پیش ما رسم شکستن نبوَد عهدِ وفا را
اللَّه اللَّه تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سُست عهدى که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهى
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر باز نپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانى که چه بودهست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
جناب سعدی علیه الرحمة
- ۹۰/۰۳/۲۷