شب میلاد من است همه جا غرق سکوت ... :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


شب میلاد من است همه جا غرق سکوت ...

خانم معلم | جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۹ ب.ظ | ۲ نظر

50.jpg

به اینجا که میرسی انگار خدا خودش تو را از دنیا جدا می کند و می گذارد در قطعه ای از بهشت . انگار که اطرافت را فرشته ها پر کرده اند . انگار روحت اینجا سبک تر و دلت آرام تر می شود .. انگار به اینجا که میرسی نفس ت راحت تر فرو می رود و بالا می آید . انگار اینجا دنیا نیست ...


شب جمعه ی قطعه ی سرداران بی پلاک دیدنی است . هر کسی آرام کنار مزار شهیدِ شاهدی نشسته است ، زن و مردی کنار مزاری نشسته اند و گریه می کنند و پسر سه یا چهار ساله شان کمی آن طرفتر می دود ،  بر می گردد ، به چهره ی پدر نگاه می کند و می گوید چرا گریه می کنی؟! 


مادری انتهای قطعه ، چادرش را بر سرش کشیده و به زمین زل زده است . نه گریه می کند ، نه دعا می خواند و نه حرف میزند . اما انگار می کنی در دلش فریاد می زند ...


دختر جوانی دو زانویش را در بغل گرفته و با هندز فری نمیدانم چه گوش میکند اما اجازه می دهد اشکهایش پایین بیایند و کاری به کارشان ندارد ... 

پسر جوانی کنار مادرش ایستاده و سنگ ها را نشان می دهد و می گوید : " از اینها چیزی باقی نمانده حتی اسمشان و آن وقت ما به دنبال این هستیم که چرا متن مان را بدون اجازه مان کپی کرده اند ؟ .  خیلی از اینها حتی نخواسته اند اسمشان هم باقی بماند . خوب معامله کرده اند ، میدانستند چه بخواهند . "


باید بروم . سلام میدهم و بهشت را ترک میکنم . جلوتر پس از سالن دعای ندبه ، قطعه ی 43 است . عزیزانم آنجا آرمیده اند . آن وقت ها که پدر تازه جمع مان را ترک گفته بود ، شبهای جمعه ی  ماه رمضانها بساط افطار را با مادر کنار مزارش آماده می کردیم اما بعد از رفتن مادر دیشب اولین باری بود که کنار مزار جفت شان تنها افطار می کردم . چه حال و هوایی ! ... چه سکوتی ! ... چقدر تاریک ... 


فکر میکردم ساعاتی دیگر از همین رفت و آمد های کم هم خبری نخواهد بود و هر چه هست سکوت است و سکوت است و سکوت . حتی با گوشی دوربین از مزارشان عکس گرفتم سیاه ِ سیاه شد مثل آسمان بالای سرم . کاش دل هایمان سیاه نباشد . با نور گوشی دعای کمیل را در کنارشان با نوای حاج مهدی سماواتی خواندم . چقدر لازم است گاهی تنها باشی ... 


روزهای تولدمان هیچ گاه از خاطر مادرم نمی رفت . گوشی را که بر میداشتم می گفت : " دخترم ! تولدت مبارک " و دعاهایش را نثارم می کرد و همین بهانه ای بود که بخواهم غروب روز تولدم را در کنارشان باشم . گلها را که بر مزارشان می چیدم گفتم : " یادت می آید همیشه اعتراض داشتی که چرا برایم هدیه می خرید یک شاخه گل کافی است ؟ این هم گل ، برای شما ، برای شمایی که چون گل بودید و زود از کنارمان رفتید " ... 


دیروز روز ِ خوبی بود . کنارشهدا و عزیزانم بودم پس از بازگشت به خانه ، زوج ِ عاشقِ  جوانم ، هدیه ی تولدم را اینگونه دادند : " حاضر بشین داریم میایم دنبالتون ببریمتون مسلمیه حرم سید الکریم ! "

و چه از این بهتر ... 


خدایا ! راضی هستم به رضایت . به داده ها و نداده هایت  ... به آنچه برایمان مقدر کرده ای ، میدانم که در کنارمان هستی بخواه که ما هم در کنارت بمانیم ... میدانم که دستمان را گرفته ای ، بخواه که دست هایت را رها نکنیم ...


خدایا ! بر سر مزار شهدا مهمانی بر پاست ولی مادران شهدای گمنام دلشان با دیدن مزار فرزندشان آرام می گیرد . مهدی فاطمه را برسان تا هم دل شیعیان بواسطه ی پیدا شدن مزار ام الائمه آرام گیرد هم دل مادران شهدا بواسطه ی دیدن جمال نورانی آل طاها ... 


امین یا رب العالمین 

  • خانم معلم

نظرات (۲)

خانوم معلم عزیزم سلام اگه حال داشتید بیاید خونمون خوشحال میشیم .


ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد
عید فرخنده ی نورانی قربان آمد


حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد


عید قربان به حقیقت ز خداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد


جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما نعمت باران آمد


خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت
نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد


امر شد تا که به قربانی اسماعیلش
آن خلیلی که پذیرفته ز رحمان آمد


امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد


آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا
به خدا بهر سر افرازی قرآن آمد


سید محمدرضا هاشمی زاده

[گل][گل][گل][لبخند][گل][گل][گل]
عید قربان عید پاک ترین عیدها است
عید سر سپردگی و بندگی است.

عید بر آمدن انسانی نو
از خاکسترهای خویشتن خویش است.

عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است
که به قرب الهی رسیده اند.

این عید مبارک
پاسخ:
سلااااام عزیزم
عید شما هم مبارک
بیام خونه تون ؟!!! چه خبره مادر ؟ کباب خورون راه انداختین مگه ؟ ((((:
ای بابا خانو معلم خب وبلاگمو گفتم تازه اگر خونمون بیاید کباب واست میگیرم درجه یک سمیه هم خوشحال میشه ها

روی ماهتو می بوسم بانو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی