انسانم آرزوست ... :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


انسانم آرزوست ...

خانم معلم | جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۲ ق.ظ | ۱۲ نظر

در جلسه ای بودیم . با مدیرمون راجع به تغییر و تحولات در مدرسه صحبت می کردیم اینکه پایه ی اول در هنرستان ثبت نام بکنیم یا یک کلاس پیش دانشگاهی هنر را به عنوان مدرسه ضمیمه به آن اضافه کنیم . ما هی گفتیم « ضمیمه » مدیر جان فرمودن « زمینه » ... انگار نه انگار که اشتباه هم میکنند . 

این جلسه مربوط به چند سال پیش بود ولی هنوز که هنوزه حتی بعد از تذکر مستقیم ! باز این « زمینه » ، « ضمیمه » نشده ! 

دیشب کامران نجف زاده داشت سوتی جناب وزیری رو می گرفت که اسم ملاقات کننده اش رو در هند اشتباه می گفت و اسم کوچکش رو مهاتما می گفت که اصلا شباهتی به اون نداشت. 

به نظر اتفاق بزرگی نیست . اشتباهیه که ممکن پیش بیاد ولی اگه مثل من ، در کنار ِ کسی کار کرده باشین که خودش رو غول مدیریت میدونه و خیلی از کلمه ها رو اشتباه میگه اون وقت میشه فهمید کامران نجف زاده از چی سوخته که اینو سوژه کرده ... 

تازه در انتهای مصاحبه وقتی ازش پرسیدن کجا هستین ؟ گفت : من در هند « تشریف دارم » !!! 


2- در پی نداشتن محصولات پروتئینی در فریزر ! مجبور به خرید گوشت شدم . وقتی وارد مغازه و قیمت ها رو دیدم ، سرم سوت کشید . گوشت گوسفند کیلویی 27 هزار تومان !!! یعنی چی ؟! ... اونم گوشتی که نمیشه از یک کیلوش دو وعده ی درست و درمون گوشت در آورد . تازه یک کیلو گوشت اگه به فروشنده بگی که بهت می خنده ... یک ان به ذهنم رسید یک کیلو چقدر میشه ! .این یک کیلو اگه 27 هزار تومن باشه برای چند وعده ی یک خانواده ی 4 نفره کافیه و اگه فقط مرد ِ خانواده تنها کسی باشه که کار میکنه اون وقت باید چکار کنه با حقوق هایی که تغییر نکردن ... 

بعدش گفتم بعد قرنی ، ناهار به عیالات « ماهی قزل آلا » بدم دیدم میگه ماهی صید شده کیلویی 8300 و ماهی زنده کیلویی 10 هزار تومن ، یک کیلو از همون صید شده هاش خریدم که نمیدونم تازه بود یا نه چون بنا نبود دست بزنیم ! چون دستمون کثیف میشد به قول آقای فروشنده ! ...

بعدش رفتم سراغ برنج فروشی روبروی مسجد جامع محلمه مون . دو شب ِ پیش از برنج هایی که داشت ، دو نوع جهت امتحان و پخت خریده بودم و ونی که به نظرم بهتر بود رو انتخاب کرده بودم  . پیرمرد فروشنده که دو شب ِ قبل اونو ندیده بودم داشت برای مشتری هایش از برنج ِ صدری که دیشب اورده بود  حرف میزد.چون ندیده بودمش گفتم ببخشید میشه ببینم ؟ گفت : حق بو کردن ندارین ها ! ... ( فکرشو بکنین که برام از غیر بهداشتی بودن این کار حرف زد کسی که دستاش کاملا سیاه بود ) گفتم نخیر بو نمیکنم میخوام خود ِبرنج رو ببینم . بعدش از برنجی که دو شب قبل برده بودم پرسیدم . دیدم کیلویی سیصد تومن توی این دو شب تغییر قیمت پیدا کرده ، گفتم من دو شب پیش اینو به این قیمت خریدم چرا الان گرونش کردین ؟ به پسرش با تندی گفت : شما برنج دمسیاه رو کیلویی 4300 فروختین ؟!! ... دیگه جایز نبود بمونم گفتم الان پسرش رو میزنه و تا منو با بی حرمتی از مغازه بیرون نکرده خودم محترمانه راهمو بکشم و برم ...

 مملکته داریم . تو تحریم هستیم درست ، ولی نظارت کجاست ؟!! 

3- در سفر آقا به خراسان صحنه های قشنگی از استقبال مردم دیده شد . مردمی که با عشق به دیدار رهبرشون رفته بودند . مردمی که همه ی این فشار ها رو تحمل میکنند ولی عشق به رهبری در خونشونه و فراموش نمیکنند که با رهبرشون بیعت کردند که « خونی که در رگ ِ ماست     هدیه به رهبر ِ ماست » 

4- دیدار ِ سلطانم آرزوست ...


5-  آقا ، چه بگویم ... این همه دعای فرج ، این همه استغاثه برای ظهور ، نمیدانم کجایی ، نمیدانم کجایم ، فقط آقا جان یادم نرفته نامه هایی که از کوفه برای جدتانفرستاده شد و دعوت شان کردند و بعد ... 

آیا این دعاها مثل همان دعوت نامه هاست ؟!! 

نمیدانم ، هیچ نمیدانم ... باید وقتش بشود و در موقعیتش بود و آن وقت مرد عمل بود ... کاش نفروشیمتان به دنیا ... مانند انهاییکه نامه دادند و اما از جناب ِمسلم ،حمایت نکردند و یا آنهاییکه در شب عاشورا در تاریکی ، امام شان را رها کردند ...

  • خانم معلم

نظرات (۱۲)

  • سید محمد حسین میرباقری
  • سلام خانم معلم عزیز.

    توی همه ی نوشته ی این پستتون، قسمت اولش در مورد گزارشی که امشب پخش شد و من هم دیدم.
    عکس العمل من نوعی این بود که با لبخند تمسخر آمیزی برخورد کنم با این آقای وزیر.
    عکس العمل شما این بوده که عمیق تر بنگرید و زیر سوال ببرید این مساله رو که از رسانه ی ملی پخش شده.

    به هر صورت فکر کنم اون خبرنگار یا گزارشگر، براش همین جنجالی که ایجاد می شه مهمه. توی چشم بودن و سر زبون افتادن. اون تعهد و بی طرفی و رسالتی که یه خبرنگار داره گاهی فراموش می شه. فقط چند لحظه تاثیرگذاری و گذشتن بعضی حرف ها از گوش و بعضی تصاویر از چشم مخاطبه که مهمه... و اثر کوتاه مدت و ظاهرا برگرفته از حقیقت اون المان.

    خب بنده هم که فکر می کنم شما را و نگاهی که داشتید را تصدیق می کنم. و ستایش می کنم قلمتون و دید روشنی رو که دارید.

    یا علی.
  • .::چادرم، پرچمِ من::.
  • سلام خانم معلم

    حق گفتین !

    این عکس بسیار عالی بود!

    سلام بزرگوار
    متاسفانه این روزها دست روی نقطه ضعف ادمها گذاشتن خیلی مد شده کسی کار به گناه یا صواب بودن اون نداره. البته در بی لیاقتی بعضی از مسئولینی بر مسند قدرتی تکیه زده اند و اصلا کارشان را بلد نیستند هم شک ندارم.
    عدم نظارت را خوب اومدید. خیلی از کالاهایی که گرون کرده اند اصلا ربطی به دلار نداره...
  • مرده متحرک...
  • سلام
    من خیلی آدم بدی هستم...به دوستی هامون ضربه میزنم چون نمیام وبتون و نمیخونم نوشته هاتونو...ولی بدونید بخدا وقت ندارم...
    بعد یک ماه دوباره بروز شدم...با عنوان : امام زمان در چاه و خدا در دیوار!
    شاید عنوان بدی باشه...ولی بهتر از این پیدا نکردم...
    ببخشید که مدتی نبودم...سرم شلوغ شده...
    منتظرم...
    یا حق
  • خلوت پرهیاهو
  • سلام. خوبید؟
    دریای دله...
  • خلوت پرهیاهو
  • چقدر صحبت آقای جوادی آملی آرامش بخشه...
    و این روزها چثدر آقا تنهان :( تنهاتر از همیشه!
    1- متأسفانه مدیران و مسئولان و این همه ادعا و اشتباه جامعه را به این جا کشانده ...
    خدا رو شکر ، شکر ، شکر که چیزی نمونده تا از سر و کله زدن با این آدم راحت شید ...
    سر و کله زدن به نفهم واقعا می سوزونه ...
    (غیبت ! غیبت ! استغفرولا !)

    2- دیگه نباید به گوشت و مرغ و ماهی و این ها فکر کرد اصلن !
    هر چند مدت یه بار ذهن مردم رو به یه سمتی می کشونن و سرگرم می کنن و خودشون ... !

    3- خدا رو شکر ...

    4- دعا ...

    5- خدا کنه از اون دسته نباشیم ...

    + سلام ...
    شکست عهد من و گفت: هرچه بود ، گذشت !
    به گریه گفتمش : آری ، ولی چه زود گذشت !
    بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید
    بهار رفت و تو رفتیّ وهر چه بود ، گذشت
    شبی به عمر ، گرَم خوش گذشت آن شب بود ،
    که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
    چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
    شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت !
    گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما
    صبا چو از برِ آن زلف مُشک سود گذشت
    مراست عکس تو یادآور سفر ، آری
    چه سان توانم از این طُرفه یادبود ، گذشت
    غمین مباش و میاندیش از این سفر که تو را
    اگر چه بر دل نازک ، غمی فزود ، گذشت...
    پاسخ:
    جواب ِ کدوم بخش از این پست بود ؟!!!
    این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

    پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم

    سالها منتظر سیصد و اندی مردیم

    آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

    اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

    به گمانم که بنا نیست یارش باشیم . . .
    او کـ ِ قرن هاست کـ ِ هست
    این ماییم کـ ِ نیستیم
    .
    .
    .
    عشاق ِ بی معرفت ...
    من فکر می کنم کنترل قیمت وجود نداره چون شهر ما گوشت گوسفند 20000 هست و توی مشهد 18000


    *
    این نوشته ی آخرتان...
    کاش نفروشیمتان....
    درد داشت....
    سلام بانو
    به حق گفتی
    موضوع مصاحبه رو شنیده بودم اما ندیده بودم. از منظر خوبی بهش پرداختید

    و در مورد آخر:
    هر وقت زیارت عاشورا می خونم و می گم: "اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له علی ذلک" با خودم فکر می کنم نکنه دارم خودمو لعن می کنم!
    خدا کنه در وقت عمل به جای اونکه پشت سر حضرت آقا قرار بگیریم جزو اونایی نباشیم که رو به روی حضرت می ایستند

    بانو... به مطلبی اشاره کردم که دوست دارم نظرات دوستان رو بدونم. منتظر حضورت هستم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی