پروانه های عاشق :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


پروانه های عاشق

خانم معلم | جمعه, ۲ مهر ۱۳۸۹، ۱۰:۲۶ ق.ظ | ۲۳ نظر

 جنوب و غرب کشور قفسی شده بود برای " تن " های اسیر ، هر خمپاره و ترکشی میله ای از قفس را می شکست و بر " تن " می نشست ، پرنده ی روح دل با دیدنت لبخند میزد ، می دید" تو "می آیی و دستانش را می گیری و او را به سمت آسمان ، همان جا که " سید الشهدا " (ع) و یارانش ایستاده اند ، به خانه ی نور ، دعوت می کنی .... مگر نه این است که " پروانه " ها گرد نور می گردند ... مگر پروانه ها ی عاشق ، جز نور چیز دیگری می طلبند ؟ ...

همه جا حاضر بودی ، فکه ، مجنون ، طلائیه ، شلمچه ، دهلران ، مریوان ، سر دشت ، سوسنگرد ، هویزه و ........

گاه به یاریشان می آمدی تا بدانند که چه باید بکنند و بهترین کار برایشان چیست *و گاه منتظر عروجشان بودی تا همراهی شان کنی تا نور ..... و گاه التیام دهنده ی  "زخم " هایشان ، تا بمانند و ببینند و ..... بعدها که امدند از این امت برایت بگویند ....

ماندند تا نشان دهند سرفه های جسم خسته و تن های پوشیده از تاولشان را به آنانی که کلام خدا را شنیدند و روی برگرداندند و به امید رسیدن به دنیا ، آخرتشان را بر باد دادند .

 به گلزار شهدا که می روی ، انگار صدای بال زدنشان می شود موسیقی دل انگیزی که می آید و بالایت می برد . حس می کنی سبک شده ای ...هزاران پروانه سمفونی شهادت را به  رهبری شما می نوازند تا هر انسان آزاده ای به گوش جان بشنود و از شنیدنش صفایی یابد تا از آن توشه بگیرد و راهی دیار عادتها و روزمرگی های مردم زمانه شود ، باشد که به نشانه ی حضورش به راه نجات رهنمونشان گردد.

قطعه 44

 

 بر سر مزار شهیدی ، مادر به جای گل پر پر شده اش ،گلها را پرپر میکند ...هی زیر ورو میکند گلها و دلش را ... 

و اشک میریزد .

خانم معلم ! تو که فقط نگاه نمی کنی ؟!

آیا تصویر هنگامی که گاز خردل و اعصاب بر تن و روانشان می نشست را به خاطر داری ؟ ، عده ای رفتند و عده ای ماندند تا بلکه زخم بستر رسیده به استخوانشان را دیگرانی که بودند و فراموش کرده اند ، دیگرانی که نبودند و نمیدانند جنگ چه کرد ، ببینند *** و بدانند که جایگاه صبر و رضا را فقط در پیامبران و ائمه نیست که میتوان جست .... انها مانده اند که نشانه ای باشند از عرصه ی مقاومت دلیرانه ی انسانهایی پیامبر گونه ، که خدا برای همین آفریده بودشان .....  در همه ی این ها نشانه هایی ست که شما را به خوبی ، پاکی ، عشق و آزادگی راهنمایی می کند .

اماما ، تو حاضری و ناظر ..... حاضر در کنار جمع غایب و ناظرِ اعمال آشکار و پنهانمان .....


به این جمعه های عزیز و به آن چه از دوران عشق و حماسه به یاد سپرده ایم و گرامی اش می داریم ،  آن وجدان های پاک ، آن عاشقانه ها را ، از یادمان نبر ، دست ما را هم بگیر ... که جز تو شفیعی نداریم

یا امام زمان ، نه به دعای خالی از خلوص ما ، بلکه به دعای دل جانبازان شیمیایی که چشمشان به حضور شماست ، بیا ......

 

توسل به امام زمان و حل مشکل رزمندگان  

 **خاطرات جانبازان شیمیایی 

  **آشنایی با گاز خردل

***سید ( برگرفته از وبلاگ روزهای جانبازی ، جناب کاوسی )

  • خانم معلم

نظرات (۲۳)

  • ارادتمند العلما
  • سلام خانم معلم .

    کتاب دا چی شد ؟ نوشتید برا ما ؟

    کم کم داره سنتون میاد دست ما ها ؟
    پاسخ:
    الان خواجه حافظ شیررازی هم میدونه من چند سالمه !!!!!
    سلام ...

    پاسخ:
    سلام و دستت درد نکنه ..... یه دنیا ممنونم ......
    ..
    می خواستم
    شعری برای جنگ بگویم
    شعری برای شهر خودم- دزفول -
    ..
    در شهر ما
    دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
    اینجا وضعیت خطر گذرا نیست
    آژیر قرمز است که می نالد
    تنها میان ساکت شبها
    بر خواب ناتمام جسدها
    خفاشهای وحشی دشمن
    حتی ز نور روزنه بیزارند
    باید تمام پنجره ها را
    با پرده های کور بپوشانیم
    اینجا
    دیوار هم
    دیگر پناه پشت کسی نیست
    کاین گور دیگری است که استاده است
    در انتظار شب
    ..
    اینجا
    هر شام خامشانه به خود گفتیم
    امشب
    در خانه های خاکی خواب آلود
    جیغ کدام مادر بیدار است
    که در گلو نیامده می خشکد؟
    اینجا
    گاهی سر بریده ی مردی را
    تنها
    باید ز بام دور بیاریم
    تا در میان گور بخوابانیم
    یا سنگ و خاک وآهن خونین را
    وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم
    در زیر خاک گل شده می بینیم:
    زن روی چرخ کوچک خیاطی
    خاموش مانده است
    اینجا سپور هر صبح
    خاکستر عزیز کسی را
    همراه میبرد
    اینجا برای ماندن
    حتی هوا کم است
    اینجا خبر همیشه فراوان است
    اخبار بارهای گل و سنگ
    بر قلبهای کوچک
    در گورهای تنگ
    اما
    من از درون سینه خبر دارم
    از خانه های خونین
    از قصه ی عروسک خون آلود
    از انفجار مغز سری کوچک
    بر با لشیکه مملو رویاهاست
    - - رویای کودکانه ی شیرین
    از آن شب سیاه
    آن شب که در غبار
    مردی به روی جوی خیابان خم بود
    با چشمهای سرخ و هراسان
    دنبال دست دیگر خود می گشت
    باور کنید
    من با دو چشم مات خودم دیدم
    که کودکی ز ترس خطر تند می دوید
    اما سری نداشت
    لختی دگر به روی زمین غلتید
    و ساعتی دگر
    مری خمیده پشت و شتابان
    سر را به ترک بند دو چرخه
    سوی مزار کودک خود می برد
    چیزی درون سینه ی او کم بود....
    اما
    این شانه های گرد گرفته
    چه ساده و صبور
    وقت وقوع فاجعه می لرزند
    اینان
    هر چند
    بشکسته زانوان و کمر هاشان
    استاده اند فاتح و نستوده
    - بی هیچ خان و مان
    در گوششان کلام امام است
    - فتوای استقامت و ایثار-
    بر دوششان درفش قیام است

    "زنده یاد قیصر امین پور"
    پاسخ:
    دستت درد نکنه و خدا قیصر رو هم رحمت کنه که چه زیبا به تصویر کشید مظلومیت مردم جنگ زده رو ، بیگناه اما مصمم ایستادند و نهراسیدند ، کاش میتوانستیم این تصاویر را به روح های اجسادِ متحرک ِشهرمان نشان دهیم .....
    هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ ..
    پاسخ:
    این جمعه هم نیامد .....
  • خادم الشهدا
  • سلام.
    چیزی نمیتونم بگم جز:
    اللهم عجل لولیک الفرج.
    اللهم عجل لولیک الفرج.
    اللهم عجل لولیک الفرج.

    انشاالله در این راه همیشه موفق و جاوید باشین.
    پاسخ:
    ممنون .... همچنین شما .......
  • حنیف(اشک فرشته ها)
  • به نام او
    سلام+
    دلم میخواست منم برای شهدا چیزی بنویسم...ولی به خواستن ما نیست گویا!!.
    البته هنوز دیر نشده..شاید خواستن و نوشتیم!
    نوشته های این چند وقت رو خوندم...عالی بود!..مثل همیشه
    خیلی دعا کنید برامون
    التماس دعای ویژه
    یا علی مددی...
    پاسخ:
    شما برای ما جامونده ها دعا کنید ....
  • محمد مهدی
  • سلام
    خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا....
    بدا به حال ما که ماندیم و ....
    خدا کند که بیاید و خود چاره سازد.
    پاسخ:
    برایمان دعا کنید .....
  • حنیف(اشک فرشته ها)
  • به نامش و به یادش
    سلام مجدد!
    این از لطف شهداست که یاد یه بنده خوب خدا وقتی میره پیششون میندازن که یه بنده روسیاه رو هم یاد کنه!

    خیلی دعا کنید خانوم معلم!...از اون دعا مخصوصا ها!!!
    Just For me!!..سفارشی!

    این دومین کامنت امروزه ها!..یه دونه از غیبتامون پاک میشه دیگه؟؟

    یا علی مددی...+*تعداد ستاره های هفت آسمون!
    پاسخ:
    منم از همون گلها به همون تعداد !
  • پابرهنگان
  • خدا انشالا ما رو هم شهید کنه. البته خودمان بهتر می دانیم که این آرزو برای دهن مان چقدر بزرگ است. اما آرزو که بر جوانان عیب نیست!
    پاسخ:
    هی زود به هر بهونه خودت رو قاطی جوونا کن !!!
    سلام خانوم.ما برای مادر جان دعای شهادت خواندیم،همین دعا را هم برای شما می خوانیم...
    راستی،
    هفته ی دفاع مقدس بر شما مبارک باد(یاد بنرهای تبلیغاتی اداده جات افتادم)
    پاسخ:
    خوش به حالتون .... البته ما هم سن شما بودیم ، شاید همین جوریا بودیم ، افتادیم تو این زندگی ، از همه چی دور شدیم ، .... خدایا ما رو به خودت برگردون ....
    نه خانوم،
    همین الان هم تو این حال و هوا هستید،همین که با این سن و سال باز برای شهدا می نویسید،همین یعنی این که خداوند شما را خیلی دوست دارد.
    ان شا الله در این خط بمانید و هر روز بالاتر بروید.
    ما که شما را خیلی دوست داریم و بودنتان در این فضا به ما امید بدهید،ان شا الله که این ممد آقا و مهدیه خانوم قدرتان را بیشتر بدانند!


    الله ولی المومنین...
    پاسخ:
    شما خودتون خوبید که دیگران رو خوب میبیند ، محمد و مهدیه هم با من مشکل ندارند تحمل همیدگه رو ندارند !!!! یه کم بزرگتر شدن دیگه ، فکر کنم امسال بهتر از پارسال باشن !!! بالاخره میگن ناامید شیطونه !!!!
  • خلوت پر هیاهو
  • سلام بر یک خانم معلم عزیز

    انشاالله هیچوقت آرزو به دل نباشید ... من کی باشم !
    اینجا توی فضای بلاگ انگار آدابی داره که اگر آدم اهلش نباشه دیگران فکر میکنند خودشو گرفته یا تحویل نمیگیره و از این اخلاقای زشت
    ولی خب من اینجوری نیستم. دیگه به بزرگواری خودتون ببخشید.

    ...
    این پسرک بازیگوش ( شاید) سوار قایق کاغذی دفترش شده و اون گل هم که معرف حضورتون هست.
    این کلاغ هم از صفحات همون کتابی که پسرک در دریای مواجش در حرکته پریده بیرون تا معرف یکی از داستان های به یادماندنی کتاب فارسی اولمون باشه.
    این علی آقا کوچولو هم برادرزاده مه که امسال کلاس اولیه .
    موهاشو زده و عینکی آبیشو هیچوقت نمیزنه!

    نمادهایی که شما خوندید درست و زیرکانه بودند. خوشحالم.

    از لینک هم ممنونم باعث افتخار و خوشحالی ست.
    منم خوشحالم که شما هستید و میاید و نقد میکنید. جدا.

    یاعلی.
    پاسخ:
    باعث افتخارمونه که تو کلاسمون تشریف آوردین .... مواظب فقط بعضی بچه های تخس کلاسمون باشین ..گفتم بگم ، نگید نگفتی !!! دی :
  • خلوت پر هیاهو
  • سلام بر خانم معلم عزیز (مجدد)

    اختیار دارید استاد حرفتون متین و سنجیده ست و قبولش دارم.
    فقط حرفم این بود که اگر موقعی نیومدم یا فراموش کردم حمل بر غروز یا بی ادبی نباشه. ما مخلص شما هم هستیم
    منم خوشحال میشم مخاطبم به کار دقت کنه .. نقد و تحلیل و خوانش کنه و باهاش بحث کنم. این باعث پیشرفت کارم میشه. پس شما کمک بزرگی دارید به ن میکنید
    من هم در حد بضاعت اندکم چیزی بلد باشم حتما دریغ نمیکنم.
    جناب میرباقری کارهاشونو روو نمیکنن وگرنه اغلب اوقات ایده های جالبی توی سرشون دارن ! علتش رو نمیدونم.

    مخلص خانم معلم عزیز
    این شاگردتون رو مخصوص دعا کنید این روزها.
    یاعلی
    پاسخ:
    امان از این مسابقات و جشنواره های هنری ....
    حالم بده!
    پاسخ:
    چرا ؟ !!! چی شده ؟ نگرانم کردی ...
    سلام خانم معلم
    ادم افتخار میکنه به معلمی که شما باشی
    و به شاگرد شما که دریا لباس خاکی پدرم بود باشه
    انشاالله همیشه سایتون رو سر ما شاگردا و نسل های جدیدتر باشه
    خدا قوت
    التماس دعا
    یا علی
    پاسخ:
    در پناه حق باشی ...
    سلام
    لطفا در این نظر سنجی شرکت کنید
    http://sacreddefense.tebyan.net//post.aspx?PostID=151103
    باتشکر وبلاگ هشت سال دفاع مقدس
    پاسخ:
    چشم ...
    سلام
    شما هم مثل بعضیا ! یه پست میذارید و شونصد تا لینک... ولی تقریبا همه اشونو خوندم دستتون درد نکنه
    خانم من چققققققققققققد تا شهدا فاصله دارم!!؟ واسه من عذاب آوره این فاصله .
    عجب رویایی هست این شهادت و این با شهدا بودن . عجب!!!!!!!!!که سخت مرا مسحور خود کرده .
    من هنوز گیر دنیای خودم هستم اما دلم پیششان گیر است .
    دعایم کنید از گیر و دار این دنیا رها شوم . رها شوم ...
    دعا کنید
    پاسخ:
    باید در حق هم دعا بسیار کنیم ......
  • خلوت پر هیاهو
  • سلام خانم معلم

    بعضی ها در وجودشون یه چیزی هست که حالا اسم نمیبرم بعد باعث میشه اینجوری کامنت بذارن
    باید روش تربیتی دیگه ای رو براشون در نظر بگیرید فکر کنم!

    ...

    داستان ماژیک هاتون خیلی جالب بود. منم از این کلک ها چند باری زدم
    ولی وجدان دردش نمیذاره خیلی به آدم مزه بده.


    یاعلی.
    پاسخ:
    داستان مازیک هام رو هیچ وقت فراموش نمی کنم .... کمتر از این کارها کردم شایدم انقدر تابلو نبوده که یادم نمونده ولی این یکی برام خیلی جالب بود ..اصولا در هیچ دوره ای عادت به سفارش دادن و اصرار کردن بر موضوعی نداشتم .... حتی اگه شدیدا مورد علاقه ام بود .... گاهی اشتباه کردم ... گاهی باید برای چیزی که میخوای هیچ وقت کوتاه نیای .... شماها کارای منو نکنید .... گاهی حتی برای خواسته هامون باید بجنگیم ، نه اینکه از خودمون بگذریم ....
  • یک کلاس خوب
  • سلام.
    خسته نباشید.
    التماس دعا.
    پاسخ:
    بازم منتظرتم .....
  • آسمونی تا بینهایت...
  • باسلام و خسته نباشید
    وبلاگ جالبیست...

    "ترازویی که پاره سنگ برداشته!"
    در asemooni13.blogfa.com
    باتشکر و موفقیت روزافزون
    سلام بزرگوار
    هفته ی دفاع مقدس، یاد آور ایثارگری ایثارگران 8 سال نبرد نابرابر دشمنان اسلام با نظام نو پای جمهوری اسلامی را به شما تبریک می گویم.
    شاد و موفق باشید.
    پاسخ:
    خدا شما بازماندگان ان دفاع مقدس را برای ما حفظ نماید .
    اول :
    سلام
    دوم :
    قشنگ معلومه سنتون نزدیک بیست و یکی دو ساله فقط یکم پخته تر از سنتونید وگر نه روحیه که همون قدر جوون !
    سوم :
    آدم زبونش قاصره از بیان شدت بزرگی شهدا و جانبازان و ایثارگران ... چقدر حق به گردن همه ما دارند ...
  • مشترک مورد نظر
  • سلام خانم معلم. متن خوبی نوشته اید. هر چند بهتر است نحوه نگارش متن طوری باشد که نیازی به ستاره گذاشتن و توضیح دادن در زیر متن نباشد. البته به غیر از مواردی که مطلبی را از وبلاگ شخص دیگری میخواهید نقل قول کنید. موفق باشید.