انسانم آرزوست ...
در جلسه ای بودیم . با مدیرمون راجع به تغییر و تحولات در مدرسه صحبت می کردیم اینکه پایه ی اول در هنرستان ثبت نام بکنیم یا یک کلاس پیش دانشگاهی هنر را به عنوان مدرسه ضمیمه به آن اضافه کنیم . ما هی گفتیم « ضمیمه » مدیر جان فرمودن « زمینه » ... انگار نه انگار که اشتباه هم میکنند .
این جلسه مربوط به چند سال پیش بود ولی هنوز که هنوزه حتی بعد از تذکر مستقیم ! باز این « زمینه » ، « ضمیمه » نشده !
دیشب کامران نجف زاده داشت سوتی جناب وزیری رو می گرفت که اسم ملاقات کننده اش رو در هند اشتباه می گفت و اسم کوچکش رو مهاتما می گفت که اصلا شباهتی به اون نداشت.
به نظر اتفاق بزرگی نیست . اشتباهیه که ممکن پیش بیاد ولی اگه مثل من ، در کنار ِ کسی کار کرده باشین که خودش رو غول مدیریت میدونه و خیلی از کلمه ها رو اشتباه میگه اون وقت میشه فهمید کامران نجف زاده از چی سوخته که اینو سوژه کرده ...
تازه در انتهای مصاحبه وقتی ازش پرسیدن کجا هستین ؟ گفت : من در هند « تشریف دارم » !!!
2- در پی نداشتن محصولات پروتئینی در فریزر ! مجبور به خرید گوشت شدم . وقتی وارد مغازه و قیمت ها رو دیدم ، سرم سوت کشید . گوشت گوسفند کیلویی 27 هزار تومان !!! یعنی چی ؟! ... اونم گوشتی که نمیشه از یک کیلوش دو وعده ی درست و درمون گوشت در آورد . تازه یک کیلو گوشت اگه به فروشنده بگی که بهت می خنده ... یک ان به ذهنم رسید یک کیلو چقدر میشه ! .این یک کیلو اگه 27 هزار تومن باشه برای چند وعده ی یک خانواده ی 4 نفره کافیه و اگه فقط مرد ِ خانواده تنها کسی باشه که کار میکنه اون وقت باید چکار کنه با حقوق هایی که تغییر نکردن ...
بعدش گفتم بعد قرنی ، ناهار به عیالات « ماهی قزل آلا » بدم دیدم میگه ماهی صید شده کیلویی 8300 و ماهی زنده کیلویی 10 هزار تومن ، یک کیلو از همون صید شده هاش خریدم که نمیدونم تازه بود یا نه چون بنا نبود دست بزنیم ! چون دستمون کثیف میشد به قول آقای فروشنده ! ...
بعدش رفتم سراغ برنج فروشی روبروی مسجد جامع محلمه مون . دو شب ِ پیش از برنج هایی که داشت ، دو نوع جهت امتحان و پخت خریده بودم و ونی که به نظرم بهتر بود رو انتخاب کرده بودم . پیرمرد فروشنده که دو شب ِ قبل اونو ندیده بودم داشت برای مشتری هایش از برنج ِ صدری که دیشب اورده بود حرف میزد.چون ندیده بودمش گفتم ببخشید میشه ببینم ؟ گفت : حق بو کردن ندارین ها ! ... ( فکرشو بکنین که برام از غیر بهداشتی بودن این کار حرف زد کسی که دستاش کاملا سیاه بود ) گفتم نخیر بو نمیکنم میخوام خود ِبرنج رو ببینم . بعدش از برنجی که دو شب قبل برده بودم پرسیدم . دیدم کیلویی سیصد تومن توی این دو شب تغییر قیمت پیدا کرده ، گفتم من دو شب پیش اینو به این قیمت خریدم چرا الان گرونش کردین ؟ به پسرش با تندی گفت : شما برنج دمسیاه رو کیلویی 4300 فروختین ؟!! ... دیگه جایز نبود بمونم گفتم الان پسرش رو میزنه و تا منو با بی حرمتی از مغازه بیرون نکرده خودم محترمانه راهمو بکشم و برم ...
مملکته داریم . تو تحریم هستیم درست ، ولی نظارت کجاست ؟!!
3- در سفر آقا به خراسان صحنه های قشنگی از استقبال مردم دیده شد . مردمی که با عشق به دیدار رهبرشون رفته بودند . مردمی که همه ی این فشار ها رو تحمل میکنند ولی عشق به رهبری در خونشونه و فراموش نمیکنند که با رهبرشون بیعت کردند که « خونی که در رگ ِ ماست هدیه به رهبر ِ ماست »
4- دیدار ِ سلطانم آرزوست ...
5- آقا ، چه بگویم ... این همه دعای فرج ، این همه استغاثه برای ظهور ، نمیدانم کجایی ، نمیدانم کجایم ، فقط آقا جان یادم نرفته نامه هایی که از کوفه برای جدتانفرستاده شد و دعوت شان کردند و بعد ...
آیا این دعاها مثل همان دعوت نامه هاست ؟!!
نمیدانم ، هیچ نمیدانم ... باید وقتش بشود و در موقعیتش بود و آن وقت مرد عمل بود ... کاش نفروشیمتان به دنیا ... مانند انهاییکه نامه دادند و اما از جناب ِمسلم ،حمایت نکردند و یا آنهاییکه در شب عاشورا در تاریکی ، امام شان را رها کردند ...
- ۹۱/۰۷/۲۸
توی همه ی نوشته ی این پستتون، قسمت اولش در مورد گزارشی که امشب پخش شد و من هم دیدم.
عکس العمل من نوعی این بود که با لبخند تمسخر آمیزی برخورد کنم با این آقای وزیر.
عکس العمل شما این بوده که عمیق تر بنگرید و زیر سوال ببرید این مساله رو که از رسانه ی ملی پخش شده.
به هر صورت فکر کنم اون خبرنگار یا گزارشگر، براش همین جنجالی که ایجاد می شه مهمه. توی چشم بودن و سر زبون افتادن. اون تعهد و بی طرفی و رسالتی که یه خبرنگار داره گاهی فراموش می شه. فقط چند لحظه تاثیرگذاری و گذشتن بعضی حرف ها از گوش و بعضی تصاویر از چشم مخاطبه که مهمه... و اثر کوتاه مدت و ظاهرا برگرفته از حقیقت اون المان.
خب بنده هم که فکر می کنم شما را و نگاهی که داشتید را تصدیق می کنم. و ستایش می کنم قلمتون و دید روشنی رو که دارید.
یا علی.