رویای عشق و انتظار :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


رویای عشق و انتظار

خانم معلم | جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۵۰ ب.ظ | ۱۵ نظر

داخل مترو شدم . دختری سرتاپا قرمز که به دستگیره ی در ِ ورودی تکیه داده بود ، توجهم را جلب کرد. لباس محلی بلوچستانی  تن اش بود با همان دوخت سنتی در روی مانتو و پایین شلوار . یک کفش قرمز  وِ ِرنی جیغ  و  یک شال قرمز بر سرش . تکیه داده بود به شیشه ی کنار ِ در مترو . تنهای تنها . نکرده بود لا اقل شالش را مشکی بپوشد ! پیش خود گفتم ، سرتا پا قرمز؟!!! و  بلافاصله به یاد زن سرخپوش میدان فردوسی افتادم . 

نوجوان بودم که در میدان فردوسی دیدن زنی که سرا پا قرمز پوشیده بود توجهم را جلب کرد . صحبت مربوط به دهه ی 50 است . از او فقط ، سایه ای در ذهنم مانده ، اما داستان ِ عشقش ، همیشه در یادم ماند و خواهد ماند . میگفتند که عاشق کسی بوده و بنا بود با لباس قرمز در حوالی شرق میدان فردوسی تقاطع قرنی ، معشوق را ببیند ، اما معشوق هیچوقت نیامد .

دیدن دختر باعث شد بعد سالها ،ذهنم مشغول کسی شود که گرچه سالها بود به او فکر نکرده بودم اما در گوشه ای از مغزم بایگانی شده بود . گرچه خیلی از مردم نگاه زیبایی به او نداشتند و درست به او نگاه نمی کردند ولی برای من همیشه او جور دیگری بود . با خواهر شوهرم که همراهم بود راجع به او صحبت کردم ، گفت : "چون دانشکده مان نزدیک فردوسی بود زیاد او را می دیدم . مردم به او کمک میکردند . میگفت آن زمان تا 500 تومان به او کمک میشد !. "

شاید آنها هم عاشق بوده اند و میفهمیدند زن چه می کشد . با جستجویی در اینترنت ، مصاحبه ی مسعود بهنود را با او شنیدم . جالب است که بهنود نیز مانند من میپرسید حالا او کجاست ؟ زنده است یا مرده ؟

کاش از او خبری داشتیم ...



او نشان داد در عاشقی ثابت قدم است و انتظار را میفهمد ، او وفادار ماند به عشقی زمینی ، به عشقی که وفا نداشت ، یا شاید انقدر نماند تا وفا کند ، کسی چه میداند ! .


ما حاضریم چقدر منتظر بمانیم ؟ برای این انتظار حاضریم چه بهایی پرداخت کنیم ؟ اگر پای آزار و اذیت ، بی آبرویی ،  بیماری ، فقر و تنهایی به میان آمد پا پس نمی کشیم ؟ 

اگر به غرورمان ضربه خورد چه ؟ ... اگر چشم چرخاندیم و دیدم و نیامد چه ؟ 


تمام عمرش به احترام خواسته ی معشوق قرمز پوشید و سرزنش و خواری را تحمل کرد. ما چقدر به احترام ِ آنکه از جان عزیزتر میداریمش حرمت نگاه میداریم ؟ 

امروز دخترکانی دیدم که ماه مبارک از صفحه ی ذهنشان پاک شده بود ، اینان آیا انتظار را می توانند بخوانند ؟

امروز در بهشت زهرا به هنگام تشیع بنده ی خدایی ، بطری های آبی را دیدم که دست به دست رد میشد ، اینها معنی انتظار را می دانند ؟

فقط میدانم که اگر روزی بیاید سرهایمان به زیر است و  توان نگاه کردن به چشمان زیبایش را از شرمساری نخواهیم داشت . چون دانش اموزانی که به حرف استاد وقعی ننهاده اند و تکلیف ندارند یا درس نخوانده اند و اکنون زمان پاسخگویی است و تو میمانی و خجالت و شرمساری و سر افکندگی که چگونه این همه تنبلی وسستی را توجیه نمایی ... 


 همیشه جبران کردن سخت است و گاه ناممکن .از ما که گذشت و شاید باختیم . شما جوانها خودتان را در یابید ...





  • خانم معلم

نظرات (۱۵)

از هیچکس نگذشته.. همیشه برای همه فرصت هست.. همه..
پاسخ:
سلام 
وقتی عبادت جوانان قابل مقایسه با عبادت پیران نیست ، مطمئنا باید مشکلاتی باشد . شور و شوق جوانی ، سلامت جسمی ، حوصله و نای عبادتی خالصانه برای جوان خیلی بیشتر است . 
به همین علت می گویند در جوانی عبادت کنید . عبادت پیران بیشتر از سر ِ ترس است و عادت . مگر در جوانی به شوق عبادت کرده باشند و این شوق در وجودشان همچنان مستدام مانده باشد ...

انشاءالله که فرصت هست و انشا ءالله که ما از چشمشان دور نیستیم ....
ممنون که سر زدید ...
بعضی اوقات دلم می سوزه
و بعضی اوقات از دستشون عصبانی میشم
و بعد به خود م فکر میکنم که کجای کارم میلنگه
انشالله خدا هممونو به راه راست هدایت کنه
پاسخ:
انشا الله ...
  • حدیث آرزومندی
  • سلام طاعات قبول خانوم معلم
    باز ما رو یادتون رفتاااااااا
    هی باید بیایم اینجا غر بزنیم ای بابا مسئولین رسیدگی کنن دیگه(آیکون خنده)
    میگم اون شماره حساب برای ایتام به اسم کیه؟ ممنون میشم بگید
    یاعلی التماس دعا در این روزها
    پاسخ:
    سلام عزیزم 

    دو روزه اومدی ها ! هی غر بزن ! اصلا وقتی بدنیا اومدی فکر کنم عوض گریه شروع کردی به غر زدن ( خنده )

    اسم یه خانم ّ باشخصیت :دی 
    محتاج دعاییم ... 
    چشم در دعایم هستید اگر قابل باشم ...
    اونی که باید دلش به حالش می سوخت و کمکش می کرد نامردی بود که قرار گذاشت و نیومد ... نامردی که بی وفایی براش مثل خیلی از نامردای دیگه کاری نداشت ... اینا عشق حالیشونه . نه به خدا نیست ... اشتباه کرد موند . اشتباه کرد ... مجنون و لیلی مال قصه هاست ... همه یه روزی جا میزنن ... ما آدما همینیم ... معلوم نیست خدا دلشو به چی ما آدما خوش کرده ...

    بعدشم حداقل اگه کسی الان عاشقه و منتظر میدونه معشوقش هم عاشقه ... میدونه اگه خودش هم بی وفایی کنه معشوقش بی وفا نیست و میاد ... میاد ... بیاد به داد این مردم مظلومی برسه که هر روز دارن با چه وضعی کشته میشن ...
    کاش آن دلی باشیم کـ ِ در عاشقی ثابت قدم است
    پاسخ:
    کاش پای دلمان را می بستیم به ستون خیمه اش ...
  • سیدامیرولایی
  • درباره ی یک مخمل/خیال باف..
    پاسخ:
    ممنون . چشم سر میزنم .
    این هم لینک پستی که سال 88 برای مخملباف نوشته بودم . 

  • سید محمد عبداللهی
  • با سلام و عرض ادب


    ممنونم از این همه حس و تحلیل عالمانه... التماس دعا
    پاسخ:
    سلام علیکم ورحمه الله 

    سپاس از لطف ِ شما . 

    محتاجیم به دعا
  • مـَـ ه جَـبـیـטּ
  • ماهی رو هر لحظه که از آب برداری تازه ست .. ان شاء الله که نباختین !!
    اما
    وای ب حال ِ زار ِ ما ..

    + تو میای بارون ِ رحمت ِ خدا .. منم و هزار سوال ِ بی جواب ..
    پاسخ:
    شما چرا حالتون زاره ؟ !! شما که هنوز اول راهید ... 


  • مـَـ ه جَـبـیـטּ
  • حال نازار ب جوونی ه ..

    جوونی ب دل ِ ..

    دل ب ایمان ِ ...


    + اینجوریاس !

    ( خواستم بگم اینجوریاس خواهر ! اما خیلی کوچولو تر از شما هستم ، شما بزرگـِ مایی :) .. چی صداتون کنم ؟ )
    پاسخ:
    شماها جوونید ... خدا عاشق جوون هاست ... وقتی میبینه به عبادتش مشغولند عشق میکنه ... 
    متاسفانه وقتی میفهمیم این چیزا رو که حتما با چشم ِ سر ببینیم ولمس کنیم ، بعد چشم ِ دل باورش میکنه و از حس این چشم ، تا درک اون چشم ، سالها فاصله است . 

    بله اینجوریاس جوون ِ با ایمان ! 

    شما هر چی دوست داشتی صدام کن . ببین دلت چی میگه ... 
    دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
    پاسخ:
    عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. 
    سلام

    به روی چشم ...

    هم بقیه اش رو نوشتم هم کد امنیتی رو برداشتم ...

    بابت کامنته شرمنده ... دلم پره ... واگرنه میشد از یه دید دیگه دید ...

    دعا ...
    پاسخ:
    سلام عزیزم 

    خدا چشمای قشنگت رو نگه داره 
    آفرین که انقدر حرف گوش میکنی ...


    همیشه حال ِ آدما یه جور نیست ...
  • مـَـ ه جَـبـیـטּ
  • ما میگیم خواهر ِ تاج ِ سر ِ ما ..

    همونی که اول بار دلِ مان خواست بگوییم :)
    پاسخ:
    قوبونت خواهری ...

    هر چه می خواهد دل ِ تنگت بگو ....
  • یکی بود ... هنوزم هست

  • ما کجا و انتظار کــجا!!!!


    خودم رو میـگم

    راه و رسمش هم بلد نیستم :(


    + چقدر نزدیک بود به موضوع برنامه ماه عسل :)

    جالب بود
    پاسخ:
    همه همینو میگیم ، شما تنها نیستین ... 

    کدوم برنامه ی ماه عسل ؟!! ...
    ....:((
    پاسخ:
    شه راااااا غصه ؟ !!! 
  • صبحِ تابناک
  • لیدی این رد

    اصلن فراماسونی شدین هاااا
    الان من یه نشانه شیطان پرستی تو وبلاگ شما پیدا کردم خودتون و وبلاگتون رو بلاک میکنم :)))
    پاسخ:
    شه را ؟!!!! ... 
    از مسعود بهنود گفتم ؟((:


    نه نه ، من خیلی خوبم ، منو بلاک نکنید ! 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی