دستهای خالی
نفرین شده این دست قنوتش نشود سبز
بر عرش نیاویزد و کوتاه بماند
دعا می کنم ،
بسیار دعا می کنم که دستانم گرمی دستانت را حس کند ...
قول میدهم که گرمایت را فقط از آنِ خود نکنم ... که میدانم دستی که گرما میدهد ، گرما می گیرد ، دستی که محبت می کند ، محبت می گیرد ...
دستانم را خالی مگذار ...
خدایا بنده ای گنه کارم که بارها نمک خورده و نمکدان شکسته ام و هر بار خاموش و صبور ، منتظر مانده ای که به سویت برگردم تا آغوشت را برایم بگشایی و امانم دهی، طعمِ بی توقع زیستن و گذشت را به من بچشان .
خدایا بارها محبتت را با تمام وجود لمس کرده ام . گاهی شکر نعمتت را بجا اورده و گاه نیز سستی و نیسان ، توفیق شکر گذاری ات را از من ستانده است ، اما چگونه سپاسگزار لحظاتی باشم که محبتت شامل حالم شده و از وجودش بی خبر بوده ام ؟ ... تو را برای تمام انچه برایم انجام داده ای ،درک کرده یا نکرده ام ، شکر میکنم ...
خدایا وقتی بنده هایت دلم را به درد می اورند و یا روزگارم به سختی میگذرد ، چون تویی دارم که پیش او گله برم ، تو از این بندگان ِ ناسپاست به که شکایت میبری ؟
فکیف حیلتی یا ستار العیوب و یا علام الغیوب ؟
- ۹۰/۰۶/۱۲
خوشا به حالتان...
بله با شمایم...
شما که دست دارید...
شما که عرش دارید...
یا حق!!!