أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


به نام خدای محمد ( صلی الله علیه و آله وسلم ) به نام خدایی که پیامبری را از میان این امت جهت تکمیل نمودن مکارم الاخلاق برگزید ... به نام آنکه هیچ گاه جامعه اش را بدون ولی ورهبر قرار نداد ...

طبق روایات سوره ی " نصر " آخرین سوره ای است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و در تفسیر المیزان آمده که پس از شنیدن آن کسی پیامبر را شاد و خندان ندید .

برای این ناراحتی پیامبر چندین علت ذکر کرده اند . اول اینکه عباس عموی پیامبر بعد از شنیدن این سوره گریست وقتی پیامبر علت را جویا شدند به ایشان عرضه داشتند که پیامبر این سوره خبر میدهد که شما تا چندی دیگر در این دنیا نمی باشید " پیامبر تایید نمودند و پس از آن کسی ایشان را خندان ندید .

اما آیا واقعا علت ناراحتی پیامبر ، پیامبری که به معراج رفته و تا اعلی علیین سفر نموده و به لقاء اللهی رسیده ،میتواند این باشد که به سوی پروردگارش می رود ؟

علامه طباطبایی علت این ناراحتی را در دیدن ِ آینده بر شمرده اند . دیدن امتی که پس از ایشان ، ولی اش را تایید نمی کنند و پس از او نیز اهل بیتش را احترام ننموده و حق شان را از آنها سلب می نمایند تا آخر الزمان که دنیا پر از ظلم و ستم می شود . حتی کسی منتظر ِ موعود جهانی نیست جز عده ی اندکی . و همه ی اینهاست که دل پیامبر را خون میکند .



دیروز با جمعی همراه بودم صحبت از دزدی شد . که چقدر جامعه نا امن شده و اینکه ریاست نیروی انتظامی نیز بدین مسئله اذعان داشته و البته علت آن را " رعایت نکردن موارد ایمنی از سوی همشهریان " برشمرده اند !! ... صحبت از دزدی اتومبیل شد در اتوبانی در تهران با ایجاد یک صحنه ی ساختگی و بیرون کشیدن راننده اتومبیل از ماشین با ترفندی ماشین را دزدیده اند . صحبت از دزدی گوشی های مدل بالا در دست این نازنین بچه های مردم در خیابان های بالای شهر شد که در صورت مقاومت کردن ، با چاقو کشی همراه شده و حداقل زخم بوجود آمده ، بریدن انگشتانشان می باشد . صحبت کشیده شد به اینجا که کم کم فرهنگ دزدی در بین مردم به امری عادی و لازم ! تبدیل شده است.

دوستی میگفت : حرفه ام نجاری بود و شاگرد جوانی داشتم چند مدت که گذشت و توانایی در این حرفه پیدا کرد ، به سربازی رفت . بعد از سربازی به هیچ قیمتی حاضر نشد با ما کار کند . هر چقدر پدرش اصرار کرد قبول نکرد و  دوباره از پادویی در مغازه ی لوازم یدکی فروشی در خیابان امیر کبیر شروع به کار کرد . گفت آن زمان 23 سال داشت و حالا مردی 36 ساله است . در این مدت دو مغازه در همان خیابان دارد . منزل پدری اش را به خرج خود خراب کرده و آپارتمانی 6 واحدی همان جا ساخته و با پدر نصف نصف شریک شده . یعنی در این زمان صاحب دو مغازه و سه آپارتمان شده در حالیکه گوینده این داستان که عمری را در این حرفه گذرانده هنوز از خودش منزلی ندارد و محلی که در آن کار میکند نیز متعلق به پدرش می باشد .

نجار داستانمان گفت : یک روز این شاگرد به مغازه ی ما آمد . خودش تعریف کرد که روزی مردی به مغازه آمد و گفت :" این قطعه رو دارین ؟تو رو خدا اگه دارین بهم بدین از بس گشتم خسته شدم ." گفت: " داشتم و دادم . پرسید : "چقدر میشه ؟ " گفتم : " 20 هزار تومن . دست کرد و پولش رو داد و و رفت و به همین راحتی یه قطعه ی 1800 تومنی رو 20 هزار تومن فروختم ". پرسیدم : "خب این دزدی نیست ؟ " . گفت :" نه همه همین کار رو میکنن خب گیر نمی یاد دیگه !!! کار و کاسبی ما اقتضا میکند این طور باشیم ."

به همین راحتی در جامعه دزدی های خفی و آشکار صورت میگیرد . بسیار میبینیم که جنسی در یک منطقه به چندین قیمت فروخته می شود . علت را جویا می شوی می گویند از نظر جنسی شبیه هم نیستند و کیفیت این از آن بهتر است !!

امان از زمانی که بیمار باشی و دارویت پیدا نشود و گذرت به ناصر خسرو بیفتد ! امان از وقتی که پول داده باشی و داروی تاریخ مصرف گذشته تحویلت داده باشند !

من با مسئولین جامعه کاری ندارم ، واقعا وجدان انسانها چه شده ؟!! چرا هیچ کسی را بر کارهایمان حاضر و ناظر نمی بینیم ؟ چگونه شیطان آهسته آهسته بر دلهایمان اثر کرده و باطل را حق جلوه داده است ؟ چگونه حاضریم این چنین دنیا را به دین مان بفروشیم ؟ این دنیا چقدر ارزش دارد ؟ چقدر در آن ساکنیم ؟ چگونه شاهد مرگ عزیزمان هستیم و از خود و سرنوشتمان غافلیم ؟


اینجاست که علت ناراحتی پیامبر را پس از نزول سوره ی « نصر » می فهمیم . این جاست که میفهمیم چرا امام زمانمان میفرمایند مردم اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند که اگر می خواستند فرجمان نزدیک می شد ...

در دعای ندبه چنین آمده است :


أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟ کجاست آن ذخیره ای که فریضه ها و سنت های خداوند را دوباره بنمایاند؟ کجاست آن برگزیده ای که دین و شریعت را باز گرداند؟


یعنی روزی می آید که سنت و فریضه ی خدا نادیده گرفته می شود ، روزی می آید که دین وشریعت از بین میرود و نیاز است کسی بیاید برای بازگردان دین ِ خدا ...


تا طالب نباشیم ، تا نیازمند نباشیم ، تا به درگاه خدا از این یتیمی و بی کسی شکایت نکنیم

تا از این " بی امامی " صدایمان در نیاید ، امام مان را نخواهیم دید . هر چند که بر زبان مدام دعای فرج را بخوانیم .


خدایا ، بر قلب مان نور هدایتت را بیفشان . ..

خدایا چهره ی زشت بی امام زیستن را به ما نشان بده ...

خدایا از وسوسه های شیطان در امانمان بدار ...

خدایا مهر آقا و مولایمان را بر دلمان بنشان انقدر که طالبش گردیم و زندگی بدون او بر ما تنگ گردد و دنیا را زندانی ببینیم که بی او زندگی فایده ای ندارد ...


                 خدایا ، خدایا ، کاش این روز جمعه را روز ِ موعود قرار بدهی ...

  • خانم معلم

نظرات (۳)

  • مـَـ ه جَـبـیـטּ
  • تا از این بی امامی صدامون در نیاااااااد ..

    هذا یوم الجمعه ..
    امروز همان روزی ست که دنیای مظلومان منتظرت است .. کجایی ای غریب !
    سلام.
    عیدتان مبارک و خجسته....
    ****
    گل سرخ...
    http://zareh.blog.ir/post/297
    پاسخ:
    سلام
    عید شما هم مبارک ...
    سلام

    ما منتظر تو نیستیم آقاجان
    تنها همه انتظار داریم از تو...


    فریب ما مخور آقا، دروغ می گوییم
    به جان حضرت زهرا، دروغ می گوییم
    چه ناله ای؟ چه فراقی؟ چه درد وهجرانی؟
    نیا نیا گل طاها، دروغ می گوییم
    تمام چشم براهی و انتظار و فراق
    و ندبه های فرج را، دروغ می گوییم
    دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست
    اسیر شهوت دنیا، دروغ می گوییم
    زبان سخن ز تو گوید ولی برای مقام
    به پیش چشم خدا هم دروغ می گوییم
    کدام ناله غربت کدام درد فراق
    قسم به ام ابیها، دروغ می گوییم
    خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست
    و ما به وسعت دریا دروغ می گوییم
    مرا ببخش عزیزم که باز می گویم
    نیا نیا گل طاها... دروغ می گوییم
    پاسخ:
    سلااااام

    دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست

    خیلی قشنگ بود ... شعر خودته؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی