بایگانی مرداد ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۴۳ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

یادمان باشد :

خانم معلم | پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۲۹ ب.ظ | ۲ نظر
نمی توانی جلوی پریدن آنها(مگس ها) را بگیری، اما می توانی خودت را از گزندشان حفظ کنی یا چتر حجاب را برسر بکش، یا به تو هجوم خواهند آورد!!
عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم ،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،در حالیکه آنچه هستم نباید باشم !
به خاطر داشته باشیم که :
عمر کوتاه است رسیدن به خواسته هایمان را طولانی نکنیم.
راه ما هموار است آن را پیچیده نکنیم .
نگهداشتن دوستان خوب گرانبها است به سادگی از دست ندهیم .
سخن گفتن سهل است گوش کردن را تمرین کنیم.
طبیعت پر از لطف است نامهربانی نکنیم.
زندگی آسان است آن را مشکل نکنیم .
دنیا پر از زیبائی است چشمانمان را به سادگی نبندیم .
ذهن ما پر از جواب است سوالاتمان را بپرسیم.
رسیدن به آرزوها آسان است راه سخت تر را نرویم.
  • خانم معلم

آنکس که ...

خانم معلم | پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۲۴ ب.ظ | ۱ نظر
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس نه نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند ونداند که نداند
در جهل مرکب ابد و دهر بماند
درکشورما وضع چنین است بدانید
آنکس که بداند وبداند که بداند
باید برود غازبه کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بهتر برودخویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول کره خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند
برپست ریاست ابدالدهر بماند
  • خانم معلم

استاد

خانم معلم | پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر
مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد، طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید. فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ... و دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت، رو به فروشنده گفت: "- پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد"- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش هفت میلیونه... چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه
مرد نا امید نشد و طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود، گفت: "- این که مردنی است و حتماً ارزان... ""- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه... چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه..."
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ هایش هوا بود.... انگار نفس هم نمی کشید."- این یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف که نمی زند، حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد...""- این یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!""- آخه چرا؟ مگه اینم شعر می خونه؟""- نه...! شعر نمی خونه، حتی ندیدم تا امروز حرف بزنه، اصلا هیچ کاری نمی کنه... اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد!
  • خانم معلم