشم هام دارند در میان از خستگی اما ذوق توی کوچه پس کوچه های ذهن رفتن وبوی خدا را شنیدن خستگی را از جان آدم فراری میده
    پاسخ:
    برای تویی که بوی خدایی داری ، اینا میتونه خستگی رو از تنت بیرون کنه .... نظرت راجع به نامه ها رو ننوشتی ...
    سلام بر خانم معلم گرامی
    برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/ وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد. سلام مرا به دانش اموزانتون برسانید. واقعا لیلی خود را زیبا ترسیم کرده بودند.
    به انها بگویید هیچگاه دست از دامن خدا و نماز برندارید. چون نماز اولین قدم در خودشناسی و خداشناسی است. خود خدا در قران گفته ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر. اگر گناه هم کردید ناامید نباشید و با برپاداشتن نماز به سوی رحمت الهی چنگ بزنید.
    این هم هدیه ی من به دانش اموزان خوب به شما.
    الهی چه فضل است که بادوستان خودکرده ای؟
    هرکه ایشان را شناخت،تورایافت وهرکه تورا یافت،ایشان راشناخت.
    گلهای بهشت درپای عارفان خاراست؛ آنکس که توراجست بابهشتش چه کار است؟

    "مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری"
    پاسخ:
    سلام چه هدیه ارزنده ای .... امید که پیام رسان خوبی باشم حتما پیامتان را خواهم رسانید و حتما خوشحال خواهند شد . ممنون
  • مساله این است
  • خب من که عرض کردم. مهم ترین بخش ش اینه که بچه های ما مشکل توحید ندارند. همون طوری که مشکل امامت و معاد هم ندارند.

    مشکل را ما داریم که معمولا بوق وارونه می زنیم. هی می خوایم برای بچه ها از توحید و نبوت و معاد بگیم.
    با سلام به جناب محمد اقای پور غلامی
    عرض کنم که ، حالا که مشکل توحید و امامت و معاد ندارند ، پس مشکلشون چیه ؟ !!! .... فقط با نبوت و عدل مشکل دارند ؟ !!!! اتفاقا مشکلشون همین شناختیه که فطرتا با خدا دارند ولی اون رو باور ندارند که خدا حاضر و ناظر بر اعمالشونه ... باور اینکه اگه من عشقم خدا بود همه چیز رو خوب میدیدم و به آ نچه او گفته بود عمل میکردم ... امروز سر یه کلاسی رفته بود سر منبر و دقیقا داشتم از ارزشها و ضد ارزشها براشون میگفتم با زبون خودشون ... یکی شون گفت خانم مشکل من اینه که صبر ندارم ....اگه بابا یا مامانم سرم داد بزنن نمیتونم تحمل کنم ... مشکل جوون من عدم شناخت ارزشهاست .... جای ارزشها با ضد ارزشها عوض شده ... خیلی از ارزشها مفهوم خودشون رو از دست دادن ....من چقدر می تونم براشون از ارزشها بگم .... من اینجا توی مدرسه میگم اثر میکنه میاد توی جامعه دقیقا عکسش رو می بینه و به کرات هم میبینه و تمام رشته های من پنبه میشه .... دقیقا امروز با همونی که نوشته بود نماز می خوام بخونم ولی نمیتونم صحبت می کردم برام کارهای خوبش رو آورده بود می گفت نمیتونم نماز بخونم چون بعد چند وقت دیگه نمیشه !!! ... کارهای خوبش هم به قول خودش خلاصه شده بود تشکر از پزنده ی غذا و خسته نباشید به مادر و شب بخیر شب .... باورتون میشه بیشتر خوبی هایی که نوشته بود در عرض یه هفته اش همینها بودند ؟ خودش گفت خوب این کارایی که من همیشه میکنم گرچه من همونها رو هم تشویق کردم ولی بهش گفتم حالا باید تو فکر کار خوب بهتر و جدید تری باشی چرا نماز خوندن رو امتحان نمیکنی و یه سری از شیرینی های نماز گفتم ، آخرش میدونین چی گفت ؟ گفت اگه من نمره هام کم میشه نماز بخونم فکر میکنین خوب میشه ؟گفتم : نمیتونم بگم نمره هات خوب میشه ولی بی تاثیر نیست اگه با دقت نماز بخونی دقتت موقع درس خوندن هم زیاد میشه و ضمن اینکه توجه خدا هم بهت بیشتر میشه ... نمیشه گفت آره ، چون مممکنه خوب نشه واونی که به خاطر نمره اومده نماز بخونه دیگه اصلا سراغش هم نره .... کار تربیتی کردن خیلی سخته .... یه گفتن اینکه بچه های ما توحید و معاد و امامت رو قبول دارن راهگشا نیست .... یه مقدار بیشتر کمک بدین ....
    سلام من برعکس همه حس خاصی بهم دست نداد احساس می کنم همه حرفا یه جورایی شعاری و کلیشه ای بود حرف دل نبود البته این نظر منه شایدم اشتباه می کنم توقع من بالاتر بود مثلا من اگه می خواستم یه قسمتی از ناممو به خدا رو بگم می نوشتم گاهی همه چیز جور بود ولی تو در اصل نبودی در حاشیه رفته بودی زمینم می زدی تا بفهمم تو اصلی و همه در حاشیه و بارها تنها توکل تو بودو هیچ چیز جور نبود آنوقت همه چیز جور می شد مثل جنوب امسال که همه چیز جور بود اما.................
    کاش عدل تو برایم حل شده بود آن موقع برایم دوست داشتنی تر بودی این را بارها به تو گفته بودم ولی نمی دانم زمان پاسخ آن کی فرا می رسد نمی دانم ولی این را می دانم که تو روزی جوابم را می دهی و آن قدر زیبا جوابم را می دهی که ارزش 5 سال جوانی که در این راه گذاشتم در کنار آن حقیر است .
    خانم معلم به بچه ها بگید از این کلی گویی دست بردارن ریز بنویسن با جزیی نوشتنه که درس های بزرگی میشه ازشون گرفت . احساساتی که توی بازه زمانی مختلف شکل گرفته .
  • خانم معلم به جناب تلنگر
  • سلام
    خوب شما هم خوب نامه می نویسید ها !!! ....
    اما درست گفتین این چیزیه که منم بهش رسیده بودم و منتظر بودم کسی مطرح بکنه ... بهشون گفته بودم برای کسی که دوستش دارین نامه بنویسین و انتظار داشتم یه جورایی اون چیزها رو بنویسن .... اما دید اونا از خدا اینه ...این دید شماست ... اونا خدا رو قادر مطلقی میدونن که وقت نیاز میشه به درگاهش رجوع کرد و نه چیزی که همیشه در کنارشونه اینو فقط شنیدن ولی باور ندارن ..اتفاقا بعدا راجع به این مسئله براشون گفتم .... امروز سر یکی از کلاسها رفته بودم دلایل درس نخوندن رو ریز کردیم و و با کمک خود بچه ها پای تخته نوشتم .... دلایل چند چیز دیگه رو هم نوشتم مثل بد حجابی و یا گناه کردن و ... بعد که خودشون علت همه چیز رو گفتن ، گفتم بازم همه ی اینا علت نیست ... علت یه چیز دیگه است و اون وقت گفتم علتش اینه که عاشق خدا نیستیم ... اگه عاشقش بودیم به حرفش بودیم دیگه خودبخود درس می خوندیم ، گناه نمیکردیم ، حجابمون حفظ میشد و ....
    منم کاملا معتقدم که بچه ها در حقیقت چیزی نوشتند مثل اینکه امسال تابستان را چگونه گذراندید ؟ البته نه اینکه چیزهایی که گفتند حقیقت نیست ، چیزهایی را نوشتند که می دانستند و در حقیقت باور داشتند باورشان از خدا این است و الحمد لله صداقت داشتند و این خیلی مهم است ..... باز کمکم کنید ... ممنون میشوم ....
    سلام.
    خانم معلم خوب خودمون البته الان ناظم هستید ، نمیدنم چرا من از ناظممون نمیترسیدم
    این آقای "مسئله " هم خوب شما رو هرس میده ها!! شنیدم دست بزنم داره!؟ خانم معلم اگه حرف گوش نکرد عوض نصیحت، شترق بزنیدش. روشیه که خودش انتخاب کرده.
    ولی من یکم با حرفاش موافقم. کتابای ما تئوری میکنن تو مخ بچه ها باور نمیدن بهمون.
    من دینی و بینشمو سر کلاسای ادبیات دوره دبیرستان یاد گرفتم. اینقد این کلاسا رو دوست داشتم و البته بقیه بچه ها هم همینطور بودن با اینکه رشته تحصیلیمون ادبیات یا علوم انسانی نبود.
    معلمای ادبیات دینی رو عملی تو مخ ما میکردن. در ضمن اینم هست همه چی رو کتاب نمیتونه بگه بیشترش با معلمه.
    و البته با حذف زیادی هم موافق نیستم. نتیجه حذف علوم و معارف و ادبیات و پرداختن به علوم تخصصی میشه وضع دانشگاه.
    تا دم دانشگاه از بینش میگن و ادبیات ضریب 4 میشه همین که به مرحله سر نوشت ساز یه جوون یعنی دانشگاه میرسن کلا علوم انسانی رو تو خیلی از رشته حذف میکنن .
    در مورد داستان ، چون وقت نمیشه داستانشو بگ آخرشو میگم.
    مگه میشه فکر کرد 1412 دولت مهدی بر سر کار نباشه .
    ما تا جمعه میاد درسته که تو چند و چون زندگی غرق میشیم ولی دلمون میره که این جمعه هم میاد وآقامون نیومده.
    خانم معلم من میگم 1412 که چشمشو باز میکنه دنیا رو جور دیگه میبینه و عطر حضور مولامون رو حس میکنه. انشاالله
    ما منتظریم از سفر، برگردی/یکروز شبیه رهگذر برگردی/با کاسه ی آب و مجمری از اسپند/ما آمده ایم پشت در، برگردی/وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم/گفتیم نمی شود سحر، برگردی؟؟/ ما منتظر تو ایم آقا، نکند/یک جمعه غروب بی خبر برگردی
    من گوشه نشین کوچه ی برگشتــم /ای کاش که از همین گذر برگردی/ پرواز نمی کنیم از اینجا، باید/در فصل نبود بال و پر برگردی/ وقتش نرسیده است ای مرد ظهور
    با سیصدوسیزده نفر، برگردی؟

    اول یه چیزی بگم:
    به نظر من یه بچه ی 17/ 18 ساله از شعار دادن به دوره
    خود منم که یه بچه ی 24 ساله ام وقتی بگن از ته دلت بنویس اولین چیزی که به ذهنم میرسه مینویسم نه شعار و...!
    ..........................................................
    7- زیر بارون خیلی حرف داره
    ادم وقتی میره زیر بارون یهو از خودش خالی میشه
    بعد وقتی زیر بارون با او ی قادر متعال حرف بزنی قطره قطره ی بارون که میریزه روی وجودت که داغ شده حس میکنی خداست که بغلت کرده
    منم تاحالا زیاد حرف زدم و زدم زیرش اما اول و اخرش نه که با شرمساری ها اتفاقا با افتخار برگشتم پیش خدا چون مطمئن بودن تنها کسیه که اصلا به روم نمیاره چه کردم تا حالا و انگار که اتفاقی نیفتاده همیشه آغوش گرمش برام باز بوده وبعد که خودم و انداختم تو بغلش زیر ناو نوازشاش بخاطر کارهای بدم و قول هایی که دادم وعمل نکردم شرمنده می شدم وتو بغلش دوباره قول دادم بهش و خیلی وقتها هم اون قول ها رو بهش پایبند بودم!
    و هربار هم که خواستم از ته دلم باهاش حرف بزنم حتی اگه وسط چله ی تابستون بوده بارون فرستاده رو سرم شده حتی یکی دو قطره
    خدای من وتو خدای مهربونیه!
    چه جالب شکل ظاهر! من هیچوقت به این فکر نکردم که خدا چه شکلیه اما همیشه
    تو ذهنم یه قامت بلند با یه ردای سفید وبلند بوده هیچوقت هم صورتش رو تو تفکراتم نمیبینم.فقط همون ردای سفید (البته شیریه تا سفید) رو میبینم!
    ببین مسئله شعار دادنشون نیست ...مسئله اینه که همه یه جور نظر دادن این یعنی از خدا فقط یه چیز رو می دونن و می فهمن همینکه موقع تنهایی میشه بهش رجوع کرد ... همین که هر بار میشه گناه کرد ولی شرمنده شد و باز برگشت .... اینا بزرگی خدا رو حس کردن ولی فراتر نرفتن .... باید در عاشقی فراتر بود ... هنوز عاشق نشدی انگار دختر خوب اون وقت متوجه میشدی هنوز مادر هم نشدی باز بهتر تر متوجه میشدی ....
    اما من هیچ وقت در قالب انسانی خدا رو تصور نکردم همیشه خدا برام بالای آسمون بوده با تمام وسعتش ....
  • از خانم معلم به فاطمه خانم
  • سلام
    اگه جناب مسئله نبود که وراج کلاسم آرووم نمیگرفت .... بالاخره مبصری گفتن جذبه ای چیزی !!! .... اما با شترق !! هم خیلی موافق نیستم گرچه قبلا بارها امتحانش کردم !!!
    منم موافقم که خود کتاب مهم نیست این معلمه که به کتاب روح میده .... من خودم معلم علوم راهنمایی بودم سر کلاس پای تخته یه بیت شعر می نوشتم و بعد ضبط میبردم سر کلاس شعر جناب اصفهانی رو می زاشتم اول کلاس ...بچه ها بعدش با یه آرامشی به درس گوش میکردن که نگو و هنوز که هنوزه هر کدوم منو میبینین بعد سالها که شاید بعضی هاشون همکارم شدن و بعضی هاشون بچه دارند یادی از اون ایام می کنن ....
    در باره پایان داستان خدا کنه اونی بشه که شما میگید . شعرت برای امام زمان خیلی زیبا بود ممنون .... خدا کنه بیان و ما از یارانشون باشیم ... خدا کنه از منتظران باشیم .... خدا کنه شرمسارش نکرده باشیم
  • مساله این است
  • خانوم معلم من هم دارم از روی تجربه های بی شماری که توی محیط های مختلف چه دانشگاهی و چه فرهنگی انجام دادم صحبت می کنم.
    بینش دینی متفاوت از بینش فلسفی و حتا عرفانی است.(البته شاید براش یک پست نوشتم چونخیلی ها این اشتباه را می کنند.) در بینش دینی قرار نیست که با پیچیده کردن مباحث و فلسفی و مثلا عقلایی کردن موضوع آن را به خورد مخاطب بدیم. نه ! در بینش دینی انسان ها فطرت شان عجین شده ست با خدا : "فطرت الله التی فطر الناس علیها" . و رسول (ص) کسی است که قراره غل و زنجیرهایی که بر گردن انسان هاست باز کنه تا اونها خودشان انتخاب کنند مسیر را : "و یضع اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم" . حال ممکن است بعضی ها هدایت شوند و بعضی ها نشوند. که رسول هم حتا نتونست همه را مسلمان کند.

    مشکل از اونجا دقیقا آغاز می شه که ما میخواهیم برای مخاطب ساعت ها منبر بریم که خدا این است با این صدها صفات. و بعد رسول و بعد معاد و .... . در حالی که بینش دینی و قرانی این طور نیست.

    حالا این بحث بماند برای بعد.
    اونچیزی که به نظر من مهم ترین چیزه "رفاقت" با بچه هاست. بچه های امروز به شدت تنها هستند. حتا اگر صدها دوست داشته باشند.

  • جواب به جناب پور غلامی
  • سلام و ممنون از توجه تون
    من به بینش ... و ... و ... کاری ندارم یه چند تا چیز رو به تجربه دریافتم و اونم اینه که 1- فطرت بچه ها مون پاکه 2- چیزهایی رو که باید بهشون آموزش بدیم رو (ارزشها و ضد ارزشها ) آموزش ندادیم 3- به قول شما بچه هامون تنهان .... مخصوصا با بزرگترهایی که می تونن راهنماشون باشن هیچ ارتباط خوبی برقرار نمیکنن تو پرانتز بگم همین چند وقت ارتباطم رو که بیشتر کردم و تقریبا سر خیلی از کلاسها رفتم و سوای معاونتم صحبت کردم در حد یه شاید دبیر پرورشی شون ، ارتباط و صمیمیت بچه ها بیشتر شده ...امروز یکی شون گریه میکرد پرسیدم چی شده ؟ گفت بریم دفترتون ؟ بردم و معلوم شد این بچه از سال دوم راهنمایی عقد پسرعموی بیسوادی شده که سرایدار یه پاساژه و خودش شاگرد باهوش رشته ی الکترونیک و بسیار خانم و فهیم !!! میگفت بعد این سه سال می خوام طلاق بگیرم و میترسم اگه طلاق بگیرم و دانشگاه قبول نشم جواب پدرم رو چی بدم ؟ .... مشکلاتی که دارن برای خودشون انقدر بزرگه که غیر قابل حل می دوننش و نیازه یه بزرگتر براشون حرف بزنه و امیدوارشون کنه کمی که صحبت کردیم خیلی خوب شد و رفت سر کلاس ... 4- نیاز جوون الان با نیاز جوونهای قدیم فرق میکنه هر کس شرایط ویزه ی محیط و زمان خودش رو داره و گاه من نوعی برام درک بعضی مسائل اونا سخته و همین طور درک موقعیت من نوعی برای اونا، باید یه حد وسطی مثل شماها باشن که این دو نسل رو پیوند بدن و بگن باید چکار کرد .... اما من به این اعتقاد دارم که پای خدا اگه به طور جدی توی زندگی انسان باز بشه ، خود خدا راهنما میشه برامون... کافیه که عاشقش بود ..حتی اگه بعضی وقتا بی وفاویی بکنیم ....
    بازم ممنون - استفاده کردم .... بازم منتظر نقطه نظراتون هستم چون فکر میکنم همه در قبال این بچه ها وظیفه داریم و ضمنا منم معتقدم درحد وظیفه کارمون رو بکنیم و نباید خیال کنیم میشه همه رو درست کرد که خود خدا به پیغمبرش هم گفته من تو رو برای تذکر فرستادم نمیخواد تو فکر آدم کردنشون باشی !!! و اینو همیشه می گم که :
    من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم ..... تو خواه پند گیر خواه ملال
    سلام من با جناب پور غلامی چندان موافق نیستم اگر بچه های امروز ار منبر زده شده اند به خاطر مطالب تکراری و کم استفاده برای جوانان بوده وگرنه یه منبر خوب خیلی موثره یکی از اساتیدم به من می گفت خود من گاهی اوقات نیاز دارم پای منبر بشینم چون تاثیری که تو شنیدن هست توی دونستن مطالب نیست . چرا هنوز سخنرانی های آقای پناهیان برای جوونا جذابه به خاطر نوع نگرش آقای پناهیان به مسایل اعتقادیه چند روز پیش سخنرانی آقای پناهیانو با عنوان زندگی خوب گوش می کردم خیلی شنیدنی بود اصلا تا حالا اسلامو از این دید نگاه نکرده بودم من منظور جناب پور غلامی رو از خلط مباحث بینش دینی و فلسفی متوجه نشدم ؟ به فرض خلط مبحث چه مشکلی ایجاد می شه ؟
    پاسخ:
    سلام قرار شد ایشون یه پست بزنن در همین ارتباط تا امثال من و شما که متوجه نشدیم بهتر درک کنیم ... برای انسان باید همیشه در حال تذکر بود و این یکی از خصوصیات انسانه ...اما فکر کنم منظورشون از منبر رفتن بحث های یکنواخت و توام با نصیحت گونه ای است که رایجه و معمولا استفاده ای نداره و اکثریت کسانی که میان مخصوصا در مدارس جهت سخنرانی جز اینکه فقط بگن اینجوری باشین و اینجوری نباشین و اگه اینجوری نباشین جهنم میرین وااااای و خدا دوستتون نداره ، چیز دیگه ای برای گفتن ندارن ... اخیرا بنده خدایی از حوزه اومده بودن مدرسه به بچه ها میگفتن چرا درس می خونین !!! ، چه لزومی داره زن که آخرش وظیفه ی مادری رو داره بره درس بخونه !! متاسفانه هر کسی نظرات خودش رو بیان میکنه اونم در چنین مکانهایی بدون در نظر گرفتن مخاطبین و شرایطی که حاکمه ....فکر نمیکنم ایشون با تذکر دادن مخالفتی داشته باشند و همون طور که میدونین سخنران باید فردی باشه که مخاطبش رو بشناسه و بتونه با زبون خودش با اونا صحبت کنه ، من فکر کنم منظور ایشون این بوده ....
    خدایا ، دوستت دارم ...
    خدایا ، دیگه قول میدم بنده ی خوبی باشم ...
    خدایا ، دیگه قول میدم تو رو از دست خودم ناراحت نکنم ...
    خدایا ، خیلی تنهام ...
    خدایا ، خیلی خستم ...
    خدایا ، یه دنیا دلم گرفته ...
    خدایا ، حالم اصلا خوب نیست ...
    خدایا ، خواهش میکنم کمکم کن ...
    خدایا ، دلم میخواد همه چی رو به تو بسپرم و خیال خودمو راحت کنم ...
    اصلا خدایا ، کی میشه که منو ببری پیش خود خودت و راحت راحتم کنی ...
    ...
    فقط وقتی هستیم و دوست داریم که تنهاییم و نیاز داریم
    فقط وقتی سلام می کنیم و حرف می زنیم که حال خوبی نداریم
    فقط همین ...
    نقطه ی مشترک خیلیامون در ارتباط با خدا همینه ...
    اما با این حال هست ، دوستمون داره ، مواظبمونه ، خریدار حرفا و گریه هامونه ، آرووممون می کنه ، کمکمون میکنه و هیچ وقت و هیچ جا تنهامون نمیزاره ...
    ...
    دستتون درد نکنه
    بابت این کار و این پست خوب و قشنگتون
    منتظر بقیه ی حرفاتون هستیم ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی