بایگانی شهریور ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۷۲ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

من ، نماز ، حضور قلب

خانم معلم | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۱۸ ق.ظ | ۲ نظر

سر راهم از مدرسه به خونه ، مسجدی هست که دوستش دارم و اگه موقع اذان برسم اونجا معمولا میرم و نماز رو به جماعت می خونم ......

امروز یکی از اون روزها بود ....... تقریبا بعد از اذان رسیدم و چون فکر میکردم تا اذان خود مسجد هم گفته بشه من به نماز رسیدم ماشین رو سریع پارک کردم و وارد مسجد شدم ...
این همه اونجا رفته بودم متوجه طبقه دوم مسجد نشده بودم !! ....... مسجد کاملا پر بود و من مجبور شدم کفشم رو روی یکی از کفشهای درون جا کفشی بگذارم و بروم طبقه بالا ...... طبقه بالا سه اتاق تو در تو بود که انگار کلاسهای مسجد آنجا برگزار می شد ..... تمام اتاقها پر بود و من بالاخره در رکعت سوم به نماز رسیدم و جایی رو پیدا کردم و نماز را به امام جماعت اقتدا کردم ......
بعد از نماز همه نشسته بودند ، اما من به این فکر کردم این همه جمعیت الان بخواهند بلند شوند و بروند همه ی کفشها میریزد روی هم و دنبال کفش گشتن، می شود مصیبت ، بلافاصله بعد از پایان نماز از آنجا خارج شدم و دیگربا جماعت به دعا مشغول نشدم ....... بعد یاد این جمله دکتر افتادم که گفته بودند :

ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم .!!!!


88/6/2
  • خانم معلم

دل مشغولی های من ....

خانم معلم | يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۲ نظر
سال تحصیلی معاونین از اول شهریور شروع میشه ......... امتحانات شهریور و تدارک مهر !!! .... امروز بعد از گرفتن امتحان وقتی توی دفتر می خواستم برم یکی از بچه های سال آخر رو دیدم که با آرایش کامل ! توی راهرو ایستاده بود ....... با خنده بهش گفتم این چه قیافه ایه ؟ ...... مگه ماه رمضون نیست ؟ ...... در جوابم البته اونم با خنده ی کامل گفت : « تازه بهم گفته بودن شما توی مدرسه هستین این شکلی اومدم ، هم مانتوم رو نپوشیدم و هم اون شالم رو سرم نکردم !! » و تازه این در موقعیتی بود که مانتوش کاملا تنگ و کوتاه و شالی هم تقریبا سرش نبود !!! ..... گفتم تازه به هوای من اینجوری اومدی من نبودم چه جوری می یومدی؟ !!! .........

این مسئله منو تو فکر برد ، یعنی من اشتباه کردم که ترس بچه ها از من باعث شده مثلا مراعات بکنن .... آیا این اشتباه منه یا نه ؟ ....... با دوستی در میون گذاشتم گفت : تازه این بهترین قسمت ماجراست لا اقل کمی پرهیز کاری یادش دادی ..... کمی حیا کرده ..... عمق فاجعه اش اونجاس که بیرونش با مدرسه اش یکی نیست ....... واقعا داریم به کجا میریم ؟ ........ دین گریزی بچه ها رو تا کجا باید تحمل کرد ؟ ...... چه بلایی داره سر این بچه ها میاد .... دوستم می گفت ما نسل اول انقلاب لا اقل مطالب رو دیدیم ، حس کردیم ولی اینا فقط شنیدن و اونم نه به طور کامل ، ما میدونیم برای چی انقلاب کردیم و هدفمون چی بود ، اینا نه میدونن و نه می خوان که بدونن ( یاد فیلم خاک آشنا افتادم که پسره به دایی اش جواب میده که نسل ما درو هم نمی خواد بکنه !! ) ...... وقتی یه چیزی براشون جالبه تا وقتی جذابیتش رو داشته باشه دنبالش هستن بعد مورد جدیدی پیدا میشه و قبلیه میره کنار ..........
بچه ها مون از همه چی تهی شدن ....... نه از دین میدونن و نه از فرهنگ شون ....... دوستی کامنت گذاشته بودن در باره اینکه توی طوس لیدری نبود که نقاشی های اونجا رو برای بچه هاش توضیح بده ....... کشور بلغارستان چیزی نداره به خاطر یه شهر ساحلی جلب توریست می کنه ..... بعد کشور ما که مهد تمدنه ، با این همه جای دیدنی ( که حتی خود ایرانی ها هم از دیدن خیلی هاشون بی بهره اند ) باید به خاطر نبود امکانات از در امد های توریستی بی بهره باشه .........
بگذریم از درد دین گریزی می گفتم ، منه معلم وقتی نتونم کاری بکنم که اثر گذار باشم بود و نبودم به چه دردی می خوره ؟ ........ خدا نگذره از اونایی که نخواستن توی این سی سال لااقل کمی از محتوای واقعی دینمون به این بچه ها شناسونده بشه ...... درس های دینی که فقط به حفظ یه سری اعمال و احادیثی بپردازه که برای بچه ها جذابیتی نداره ، معلومه که وقتی وارد دانشگاه شد درس اندیشه اسلامی براش زجر اورترین درس محسوب میشه ! .......
بالخره یه روز حساب کتابی هست ، ما که سعی کردیم در حد خودمون کارهایی بکنیم که بچه ها رو با امچه باز به نظر خودمون به اسلام شباهتی داشت آشنا بکنیم ، شاید ما هم بیراهه رفته باشیم و ما هم درست راهنمایی نکرده باشیم ولی خود خدا میدونه که نهایت تلاش رو داشتیم ...... کی جوابگوی این همه جدایی بچه ها از دینه ؟ !! ........ این همه علما و روحانیون زبده ، به چه درد می خورن ؟ ... حتما باید رفت پای منبرشون نشست و تلمذ کرد تا چیزی آموخت ؟ !!! ...... این همه از خلاقیت دم میزنن خودشون چرا بیکار نشستن ......
میگن توی ژاپن برای کارمندها یه برنامه رایانه ای اکشن درست کردن که بعد از اتمام کار می تونن از اون استفاده کنن و توی این بازی عکس رئیس هر کارمندی وجود داره ، کارمند با زدن رئیسش دق و دلی اش رو می تونه سر رئیس خالی کنه و تخلیه بشه .....
اگه یه همچین چیزی برای ایرانی ها درست می کردن دلت می خواست دق و دلی ات رو سر کی خالی کنی ؟ ...... اصلا میشه یه نفر رو مقصر دونست ؟ ....... میشه یه گروه رو مقصر دونست دیگری رو کنار گذاشت ؟
بحث زندانها به عنوان مسئله روز مطرحه ....... آیا واقعا در زمان روسای جمهور قبلی زندانها گل و بلبل بود ؟ ....... بدبختانه همکاری دارم که برادرش رو به جرم نا کرده ای ( به قول خواهرش ) به عنوان اوباش گرفتن و الان چند سالی است که در زندانه ....... وقتی از ملاقات بر می گرده کلافه است چون یا می گه کف پاش رو انقدر زده بودن که نمی تونست راه بره یا بهداری زندان بود و یا ....... آیا هر بار زدن زندانی حدیه که در اسلام مقرر شده ؟
انقدر براش پرونده سازی کردن که خانواده اش نمی تونن به هیچ طریقی از زندان خلاصش کنن . من با مجرم بودن و یا نبودنش کاری ندارم ولی زندانی انسان نیست ؟ ! ...... قراره این زندان براش محل تربیت باشه ، نه جایی که وقتی برگشت با کینه ی بیشترکارهایی که حتی بلد نبود رو انجام بده ، متاسفانه از زندانهای عادی خیلی چیزا شنیدم ، اسم دانشگاه رو برای زندانها گذاشتن چون اگه چیزی بلد نباشه اونجا یاد می گیره و خیلی چیزهای دیگه که به قول رهبر چیزهایی هست که باید گفته بشن و چیزهایی هم هست که نباید گفته بشن و این چیزها فکر می کنم باید گفته نشن که حیا در جامعه محفوظ بمونه ......
خدا فقط بخیر کنه ....... فقط باید برای ظهور امام زمان (عج ) دعا کرد ، که با اومدنش جامعه اسلامی رو بر پا کنه ........جامعه ای که ظلم نباشه ، محروم نباشه ، عشق باشه و امید .......... 2/6/88
  • خانم معلم