حی علی خیرالعمل :: گاه نوشت یک خانم معلم

حی علی خیرالعمل

خانم معلم | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۸۹، ۰۲:۱۴ ب.ظ | ۳۱ نظر

بالاخره امروز بعد یه استرس حسابی که بهم وارد شد بابت گم کردن عابر بانکم ، تونستم برم بانک و حساب باز کنم ... جریانات تو بانک هم بمونه برای بعدا که اونجا هم باز جریانات داشتم

بالاخره این شد شماره حساب : ۰۳۳۰۰۰۹۸۸۳۰۰۶ بانک ملی

نیاز به اسم بود هم بگید خصوصی براتون میزارم

امید که بتونیم قدمی هر چند ناچیز برداریم

فعلا خودم یه مقداری ریختم به حساب به عنوان دشت اول .... امید که زود سر ریز بشه

بالاخره تا تابستونه یه فکری برای من و مهدیه و سمیه بکنید دیگه ...گناه داریم

راستی مهدی هم یه کفش نو خریده ، صادق هم التماس دعا داره ، ضمنا یه بی وارث هم داریم !!!!

اووووووه فعلا به خودمون کمک کنیم بعدا بریم سراغ ایتام

خوب .... منتظر نزارین ایتام رو ....

وعده مون برای قبل نیمه ماه باشه که تا اون موقع بتونیم براشون یه مقدار وسیله خوراکی بخریم و ببریم بدیم بهشون .....

خدا قبول کنه از همگی انشا الله ....

بعدا نوشت :این سایت رو توی این ماه رمضان سایت خوبی دیدم اینکه می توانی بنشینی قران را درمقابل دیدگانت قرار بدهی، سوره و آیه اش را خودت انتخاب کنی و در میان نوزده قاری قرآن یکی را انتخاب کنی تا آن را به ترتیل بخواند. پیشنهاد می کنم تمام ترتیل ها را انتخاب کنید و به انتخاب شناخته ترها اکتفا نکنید. از هر آیه ای که خواستید می شود قاری را تغییر داد. یک ترجمه انگلیسی از تمام آیات هم وجود دارد. فقط ای کاش یک ترجمه روان و زیبا با یک صدای خوب به زبان فارسی هم در آن پیدا می شد.(برگرفته از سایت بر ساحل سلامت )

http://tanzil.info/

التماس دعا

۰ ۰
۸۹/۰۵/۲۴

خانم معلم

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۴۷

مهدی

سلام
پیشنهاد می کنم اگه این حساب، کارت خودپرداز هم داره شماره اونم بذارین تا امکان استفاده از قابلیت کارت به کارت کردن دستگاههای خودپرداز هم وجود داشته باشه.
اجرکم عندالله
التماس دعا

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۵:۰۶

زهرا

سلام خانوم ... خوبید ؟
اجازه خانوم ! منم خیلی دلم می خواد در حد توان خودم و جیبم باشم !!
یعنی منم با شما هستم ...
چند روزه که یه سرمای خوشمزه خوردم ، حسابی !!!
خدا قبول کنه
راستی ، طاعات و عباداتتون هم قبول باشه

کبوتر حرم

سلام
به چه نامی باید واریز بشه؟
ضمنا ( سهم سادات ) فراموش نشه
شماره حساب میدم واریز بفرمائید

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۵:۳۹

فقط نکنه این کمک و پولی که از طرف کسایی مثل من و امثال من باشه حرووم باشه خدایی نکرده !!!

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۰۵

ترنم باران

سلام
نخسته خانم جان
انشالله اگه خدا بخواد من فردا میرم میریزم
اجازه خانم نیاز به اسم هست برا من خصوصی بزارید____________________________

خدا خیرتون بده که اسم منو مهدیه رو هم گفتین آره دیگه تو این گرما و ... آدم به مسافرت نیاز داره
اجازه خانم تازه ما کلی برنامه ریزی کردیم برا مسافرت بگین زودتر پولا رو بریزن به حساب !!! دلم لک زده برا یه مسافرت جمعی با شما و مهدیه ،تازه سی دی رستاکم با خودم میارم گوش بدیم تا لج اونایی که دوس ندارن گوش بدنو دربیارم

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۰۸

مهدیه

سلام خانوم

اجازه میشه این شماره حساب رو کارت به کارت کرد؟

یا باید بریم توی بانک؟
خصوصی بذارم براتون.

خانم قراره اولین چیزی که بخرید چی باشه برای من؟
گفتم که من مامان بابام هر دو تا یتیمن طفلی ها

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۰۱

انجمن فرزانگان کویر

با سلام
دوستی به در خانه ی یاری رفت ودر خانه ی او را زد.....

جمله ما و من به پیش او نهید

ملک ،ملک اوست ،ملک او را دهید

ماه رمضان ماه از خود رهیدن و به نور رسیدن برشما مبارک باد

انجمن فرزانگان کویر

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۳۱

وراجه

خانوم من که صبح ها نمی تونم برم بانک بی زحمت شماره عابر خودتون رو بدین
بریزم به حساب خودتون شما از اونجا بردارید
وگرنه باید صبر کنیم تا کارت بانکتون بیاد بعد بنده دست به کار شم

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۵۱

حنیف

به نامش و به یادش
سلام

اجرتون با صاحب این ماه...

افتتاح حساب احسانتون مبارک...
ایشالا همیشه تو کاراتون فتح الفتوح باشه

خیلی التماس دعا
یا علی مددی...

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۴۸

حبابـــ (خانه‌ای که ...)

[یکی که چشم‌هاش کلا با اعداد مشکل داره و تا می‌رسه به نوشته‌هایی از جنس عدد و رقم کور رنگی می‌گیره]

کو؟ .... شماره حساب کو؟؟ چنده... الو.... اینجا کجاست... من کجام... کسی خونه نیست....
؟؟

۲۴ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۵۳

خانم خان!
من‌که بهت گفتم دهات ما فقط یه بانک کشاورزی داره.
حالا که کارت به کارت نمی‌شه‌کرد من چطوری خاک هوا کنم و بریزم روی کله‌م؟
خب یه راهی هم واسه ما دهاتیای دور از تکنولوژی میذاشتی.
الان من بخوام برم شهر باز باید قصد ده کنم و نمیشه دیگه.
چه کار کنم؟؟؟؟
خانم این چه وضعشه خب؟

[یکی که احساس می‌کنه هیچ‌کس بهش اه‌م‌ی‌ت‌ نمی‌ده]

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۹

جرقه

سلام

اینجا "سهم سادات " دیدم چشمام تیز شد !!

قدیمیا یه حرفی خیلی خوبی زدن : چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۰۱:۱۹

اکینانیوز

سلام! پیشنهاد جالبی بود! ما که استقبال می کنیم ان شا الله! دوستان رو هم مجبور می کنیم تو این طرح شرکت کنن! دندشون نرم می خواستن با من رفیق نشن! نترس! پولش حروم نیست بگی اجباره و این چیزا! اصل پول از مبدا حرومه!! پس نیاز به نگرونی نیست! شمام که فتوا دادی از دریچه بانک رد شه حلال میشه! پس دیگه اصلا اصلا جای نگرانی نیست!!...موید باشید...لینک شدید! هرچند مدتهاست می خوام این کارو بکنم و حالش نیست!!...یاعلی

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۱۰

حبیبی

سلام.
خدا به شما ،که دست دهنده تون مثل میزبان اصلی می مونه ،خیر بده.
امیدوارم که نه فقط در آن دنیا که در این دنیا هم بی نصیب از برکات کار خیرتون نمونید.
نوای وبلاگتون ، بدجوری آدم رو هوایی می کنه.

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۳۸

سمانه(اتاق دلم)

چه عجب خانم معلم تشریف اوردین به کلبه ی درویشی ما! می گفتین گاوی، گوسفندی قربونی میکردیم براتون هر چند اگرم می گفتین نمی تونستم چون پولشو گذاشتم برای ایتام! (ای وای از دهنم در رفتا اصلاً دلم نمی خواست کسی بفهمه)

آخه ... اجازه... چیزه... سر نزدم چون شیطون رفت تو جلدم و گفت: هاهاها... سمانه... هاهاها... ببین خانم معلم نمیاد پیشت حتما دوست نداره تو هم بری پیشش پس دیگه بهش سر نزن! منم که زمینه اغفال شدن داشتم و... ببخشین خانوم!

باز خوبه همه ی اینایی که می خواین بعد از ایتام بهشون کمک کنین یه عابر بانکی، حساب بانکی ای چیزی دارن پس من چی بگم که هیچ کدوم از اینا رو ندارم برای چی داشته باشم وقتی به جای پول تار عنکبوت بسته جیبمو! پس بعد از ایتام اولویت اول خودمم!

اسمم برامون بذارین بی زحمت نمی دونم نیاز بشه یا نه اما خوب کلاً عقده داریم یکی برامون کامنت خصوصی بذاره بعدشم نمی خوایم خدایی نکرده از دیگران کم بیاریم!

خانم معلم هر چی تلاش کردیم و عرق ریختیم که پروفایلتونو بیاریم و بخونیم نشد که نشد! لطفاً یه راه اساسی جلوی پامون بذارین تا از فضولی نمردیم! با تشکرات فراوان!

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۳۶

سمیه

آخ جون میبینم که دخترای کلاسمون دارن زیاد میشن
ولی به هر حال خودتون میدونید که ما چهار نفری هم از پس همشون بر میام مگه نه خانم !
___________________
خانم پس کی میریم مسافرت !!!
اجازه تو ماه رمضون بریم روزه خوری
راستی سلام خانم

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۳۸

خانوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم

من الان ازخواب بیدار شدم بعد از مکالمه ی لذت بخش با شما و خوندن این کامنت ها ضروری دیدم چند نکته ی بس مهم را متذکر حضور مبارک شوم
ا1 همانطور که مستحضر هستید من تیغ اره برقیم کند شده
نیست گردن بعضیا کلفته طی چند مرحله باید ببرمش در نتیجه تیغش کند میشه
و از اونجایی که بنده بادیگارد می باشم و در نتیجه خوش تیپم (عضلات و دارید؟ نیش از بناگوش ول رفته) در نتیجه تر اول تیغ من

2- حال میکنم این پسر ننرای کلاستون که میخوان برن هی دخمل مخمل به کلاستون اضافه میشه

نقشه ی جدا سازی منم داره میگیره
خانو ماونجوری نگید که بعضی ها نمیخوان جواب سلام بد ن واینا دل نداشته ی من میگیره خب
قلب سنگمم میشکنه .

من رفتم دیگه کارایی که پشت تل گفتم بهتون ر وانجام بدم

شمام خبرشو امشب بدین بهم که من با اره بیام تهران یا نه

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۴۵

خانم معلم جونم سلامی دوباره!

آه... اگه شاگردتون اهل حساب کتاب بود که سالها پیش کوله بارشو جمع کرده بود و از این دنیای مجازی رخت بربسته بود! اگه اهل دو دو تا پنج تا بودیم که همون بار اول دور خونتون یه خط قرمز می کشیدیم دیگه پامونو اینجا نمی ذاشتیم اما چی بگم از این روی زیاد که خداوند نصیبمون کرده و حتی اگه کسی از خونش بیرونمون کنه و چند تا گوجه فرنگی گندیده و ایضاً لهیده هم نثار تیپ خوش تپیمون کنه باز هم یه دسته گل می گیریم و میریم سراغش!

خوب منم دل دارم دوست داشتم اتاقم به قدوم مبارکتون روشن بشه واسه همین وقتی علت سر نزدن رو پرسیدین گفتم وقت خوبیست بذار کمی خودمونو لوس کنیم و گله کنیم و نذاریم خدایی نکرده چیزی در دل کوچکمان بماند باشد که به آرزوی دیرینه مان برسیم! و چه بسا دیدین که جواب داد و رسیدیم! و پشیمان نیز نیستیم و این برمی گرده به همون روی زیاد!

امضا: یک شاگرد نه چندان نادم!

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۳۳

نثار ِ آسمان

اره بهانه است خانوم
حرف گوش نکنی اوشون هم بهانه است
فقط برای اینکه راهی پیدا بشه من بیام تهران.

فکر کنم اینکه نزدیک ده نفر شما رو میشناسند و بهتون اعتماد دارند برای گواهی دادن به اینکه این شماره حساب قابل اعتماده کافی باشه
کافی نیست؟؟

۲۶ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۱۲

فاطمه

سلام .
اجازه خانم!
اجازه هست بیام تو کلاس!؟
حالا اگه تو کلاس رام نمیدید بگید با بابام بیام
غیبتام زیاده ولی خوب خودم موجه شون کردم تو حیاط(همون کنفرانس) تازه این درستونم تو حیاط بهمون دادید فقط چون میدونستم تا آخر ماه رمضون وقت دارم گذاشتمش واسه شب امتحان .
این پی نوشتتون بازم کم کاری ما بچه شیعه ها رو میرسونه .
البته یاد اون حرف جناب مشایی هم افتادم مکتب ایران و اسلام و ایران نباشه ، اسلام نیست و ازین ... ها !

۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۴۱

خانم اگه کسی هم نرفت ما یجوری خودمونو بغل مهدیه می چپونیم آخه مهدیه خیلی منو دوست داره!

۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۴۵

دست نوشته دانشجو

سلام خانم معلم ماهم از این حسابا باز کردیم چندسالیه اما سراغش نرفتیم اما همیشه دلم می خواست که مالی داشته باشم که به فقرا کمک کنم دعا کن که بشه یه روز اخه می گن کمک به فقرا کمک به خودادمه البته اون دنیا منتظرم اپم بای

۲۶ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۵۹

محمد

سلام.
ببخشید،مطلب بعدی تون رو ندیده بودم.
یه مطلبیم توی وبلاگم گذاشتم، بقیه دوستان رو هم دعوت کردیم.
چون امکانه اینکه حضوری برم بانک نیست ، اگه اشکالی نداشته باشه تا هفته ی بعد که عابر بانکتون هم صادر بشه دست نگه میدارم .
یاعلی

بعد التحریر :
موفق باشید در امر پاسخگویی به جمیع نیازمندان اینترنتی از اقصی نقاط کشور با انواع درد ها و مشکلات خاص خودشون که یه کمش رو توی کامنتاشون گفتند !!!

۳۰ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۳۵

svenskpojke

سلام خانم معلم من هم ماشین میخواهم بخرم برای ما هم یک فکری کنید اگر چیز دیگری یادم امد میگویم
راستی بانک ملی ایران قسمت اینترنتی اش فیلتر است

گاه نوشت یک خانم معلم

گاه نوشت یک خانم معلم

تا کسی رخ ننماید، ز کسی دل نبرد
دلبر ما ، دل ما برد و به ما ، رخ ننمود

انتظار(جمعه نوشت ها )

دل و خاطر نوشته ها

مناسبت ها

امر به معروف ، نهی از منکر

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد

اجتماعی

تدبر در قرآن

نقد فیلم

اینستاگرام

دل نوشته