روضه ی شلمچه
نمایشگاه کتاب که بودم رفتم غرفه ی روایت فتح ... طرح روی جلد و عنوان کتاب ، توجهم رو جلب کرد ... رفتم کتاب رو برداشتم هنوز باز نکرده بودم که فروشنده ای که اونجا ایستاده بود شروع کرد به خوندن :
گلای حضرت زهرا ،
همشون سرشار رنجن
همشون سیراب ِ جام ِ
غم کربلای پنجن
همه خسته همه خاکی ،
همه تشنه ی پریدن
چش به راه آسمون و
منتظر برا رسیدن
حتی لیلی حتی مجنون
این جوری عاشق نبودن
خیلی هاشونو میدید
هنوزم بالغ نبودن
بر و بچه های گردان ،
اون شبو فرصت گرفتن
دلاشونو گرفته بود و
دوباره هیئت گرفتن
به اینجا که رسید دیگه نخوند ، گفتم شعرش از شماست ؟ گفت نه ، شاعرش گفته اونایی که تو شلمچه شهید شدند خیلی هاشون گمنامند ، منم مث اونا ...
کتاب رو دیگه باز نکردم ، همون چند بیت دیگه اجازه ی تردید نمیداد ، خریدمش ... اومدم خونه و بعد نماز ، هوس کردم همونجا سر ِ سجاده بخونمش ، دیدم نوشته هر وقت دلت گرفت بخونش ، هر وقت حالی داشتی بخونش و خوندم و اشک ریختم ، روضه ایه برای خودش ...
داستان عاشقای " حضرت زهرا " سلام الله علیها ، داستان ِ عملیات کربلای پنج ، روایت عاشقی ، روایت دعوا بر سرِ سر بند یا زهرا ، داستان تشنگی ها ، داستان ِ زجر کشیدن ها ، داستان ِ بغض کردن ها ، منتظر موندن ها ، روی مین رفتن ها ، فدایی شدن ها ، آسمونی شدن ها ...
اگه نمایشگاه نرفتید ، برای خریدن این کتاب هم که شده برید ، انتشاراتش توی بابله ... خدا حفظ کنه شاعرشو ، اول کتاب میگه :" سن و سالم نذاشت جنگ رو درک کنم . این پاره نوشته ها هم همش از شنیده هاست . من متحیرم که شهدا این همه بزرگی رو از کجا یاد گرفتن ! ؟ "...
برای روزهای دلتنگی ، برای روزهایی که از این دنیا و مردمش ، از خودت آزرده شدی ، از بی وفایی ها، فراموشی ها ، دنیا زدگی ها ... میتونی بری سراغش و بخونیش ..مخصوصا اونایی که سن شون اجازه میده اون روزها رو بیاد بیارن ، مطمئنم اونایی که بودن و جبهه رو دیدن و الان به سختی دارن زندگی رو پیش میبرن ، این کتاب یه روضه ی واقعی میشه براشون ...
آخرش دعا کرده و گفته :
خدایا !
خیلی از جوون مرد های اون روزا ، امروز یا دست ندارن یا پا ، اما بی دست و پا نبودن ، ایستادن و از اعتقادشون دفاع کردن .
موج انفجار ، بدچیزیه ! موجی ، یعنی بعضی وقتا تحمل شنیدن برخورد استکان به نعلبکی رو نداشتن . آره ، موجی اون استکان رو به سمت دیوار پرتاب میکنه و می شکنه ، سر ِ زنش داد می کشه ، دخترش با گریه از اتاق فرار میکنه ، اما به خدا بیشتر از همه خودشه که داغون میشه ،
خدایا ، تو نسبت به همه ی اینا مهربون تر از مادری و من فقط دلم گرفته برای ....
با نفهمی و دل ِ گرفته ام ، رفاقتی میگم ، تنهاشون نذار ، آمین
ا
موسسه فرهنگی هنری حدیث مهتاب
نشانی : بابل ، چهار سوق ، طبقه ی ۳ مجتمع خاتم الانبیا تلفن ۲۱۹۵۴۲۰- ۰۱۱۱ ۰۹۱۱۳۱۳۰۴۶۲
- ۹۱/۰۲/۲۱
ای یادگار کهنه مثلهای سوخته
داری به اوج میروی و پیش پای تو
افتاده اند ماه و زحلهای سوخته ...
«رحیمیان»