هدیه ای از جنس محبت :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


هدیه ای از جنس محبت

خانم معلم | جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ | ۱۷ نظر



ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده ی دیدار ما ؟!!


ای آموزگار وجود روزتان مبارک


تازه از شهرستان به تهران منتقل شده بودم  با دو سال سابقه ی کار . بنا نبود در تهران کار کنم هرچند که دو سالم را هم در روستای درجه سه کار کرده بودم ( هرچه درجه روستا بیشتر باشد نشان از محرومیت بیشتر آن است ) .

به ناچار از میان گزینه های دماوند و شهر ری و کرج ، شهر ری را انتخاب کردم که مسیر رفت و آمدش به خانه مان بهتر بود . در محله های مختلفی از شهر ری تدریس داشتم ولی این اتفاق مربوط به محله ی جوانمرد قصاب است که ان موقع جزء محدوده ی شهری محسوب نمیشد و دباغ خانه های آن معروف بود .


پایه سوم دخترانه تدریس داشتم . اولین سالی بود که با دخترها کار میکردم تا قبل از آن یا از هردو جنس جور داشتم یا فقط پسرانه کار کرده بودم .
به نسبت پسرها بسیار حرف گوش کن تر و تمیز و مرتب تر بودند اما با پسرها راحت تر بودم . بخاطر آن سادگی وصفای ذاتی شان .

القصه . روز معلم شد و مطابق رسم این روز بچه ها برای معلمشان هدیه می آوردند .( به نظرم قدیم ترها شور وشعف این روز خیلی بیشتر بود . واقعا میشد خوشحالی را در چهره ی بچه ها دید . هرچند شاید خانواده هایشان به نوعی متضرر می شدند ولی بچه ها از اینکه می توانند محبتشان را به نوعی به معلمشان برسانند خوشحال بودند . مخصوصا صبح اولین روز هفته ی معلم ، خیابانها پر از بچه هایی بود که با دسته گل به مدرسه میرفتند و حس خوبی داشتم از اینکه یک معلمم .) صبح که وارد کلاس شدم شور واشتیاق بچه ها را میتوانستم کاملا حس کنم . از همان شعر های خودشان برایم خواندند ، بعد یکی یکی جلو  آمدند و هدایا یشان را روی میز گذاشتند با خنده هایی شیرین و با چشمانی پر از محبت  . تعدادشان زیاد نبود . اکثرا یک شاخه گل از همان هایی که در باغچه خانه شان بود اورده بودند و بعضی هم چیزی نیاورده بودند . احساس میکردم خجالت می کشند . بعضی میگفتند خانم ما کادومان را فردا می اوریم ! انگار که این کاری بود که باید حتما انجام میشد !! ...از همه تشکر کردم و گفتم برایم واقعا درس خواندنشان بیشتر اهمیت دارد و از همین صحبت هایی که همه سر کلاس می گویند ! ..به اصرار بچه ها و طبق رسوم ، چند کادویی که روی میز بود را باید باز میکردم ( هیچ کاری برایم از این کادو باز کردن سر کلاس زجر آورتر نبود ). شده بود جشن تولد . پسرها خیلی اهل این قرتی بازی ها نبودند ولی دخترها هر کجا که باشند بخاطر ذاتشان اهل این چیزهایند حتی اگر در محله جوانمرد باشند و مگس از سر و کولشان بالا برود .

اولین کادو فکر میکنید چه بود ؟ در یک کاغذ کادوی از قبل استفاده شده یک قالب صابون گلنار گذاشته بودند . تشکر کردم . کسی که این هدیه را اورده بود با ذوق به بقیه نگاه میکرد ! ... دومین کادو یک مجسمه کوچک گچی بود که بسیار بد رنگ شده بود . اما برای انها بسیار زیبا بود و قابل اهمیت . اما قبل از کادوی های دیگر از همین سنخ ، چشمم به یک کاغذ سفید دفتر مشق افتاد که انگار چهار لای اش کرده باشند و یک چسب روی آن زده باشند . به سراغش رفتم و به آرامی چسب را باز کردم وقتی که کاغذ را باز کردم یک برگ دستما کاغذی در آن بود . یعنی شاید هیچوقت کسی نتواند حس کند من در آن لحظه چه حالی داشتم . گریه ام گرفته بود .میدانستم وضع مالی خانواده هایشان در چه سطحی است.  چقدر فکر کرده بود چه چیزی می تواند هدیه بیاورد تا عشقش را به معلمش نشان دهد ؟ با همان کاغذ سفید دستمال را به خانه آوردم و برای همیشه خاطره ی این هدیه در قلبم باقی ماند . کاش جنس هدایا همیشه از محبت باشد ....

  • خانم معلم

نظرات (۱۷)

ای جانم... بغض کردم...
سلام خانم معلم جان...
روزتون مبارک...
ببخشید که دیر به دیر میام... اما همیشه ارادت دارم...
پاسخ:
سلام خانمم ... خوبی ؟

ممنون عزیزم . زحمت کشیدی لطف میکنی سر میزنی
زنده باشی ...
منم میخوام معلم شم!
کاش یکی واسم دستمال کاغذی کادو کنه...

سلام.
پاسخ:
سلام عزیزم

تو خودت معلمی خبر نداری
تمام رفتارت الگوست برای کسانی که کنارت هستن ...
شاید کسی برات دستمال کاغذی کادو نکنه ولی بدون همه ی اونایی که اطرافتند واقعا دوستت دارند ...
  • فرزند کوچکتون
  • خانم معلم. من هم اشک توی چشم هام اومد وقتی توی تصورم با اون دستمال کاغذی روبرو شدم...
    آخی...
    پاسخ:
    زنده باشین
    هدیه ای که جنسش محبت باشه به دل های بی ریا اثر میکنه ...
  • فرزند کوچکتون
  • سلام. روزتان مبارک. براتون از خدا شادی امید انگیزه آرامش و عاقبت به خیری می خوام
    پاسخ:
    سلام پسرم
    منم از خدا براتون آرزوی عاقبت بخیر دارم . انشا الله خوشبخت وشاد و سلامت باشین
    سلام
    خانم معلم مهربان روزت مبارک.
    اولین چیزی که به ذهنم رسید ، آخرین درس کتاب فارسی کلاس اول ابتدایی بود
    گرچه حدود 28 سال از آن زمان می گذرد و شاید این درس از کتابها حذف شده ولی آنچه که یادم هست
    به نشانه ی احترام به شما تقدیم می کنم .
    اسمش بود " درس آخر"
    ودر ادامه .......ای معلم گرامی و ای انسان آزاده تو را سپاس می گوییم...........
    پاسخ:
    سلام
    ممنون زحمت کشیدین

    باور نمی کنید چقدر دلم میخاد کتاب اول دبستانمونو داشته باشم همونی که درس آخر داشت ...
    دلم میخاد کتاب دوم دبستانمونو داشته باشم همونی که تصمیم کبری داشت ...

    پیگیرشون شدم گفتن اگه پیدا کنید کتابای دهه ی شصته اونم حدود هفتاد هزار تومن !!!

    کاش یکی بیاد ازشون اسکن کنه بزار تو سایت
    آه ه ه ه ه ه ه

    ممنون که دوباره به یادم آوردین ... ممنون محبتتون

    نمیدونم هدفتون از مطرح کردن اون سوالات چیه ؟ ضمنا خیلی سوالاتش کلیه ... نمیشه همین جوری بهشون جواب داد .
    با عرض شرمندگی
    و دوباره بغضی که به گلو نشست....
    ...
    ....
    سلام
    پاسخ:
    سلام دخترم

    ببخش ...
    سلام بر خانم معلم عزیزم
    روزتون مبارک ، ان شاء الله زیر سایه ی حضرت ولی عصر(عج) به سلامتی با عزت عمر در راه اسلام زندگی کنید و غروب عمرتان همراه با "شهادت" باشد
    ارادت ؛ در پناه حق
    پاسخ:
    سلام پسر خوبم
    ممنون از دعای خوبت ...انشا الله انشا الله

    زنده باشین زیر سایه ی خدا و اهل بیت انشا الله ...
  • سید محمد رضی زاده
  • گریه کرد...
    پاسخ:
    نه نه ...
    سلام خانم معلم جان
    روزهاتون مبارک
    خدایی تو شاگردای همین کلاس مجازی ، پسرا قرتی ترن یا دختراتون !!؟(بی شک پسرا و به قولی جنوس ذکور)
    از ما دخترا ساده تر و بی زبون تر و مظلوم تر و خانم تر و مهربون تر و وزین تر سراغ دارید!؟
    اونوقت پسراتون چی!؟؟خخخخ
    لا اقل اگر فمنیست نیستید انصاف داشته باشید خانم !!!
    مجددا روزتون مبارک ..بوس بوس
    پاسخ:
    سلام دختر گریز پای ما ! معلومه کجایی ؟ !!
    ممنون عزیزم
    خدایی با دخترا کار نکردی ببینی چقدر لوسن ، بزرگم که میشن اگه همون حالتای زنونه رو حفظ کرده باشن یه ریز از لباس های فلانی و مدل موی بهمانی و سرویس طلا و جواهر کی اک میشینن به حرف زدن و از دوست پسراشون و عادت های اونا و غش و ریسه رفتنای الکی ... مث تو مهدیه و سمیه و زهرا و بقیه بچه های من بودن که خوب بود ( یعنی ترسیدما اساسی ((:    )

    ولی خداییش پسرا ماهن ... البته برای مادر داشتن دختر لازمه که میدونی من از وجودش بی بهره ام ... پس مجبورم انقدر از پسرا خوبی بگم !!!
    الهی..
    چه خاطره ی زیبایی.
    پاسخ:
    ممنون عزیزم ... خوبیش از صفای اون بچه ست 
    سلام
    *شما را دعوت می کنم به حریص بودن....

    حریص باشیم....!!!!!

    http://zareh.blog.ir/post/401
    پاسخ:
    سلام
    ممنون .

    سلام بانو
    روزتون با کمی تاخیر مبارک

    چقدر این خاطره حس زیبایی داشت
    همیشه از اینکه وجودم شایستگی نداشته که امانتی به بزرگی معلمی بهش ودیعه داده بشه، حسرت خوردم

    خوشا به سعادتتون که شایستگی داشتید تا ردای معلمی به قامتتون دوخته بشه

    التماس دعا بانو
    پاسخ:
    سلام عزیز جان
    ممنون محبتتون راستش منم خیلی وقتا میشه فکر کنم چقدر ممکنه دل شکسته باشم ،چقدر ممکنه از روی خشم و غضب تصمیم گرفته باشم، چقدر نفرین پشت سرم باشه و ...
    اون وقت نمیدونم جواب خدا رو باید چطوری بدم!
    روزتون مبارک
    چه جالب... من هیچ وقت تو اطرافم کسی رو ندیده بودم که از روی محبت برای معلمش هدیه ببره...حتی خودم هم !
    پاسخ:
    ممنون ...
    چه بدجنس بودی
    نخیرم خیلیا از رو محبت هدیه میخریدن .البته پسر جماعت کلا بی ذوق تشریف  دارن و این مسیله درست نمی شود مگر اینکه پای یک زن در میان باشد ! ((((:



    دلم زیارت خواست ...
    پاسخ:
    منم دلم زیارت میخاد ):
  • سامیه(الشافیه)
  • سلام علیکم

    خداقوت

    ------------------------------------
    بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد

    دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد

    بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب

    که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد

    بخوان دعای فرج را و نا امید مباش

    بهشت پاک اجابت هزار در دارد...
    ---------------------------------------
    [گل]اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم [گل]
    پاسخ:
    سلام علیکم و رحمه الله

    اللهم عجل لولیک الفرج
    سلام

    اینا که خوبه!!!!!

    تو یکی از روستاهای اطراف اراک تابستون به بچه هایی که شهریور میخواستن امتحان ریاضی بدن تدریس ریاضی میکردم.

    خلاصه هر کدوم یه فیلم سینمایی بودن واسه خودشون.

    حدس بزنید چی برام هدیه آوردن؟


    یه جفت کبوتر سفید و ناز!!!!!!!

    ینی هیچ چی ازین بهتر نمیشد بهم بدن.

    اون بچه ها از خونواده خودم بهتر منو شناخته بودن...


    خلاصه کیف کردیم شدید.

    میخام به لطف خدا از امسال دوباره تدریس کنم.

    تشریف بیارید منزل ما
    خوشحال میشیم

    یاعلی
    پاسخ:
    سلااام

    فکر کردی فقط خودت کبوتر هدیه گرفتی؟!!!

    من در عمرم دو تا هدیه ای رو که گرفتم اصلا یادم نمیره گرچه هدایای بسیار زیبایی از کسانی گرفتم که اصلا تصورش رو هم نمی تونستم بکنم و واقعا میدونم که چقدر برام ارزش قائل بودند که چنین هدایایی برام گرفتند اما ، یکی همون دستمال کاغذی برام خاص بود و دیگری هدیه ی تولدم که یه کبوتر سفید قشنگ بود که الان یا زائر حرم بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها هست یا ...

    http://delabad.ir/post/229

    من که پسر نیستم :دی
    پاسخ:
    عه ، پسر چرا بی ذوقی ( شوخی کردم جدی نگریدا )

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی