ما پراکندگان مجموع ! :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


ما پراکندگان مجموع !

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۴ ق.ظ | ۳۴ نظر

ما پراکندگان مجموعیم

یار ما غایبست و در نظرست

برگ تر خشک می‌شود به زمان

برگ چشمان ما همیشه ترست

جان شیرین فدای صحبت یار

شرم دارم که نیک مختصرست

این قدر دون قدر اوست ولیک

حد امکان ما همین قدرست

پرده بر خود نمی‌توان پوشید

ای برادر که عشق پرده درست

سعدی از بارگاه قربت دوست

تا خبر یافتست بی‌خبرست

 

ما سر اینک نهاده‌ایم به طوع

تا خداوندگار را چه سرست

 

جناب سعدی

غزل ۶۵

  • خانم معلم

نظرات (۳۴)

  • سید محمد حسین
  • خانم معلم سلام ...

    شعر از حضرت حافظه نه ؟!

    دستتون درد نکنه انتخاب های خاص و خوبی بود . از خوندن این شعر لذت بردم ...

    پاسخ:
    اینم تقدیر بود و از تقدیر گریزی نیست .
    یار ما غایب است و در نظر است...
    مهر مهر از درون ما نرود
    ای برادر که نقش بر حجر است
    اینم !
    رفتم دانشگاه ، مدیر آموزشی اش یه سری نامه بهم داد خوندم که نوشته بود دانشجو بعد از طی مراحلی حق تحصیل داره که مدیر گفت فعلا نیازی به این ها نیست و شما با همون کارتت بیا تشکیل پرونده بده . اون وقت برای ترم بعدی بهت مرخصی میدیم بری دنبال اقامت و رویداد و این جور چیزا . حالا قراره بعد از این که کارتمو گرفتم و فیشمو پرداخت کردم دوباره برم . انشاالله اوایل همون هفته ی بعدی میرم ...
    بعدشم تا کمتر دو ماه دیگه میشم دانشجوی رشته روانشناااااااااااااااااااااااااسی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعدشم میشم خانوم دکتر !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! [آیکون دختر خل و چلی که کلی از خودش ذوق در وکنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!]



    یه عااااااااااااااااااااااااااالمه ..............................
    بی هنر آنکه دمی جور معلم نکشید
    لحظه ای حوصله ی خدمت استاد نداشت
    (ای گوش دل من به «گل آهنگ» صدایت وی نای وجودم به تمنای نوایت
    چون بانگ پرندین تو از دور برآید مستانه دَوَد در رگرسیون من خون صدایت
  • بازماندگان
  • سلام خانم معلم عزیزوگرامی

    ازحضورتان سپاسگذارم.انشاالله موفق وسربلندباشید

    روستای با صفایی است.... دیگر نیست . همه ی این ها بود و تمام شد .

    حالا این روستا یک شهر شده . حالا ان مردم همه خاطره شده اند . زندگی شان

    از هم جدا شده .فلانی ....

    وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

    با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود

    هی کار دست من بدهد چشم های تو

    هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

    با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان

    حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

    جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر

    یاعلی ....منتظرحضورسبزتان هستم..
  • پابرهنگان
  • سلام خانم.
    زدید تو کار ادبیات!
    می بینم که سوژه کم آوردید حسابی! یاح یاح یاح
    سوژه می فروشیم به صورت نقد و اقساط.
  • سمانه(اتاق دلم)




  • و دیگر هیچ!
  • سید محمد حسین
  • خانم معلم ما اسم سعدی را در شعر دیدیم ها ... ولی خب ... دیگه می شناسید ما را دیگه ...
    پاسخ:
    اتفاقا تعجب کردم ولی خوب دیگه از شما بعید نیست این .......!!!!!!!!!!
  • سید محمد حسین
  • بر خلاف نظر پا برهنگان فکر می کنم این دو پست به خاطر پابرهنگی ایده هاتون و پیدا نکردن کفش جدید نبوده . بلکه برای نتوع بوده .

    پاسخ:
    دنبال یه لقمه نونه ، واسه همین هی گیر میده ، ولش کن شما عصبانی نشو ، بعدا به حسابش میرسم !
    سلام
    ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم
    بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم
    گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم
    چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم
    دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
    مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم
    هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم
    تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم
    تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم
    هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
    سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
    ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
  • جنگلخواب...
  • سلام بر خانم معلم...
    انتخاباتون مهشرند... مثل انتخابات 88 خوب انتخاب کردید... ولی نمی دونم چرا قرابت خاصی با حضرت حافظ دارم....
    از اشعار سعدی چقدر خسته می شوم
    حافظ بیا برای سازمان ملل بگو
    پاسخ:
    اما منم با حافظ بیشتر مانوسم تا سعدی گرچه بعضی ها سعدی رو شاعرتر میدونن (:
    به! چه تغزلی شده اینجا
    جای حضرت حافظ خالی نباشه!
    اجازه بدین یه تفال بزنیم به جناب حضرتش،
    فرمودن که:
    ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
    اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
    چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی
    باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی
    این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
    در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی
    مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
    بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
    ترسم کز این چمن نبری آستین گل
    کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی
    در آستین جان تو صد نافه مدرج است
    وان را فدای طره یاری نمی‌کنی
    ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
    و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی
    حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
    گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی
    جدی نگیرید این روزای ما رو ... تن ها شده ایم و دلمان مامانیمان را می خواهد ، همین :دی
    دیشب ساعت 3 شب آبجی از تهران اومد.. صدای چیکه درو که شنیدم سه متر پریدم هوا تنها ابزار دفاعی که دم دستم بود یه پشه کش پلاستیکی بود .. نصف شبی از شرایط خودم غش کردم از خنده!.. خدا رو شکر یه گلدون اون طرفا بود .. خدا رو شکرتر اینکه آبجیمون بود .. خدا رو شکرترتر اینکه قبل از اینکه حرکتی کنیم متوجه شدیم آبجیمونه!
  • محمد مهدی
  • سلام
    شعر قشنگی بود.
    الحق که سعدی علیه الرحمه و حافظ و برخی دیگر شعرای قدیم حرفی دیگر برای گفتن باقی نگذاشتند.
    در ضمن شما هم هنر انتخابب شعریی قشنگ را داشته اید. البته نه به هنرمندی سعدی و حافظ
    زدید تو خط شعر
    چی شده؟؟؟؟؟؟؟
    خوندم
    پاسخ:
    خوب ، افتاد دیگه !
  • کیان(یه همکار)
  • سلام اجازه هست جواب سوال تونو بدم
    اجازززه؟؟؟؟
    اگر با دیگرانش بود میلی
    چرا ظرف مرا بشکست لیلی
    خانم اجازه نه نوشته هاتون منو اذیت می کنه و نه مشکلی هست
    خوبم
    یه دلیل داره اینکه خوانندهای متن بدونه اینکه تحت تاثیر دیگران قرار بگیرند مستقل نظرشونو می نویسند
    و راحتر به خواسته هام می رسم
    خانم اجازه با نوشتن نامه دادا به نا نا روحیه ام بهتر می شه انگار یه چاه دارم برای درد دل کردن
    نه عاشقانه هست نه دلبری کردن
    حرف دله تا یه ذره دلم اروم بگیره
    خانم اجازه اگه اجازه بدبد می خوام برای نانام یه مخاطب پیدا کنم اجازه هست شما رو به عنوان نانا توی نامه 4 انتخاب کنم تا شاید دیگه ظرف شما رو نشکنم
    اجازه
    اجاز بهم سر بزن و ادرس وبلاگ تونم بزارید تا دنبالش نگردم باشه
    اجازه ما رفتیم
    پاسخ:
    ببینم چی میگم بهش دی :
    استاد سخن سعدی ست نزد همه کس لیکن
    دل را نکند بیدار الا غزل حافظ

    ممنون
    رسما زدید تو کار شعر بعله میدونم باید توضیحاتتون برای محمد حسین رو بخونم!
  • جنگلخواب...
  • سلام... حالا می فهمم وقتی برگه ی املا ی زبان فارسی میاد دستم چرا یک همچین شکلی در آن می بینم(-6-)... بنده خدا استاد اطابکی حق داره که می گه برو بشین سر کلاس اول ابتدایی... پس حالا جریمه می نویسم....
    محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر واقعا خسته شدم... البته 19 هم برادر بیسته نباید سخت گرفت...
    پاسخ:
    ضمنا من کمتر از یه صفحه جریمه نمیدم ، نه 5 خط !!!
    سلام


    چون من ازنوابغ هستم !! پست رو که خوندم گفتملابد این برای جمعه هست ! پست رو نصفه ول کردم گفتم جمعه می خونمش !!
  • خلوت پر هیاهو
  • قشنگ بود .






    ... با توجه به اینکه قرار شد خلق الله حداقل یه قشنگ بود بنویسند .
    پاسخ:
    خلق الله ، نه دختر ِ ما !!!
    سلام خانوم معلم همیشه،داستان نویس سابق ، شاعر فعلی و ...
    آینده
    خوبید ؟
    حال والده ی محترمه چطوره ؟ انشالله که بهتر شده باشند.
    خوش بگذره تعطیلیاتون توی هوای تمیزه تمیزه تهران !!
    یاعلی
    پاسخ:
    ممنون ، بهترند الحمد لله ، فقط ضعف شدید دارن ... خوب میشن با دعای شما .
    سلام
    سعدی، مولوی، حافظ و ... " خدا یشان بیامرزد " رفتند و ما نیز خواهیم رفت . یعنی ما پراکندگان روزی مجموع خواهیم شد!!؟
    خدا قوت، دلمون تنگ شده هااااااااااااا
  • دختر صورتی
  • سلام خانم معلم.شعر قشنگی بود..
    اجازه خانم معلم ما اون شعرشو دوست داریم که میگه:
    همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
    که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
    تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
    دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی...

    خدا رحمتش کنه..نابغه ای بود در ادبیات..گرچه که معانی و مفاهیم اشعارش توی دبیرستان و علی الخصوص کنکور پدری درآورد از ما...
    اجازه خانم معلم خدافظ
    پاسخ:
    اما الان میفهمم که چقدر لازم بوده ...
    .
    پاسخ:
    جرقه شمایی ؟!!
  • جنگلخواب...
  • محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر محشر
    اجازه خانم معلم؟
    من نمی دونم تو فضای سایبری یک صفحه چقدر میشه... ولی باور کنید فهمیدم...محشر درسته ...
    پاسخ:
    حالا که یاد گرفتی باهاش یه جمله بساز
  • جنجال یک سکوت
  • میدونی وقتی یه جوون بصیرت سیاسی نداشته باشه... یعنی چی؟!
    پاسخ:
    لابد باید بیام پستتون رو بخونم !!!
    ا ! این جنجال یک سکوت پیش منم اومد ! حالشو گرفتم ! بعضی وقتا حال گرقتن چه حالی میده ها ! آدم دلش خنک میشه ! به خصوص اگه بخوای دق و دلیتو سر کسی خالی کنی ! البته دق و دلی خالی کردن سر کسی که صداش در نیاد خیلی خوبه ها ! من که همیشه دق و دلیمو سر آبجی بدبختم خالی می کردم ! با این که خیلی دوسش دارم .. خیلی ...
    سلام خانوم


    نه این نقطه ما نیستیم

    حرف های ما بیش از یه نقطه هست !!
    پاسخ:
    ............................................. !!!!
  • جنگلخواب...
  • سلام...
    وبلاگتون محشره...براتون جمله هم ساختیم... اگه می خواید وبلاگتون هم جارو بکشیم... می خواید فردا صبح برم نون سنگگ بگریم براتون...
    دعوتید به(بغض کوتاه...)
    پاسخ:
    آفرین این جمله ی بسیار خوبی بود ازبقیه خطاهات هم میگذریم ... اشکال نداره نمیخواد اون موارد رو دیگه اجرا کنی
    هوراااااااااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    بالاخره آهنگتون وبلاگتون رو پخش کرد و شنیدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    چقدر غمناک ... حال میده واسه گریه