ولی آهسته آهسته :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


ولی آهسته آهسته

خانم معلم | جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ق.ظ | ۵ نظر


از روضه های زنانه ای که با مادر بالاجبار میرفتم خاطره ی خوبی ندارم جز یک مورد که روز میلاد بانوی دو عالم بود و با مادر به یک مولودی رفته بودیم . چند خانم ( که سن شان را متوجه نشدم ) لباس های حریرِ خوشرنگ ِ شاد و زیبایی پوشیده و دور گهواره ای آرام می چرخیدند و چیزی می خواندند. شعر را به یاد ندارم اما مرا که عاشق رنگ بودم ، شدیدا مسحور خود کرده بودند . آنچنانکه هنوز به یادشان دارم و  همان فضا را میتوانم با همان صداقت و پاکی ، دوباره تجسم کنم .

اما در روضه ها آنچه میدیدم سیاهی چادر ِ مشکی خانم ها بود که وجودشان مجلس را یکپارچه سیاه نشان میداد و نوع گریه کردن بعضی هایشان که همیشه برایم جای سوال بود . بعضی ها به شدت روی پاهایشان میزنند و حتی پایشان را نیشگون می گرفتند !!! . پیش خود میگفتم : « خب اگر گریه شان نمی آید چرا خودشان را می زنند ؟!!» 

معمولا مادر جان هم جاهایی میرفتند که سخنران و مداح خوبی داشت . این ها را آن موقع متوجه نمی شدم الان که آن ازدحام جمعیت را به یاد می آورم متوجه می شوم !! . جا کم بود و معمولا باید با لحن ِ بدِ پیرزن های مجلس روبرو می شدم که می گفتند : « وااای دختر نگاه کن روی پایم نشستی ! برو اون طرف تر بشین ، برو جلوتر بزار پامو دراز کنم و مادر اول می نشستند و به من هم میگفتند همین جا بنشین ولی واقعا در یک وجب جا نشستن وحشتناک بود . بواقع در یک وجب جا چطور می شد نشست و بعد در گرمای مجلس خسته خوابش نبرد و ولو نشد روی پای مادر ؟!!!  تکرار این خاطره ی شیرین ! از پیر زن های مجلس باعث شد به خودم قول بدهم اگر بزرگ شدم و خواستم روضه بروم بچه ام را همراه خودم نبرم و یا برایش جایی پیدا کنم که بتواند راحت بنشیند . گرچه بیشتر به بند اول شرطم فکر میکردم !  ...

مسئله ی دیگر مادرم بود و گریه هایش . او هم جزء آن خانم هایی بود که بسیار گریه می کرد و من اصلا دوست نداشتم گریه اش را ببینم .

همه ی این چیز ها و بی اطلاعی از اینکه چرا باید جایی بروم که همه یا خودشان گریه می کنند و یا خود زنی می کنند تا گریه شان در بیاید و شنیدن اشعاری یکسان ، باعث می شد از روضه اصلا خوشم نیاید !!! ...

 

زمان گذشت و بزرگ تر شدم . کم کم متوجه شدم چرا روضه میرویم و چرا خانم ها گریه می کنند و چرا حتی خودشان را می زنند! ،اما جز موارد معدود پسرم را به مجلسی نبردم  . یادش بخیر یکی از جلساتی که با هم رفتیم دومین سالگرد شهید آوینی بود که شاعر اهل بیت ، زنده یاد آغاسی ، شعر «شیعه» اش را آنجا خواند . دیدن چهره ی او و خود ِ مجلس روی پسرم خیلی تاثیر داشت و  برای همه از ان مجلس میگفت !

زمان ِ ما ، این همه شعر و این همه روضه خوانی و مداحی نبود . به یاد دارم روزهای عاشورا در هر سال ، چند شعر معروف بود که هیئتهای عزاداری همان ها را تکرار می کردند و البته همیشه هیئت ها انقدر حالت حزن و اندوه داشتند که با دیدن آنها ، مردم نا خوداگاه گریه می کردند . در تمام سال ، تنها روزی که خیلی خوب می شناختم عاشورا بود *. در بقیه ی روزها که روضه میرفتیم نمیدانستم شهادت کدامین امام است و فقط یک همراه ِ آرام و بی دردسر برای مادرم بودم . شعر ها را یاد گرفته بودم و گاهی برای خودم می خواندم

 

 یکی از شعر هایی که در روضه های زنانه اغلب خوانده میشد این شعر بود

 

بریز آب روان اسما                    ببین بشکسته پهلویش         همه خواب و علی بیدار

ولی آهسته آهسته                  سیه گردیده بازویش             سرش بنهاده بر دیوار

به جسم اطهر زهرا                   تو خود ریز آب بر رویش            بگوید از فراق یار

ولی آهسته آهسته                 ولی اهسته آهسته                ول آهسته آهسته  

و ....  

شعری از استاد سازگار

 

یادم نمی آید از مادرم پرسیده باشم چرا خانمها گریه میکنند ومطمئنا اگر پرسیده باشم اطلاعات بدست آمده ام در همین حد بود که : " گریه کردن برای امامان ثواب دارد ، چون آنها را شهید کرده اند و در حق شان ظلم شده است " . اما « شهید » و « ظلم » کلماتی بودند که مفهومشان را باید بعدا درک میکردم .

از میان ائمه ،حضرت علی و امام حسین علیهما السلام دو امامی بودند که در کودکی دریافتم بر سرشان چه آمده به یمن شب های قدر و روز عاشورا به همین جهت میتوانستم از ایشان حرف بزنم !

علت شیون خانم ها برایم زودتر معلوم شد تا علت خود زنی هایشان ! کمی بزرگتر که شدم ، علت خودزنی ها را نیز دریافتم ! ...

 

اما ، از گذشته تا کنون ، ایام فاطمیه ، و دهه های آن مانند ماه ِ محرم ، برایم روزهایی پر از حزن و اندوه است ولی هنوز نمیدانم دهه ی اول از کی شروع و تا به کی ادامه دارد و نیز دهه ی دوم .!! ...آیا مهم است؟

مدفن بی نشان ، روز ِو زمان ِ شهادتی نامعلوم می طلبد ! تا هر روز برایت فاطمیه باشد و در یادت بماند که (فاطمه سلام الله ) مظلومانه زیست و مظلومانه شهید گردید ...


بیاییم خود را محک بزنیم و عیارمان را بسنجیم. اما محک را چه بگیریم ؟یادش یا مرامش ؟ 

سه دهه با یاد ِ او زندگی کردن کافی است ؟ برای او گریه کردن ، خود را زدن ، روضه رفتن و روضه گرفتن ! کدامیک کافی است ؟

 عمری با مرام او سر کردن چطور؟ به فکر نیازمندان بودن ، از رهبر و ولی زمان پیروی کردن ، حجاب داشتن ، حق ِ خانواده و همسایگان بجا آوردن و ... 


کدامیک ؟

 

با تمام شدن ایام فاطمیه آیا گریه ها تمام می شود ؟آن هم گریه هایی از سر صواب بخاطر ِ شهادتی مظلومانه ، برای ماندن بین در ودیوار و کودکی که هرگز زاده نشد !؟ ... تمام ِ غصه های آن بانو برای داشتن این درد بود ؟... گرچه  حال ندبه خود گویایی دلی بارانی و پر رحمت است اما این ابتدای راهی است درست که در آن قرار گرفته ایم و تا مقصد مسیری طولانی پیش روست ...


امید که این گریه ها را توام نماییم با درک صحیح از رویه ی زندگی آن بانو و باور هایشان ، انشا الله ...




*روز های عاشورا ، مادرم که زنی بسیار مرتب و تمیز بود ، دیگر خانه را جارو نمی کرد ، گردگیری نمیکرد ، حتی می گفت موهایتان را شانه نکنید (گرچه ما گوش نمی کردیم ) ! . غذا نمی پخت و همیشه غذا ی نذری  می خوردیم . از صبح برای دیدن هیئت های عزاداری سمت بازار بزرگ تهران می رفتیم . خیمه های بلند ، اسب های سفیدی که یالشان را قرمز کرده بودند ،مردانی با لباس های سبز وقرمز ، پرچم های رنگارنگ ، گهواره ، کبوتر و ... تمام خاطرات من از روز های عاشوراست ... 

  • خانم معلم

نظرات (۵)

مادر ما ،مادر تموم عالمه ...
فاطمیه خدا هم غرق ماتمه ...
زیبا بود مثل همیشه ...
عجب تاریخچه ای داشت روضه رفتن های تان!
پاسخ:
iهمون عجب داستانی داشتی کل علی بود ؟!! ((((:
سلام بانو
یه بار کامنت گذاشتم نمی دونم ارسال شد یا نه...

سالتون فاطمی باد
مثل همیشه آخر نوشته تون خوب به دل نشست

حریم رضوی در یادم نشستید...
التماس دعا
پاسخ:

سلام عزیز جان

خوش به سعادتتون ... ممنون که به یادم هستید ... التماس دعا .

انشاالله ...

حالا من تنها خاطره ای که از روضه رفتن های بچگی هام برام پر رنگ تر مونده اینه که یه خانم وسط سینه زدن ها بهم گفت بچه تو دیگه برای چی سینه می زنی برو بشین پیش بزرگترت ... :(((
پاسخ:
خنده ....


وقتی آوینی خطر انحرافات خاتمی و سروش را جلو جلو پیش بینی کرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی