... بی نشان بیا ! :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


... بی نشان بیا !

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ب.ظ | ۱۱ نظر

زلف او را اختیاری نیست در تسخیر دل 
خودبخود این رشته می گیرد گره از تابها ...



سالها بود که جلوی مسجد امام حسین علیه السلام ورود و خروج نمازگزاران را میدیدم . خیلی کوچک بودم ولی حس میکردم در بعضی روزها ، این مردم حال عجیبی پیدا میکنند . کمی بزرگتر که شدم و تفاوت میان ماههای خدا را درک کردم ، متوجه شدم که در شبهای قدر ، این مردم سوز بیشتری دارند مخصوصا وقتی که مداح می گفت :

"چه می خواهید ؟، برات کربلا می خواهید ؟ امشب از مادرمان فاطمه ی زهرا بگیرید ! "

ان وقت ها منم در دلم فریاد میزدم : یا فاطمه ی زهرا ( سلام الله علیها ) من هم کربلا میخواهم .

دهه ی محرم که می شد ، سینه زنان ِ عاشق امام حسین (علیه السلام ) با پاهای برهنه ، شوریده و شیدا فریاد " یا حسین ، یا ابوالفضل " که سر میدادند ، بند ِ دلم پاره میشد . در یکی از شب های قدر وقتی مداح گفت از مادرم زهرا برات کربلا بگیرید ، گفتم : "خانم جان یعنی میشه من ِ بیچاره صحن وسرای آقایم حسین را ببینم ؟!"

یکی از روزهای زمستان بود . از جلوی مسجد ، کاروان کربلاییان راهی میشد ، همراها نشان گریه می کردند و به انها می سپردند که ، سلام ما را به آقا برسان . من ِ بیچاره نه زبان گفتن داشتم و نه پای حرکت . فقط به خانم گفتم : خانم جان پس کی به من اجازه رفتن میدهی ؟ چیزی از دوران زندگی من باقی نمانده !

در همین حین ، یکی از کاروانیان ، پالتویش را از تنش در آورد ، لبه ی پالتو گیر کرد به ساقه ی گلِ رز دم ِ باغچه ی مسجد و من ، خار ِ بیمقدار ، کَنده شدم و چسبیدم به پالتو ...

و حالا به اذن مادر ، کنار ِ بارگاه پسرم ... 


السَّلام عَلَیْکَ یَا ابْنَ فاطِمَةَ الزّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمِینَ 

پـــ نــــ : 

الهی من فدای دل های آماده تون بشم ... نه بابا منم جاموندم .اینم واسه دل ِ خودم نوشتم ااز زبون یه خار . که یعنی اگه بخان یه خار بی مقدار رو میتونن با خودشون ببرن اگه بخان فقط ... 



  • خانم معلم

نظرات (۱۱)

  • مامان محمدین
  • التماس دعا خانوم معلم عزیزم
    در هیاهـــوی زندگـــی دریافتم...

    چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت،

    درحالی که گویی ایستــاده بودم!

    چه غصه هایی که فقط به غم دلـــم حاصل شد،

    درحالی که قصــه ی کودکانـــــــه ای بیش نبود!

    دریافتـــم کســـی هست که...

    اگــر بخواهــد میشــود و اگــر نخواهــد نمی شــود...

    بــه همیــــن سادگـــــ ـــی...
    سلام
    همه دارند به پابوسی تو می آیند
    طبق معمول من بی سروپا جاماندم. . .
  • مـَـ ه جَـبـیـטּ
  • رفتنی شدید ؟ ...

    خوش بِ حالِ تون ..
    نگاهِ مهربانه های بانو و حضرتِ عشق، گوارای وجودتون ..

    التماس ه دعای ویژه دارم ازتون ..

    ان شاء الله سفر بِ خیر و سلامت باشه .. دستِ خالی میرید اما دستِ پر برگردید .. و با معرفت ..
    ان شاء الله بِ دل و روحِ تون خوش بگذره ..

    » منم و یک دل ه هوایی .. ه ه ه ... :(
    سلام
    رفتین...
    بهشون بگین یه حیوونی اینجا داره جون میده
    زودتر حلالش کنید...
    التماس دعا
    یا زهرا
    سلام علیکم
    ان شاالله زودتر روزیتون بشه

    اگه بخوان که همه کار میکنن...
    همه کار...
    یا علی
    تبارک الله ...



    اوست گرفته شهر ِ دل من به کجا سفر کنم ...
    :(
  • طاهر حسینی
  • زیارت قبول (حتی این جوریش هم یه جور زیارته)
    فقط عکس داخل پست رو یه بار دیگه نگاه کنید فکر کنم یه مشکلی داره!
    پاسخ:
    ممنون ...

    چه مشکلی؟!
  • صبحِ تابناک
  • ان شا الله قسمتتون بشه
  • طاهر حسینی
  • روش نوسته پرشین بلاگ با یه تصیویر از سر ی مرد هخامنشی فکر کردم شاید این تصویر شما نباشه.
    پاسخ:
    سلام 

    ممنون ...امروز تصویرش تغییر کرده برام ... ممنون . تغییرش دادم ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی