جوانانمان را چه شده است ؟
ساعت ۵/۷ صبح ایستگاه مترو جوانمرد قصاب :
مسافران این ایستگاه را بیشتر دانشجویان دانشگاه آزاد شهر ری و ورامین تشکیل میدهند. داخل ماشین خطی منتظر بودم تا ماشین کامل بشود ، توجه ام را دختری از سری این دانشجویان جلب کرد که به طرف ماشین کرایه ای رفت و از سمتِ راننده با او گفتگو می کرد ، بیشتر نوع لباس پوشیدن و آرایشش در آن وقت صبح جلب توجه ام را کرده بود ، مانتویی بسیار تنگ ، هیکلی که بند بند گوشت هایش از آن بیرون زده بود ، و مقنعه ای بسیار کوتاه با چشمهایی لنز گذاشته و آرایشی غلیظ ، سیم های هندز فری اش از بیرون مقنعه کاملا نمایان و با بی حوصلگی و با یک شلختگی خاصی قدم بر میداشت . به سراغ راننده ماشین بعدی که موازی ماشینِ ما ایستاده بود آمد . راننده را ندیده بودم و او در کنارش ایستاد و شنیدم که پرسید:
آقا شما سیستم دارین ما با شما بیایم ؟ !!!!!!!!
عقلم و قلبم در جا تکان خوردند ، اصلا فکرش را نمی کردم چنین سوالی بپرسد و فقط صدای راننده را شنیدم که گفت ، نه ...
وقتی کنار رفت ، راننده را دیدم ، پیرمرد حدود ۶۰ و خورده ای ساله با چهره ای کاملا سوخته از آفتاب که هیچ تناسبی با سوال ِ او نداشت ... تعجب کردم که حتی چهره شناس خوبی هم نبود ... دوست دیگرش در طرف دیگر صدایش کرد او هم دست ِ کمی از ایشان نداشت ...بلند بلند با هم صحبت کردند و به سمت ِ دیگری حرکت کردند ...
تاسف خوردم ،
برای خودم به عنوان یه معلم که انگار هیچ کاری برای این بچه ها انجام نداده ام ...
برای مسئولین جامعه که هیچ توجهی به جوانان ندارند ...
برای مسئولین دانشگاهها که سیاست جدیدی برای برخورد با این نوع فرهنگها نیاندیشیده اند ...
برای پدر و مادر ها که نمیدانند فرزندانشان چگونه این مسیر ها را طی می کنند و چه عاقبتی گریبانگیرشان است ...
و برای خودشان که چگونه سیر قهقرایی طی می کنند و از خود غافل شده اند ...
دلم سوخت ... دلم برای تمام زحماتی که برای این انقلاب کشیده شده سوخت ، برای شهدایی که جانشان را برای حفظ اسلام و دستوراتش من جمله حفظ حجاب گذاشته اند سوخت ، برای امام ، برای ........
واقعا این جوانان چگونه فکر می کنند ؟!
چرا هیچکس به فکر نیست ...
پس چه کسی مسئول است ؟
باید چه کرد ؟ از کجا شروع کرد ؟
بخدا فکری کنید ، من داخل هنرستان دخترانه ام و این فجایع را از نزدیک حس میکنم ، تا کی باید دست روی دست گذاشت و منتظر منجی بود ؟
چرا حرکتی نمی کنیم ؟ ...چه کسی قرار است به دادمان برسد ، منتظر چه کسی هستیم ؟
بیایید فکری بکنیم ...
مسلمانی این نیست .... ما مسئولیم و پاسخگو ...
چه باید کرد ؟
- ۹۰/۰۳/۰۴
من دیگه دارم افسردگی می گیرم از بس حسرت خودم و دلم سوخته !
این کار یه شبه نیست ! کار ریشه ایه ! من و شما چی کار می تونیم بکنیم برای بهبود حالشون؟