مادر بودن یا نبودن
حرم حضرت فاطمه معصومه بودم ، خانم پیری که سر و وضع آنچنانی هم نداشت ، برای خدمه ی آنجا در حال صحبت بود و من نا خوداگاه بخشی از صحبت هایش را شنیدم ، داشت می گفت کربلا رفته ام ، هشت بار کربلا رفته ام . خدمه با تعجب پرسیدند : هشت بار؟! . چون واقعا با سن ایشان و آن سرو وضع نمی آمد که هم از نظر توانایی جسمی و هم مالی بتوانند هشت بار سفر کرده باشند ، گفت پسرم گم شده دنبال او میروم !
پرسیدند : تازگی گم شده ؟ گفت نه . در جنگ .
گفتند : مادر شهید شده ، دنبالش نگرد . گفت خواب دیدم ، به من گفت که نگهبان حضرت ابوالفضلم .
خادمان گفتند در چه عملیاتی شرکت کرده بود ؟ گفت : خیبر .
گفتند : خیبریان همه در آب رفتند . مادر ، اگر او زنده بود که خبرت می کرد .
اما این مادر ِ چشم انتظار ، هشت بار به عشق دیدنِ فرزند به کربلا و به پابوس آقا رفته بود ...
بغضم گرفت ، چه واژه ایست " مادر" !
خیلی ها « مادر » دارند ...
خیلی ها « مادر » ندارند ...
اما میان این خیلی های « دار » و « ندار » هستند کسانی که مادر « دارند » و ندارند
و هستند کسانی که مادر « ندارند » و دارند ...
گاه می شود مادر باشی و نباشی ...
و گاه می شود مادر نباشی و باشی ...
حس می کنم هر دو را آزموده ام . شاید « مادر » بودن را یدک می کشم برای آنی که دارم و « مادر » شده ام برای آنی که ندارم ...
چه تفاوتی است که تو مادری کنی برای آنکه از آنِ توست و آنکه از آن ِ دیگریست ؟ ...
مگر محبت ِ خدایی اندازه دارد که ما انسانها محبت را متر می زنیم و به هر کس سهمی میدهیم ؟
مگر نمی شود محبت را در خانواده ات ، دوستانت ، فامیلت داشته باشی و باز هم محبت کنی ؟
مگر این "مهر" خدایی نیست و بیدریغ به ما داده نشده است ؟ چرا برایش حدی در نظر می گیریم و سهمی برای هر کسی قائل می شویم ؟
چه دنیایی است دنیای خالی از محبت ...
دلم پر از عشق به انسانهاست ...اما هنوز آنقدر آدم نشده ام که محبتم را خرج همه نمایم ، چرا که عشق ورزیدن به آنانی که مهرشان را از ما دریغ می کنند شیوه ی وارستگان است که من با این صفت فاصله ها دارم ...
پس خدایا از تو که منبع عشق و محبتی ، نهایت وارستگی را طلب می کنم ، باشد که چون تو این عشق را بیدریغ برای هر آنکه تو بنده اش می خوانی ، صرف نمایم ...
- ۱۲ نظر
- ۰۱ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۲۹