اسیران بلا
بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا
جانم فدایت،تو پنهان شدهاى هستى که از میان ما بیرون نیستى،
امروز بعد از نماز صبح جهت تبریک به پدر به بهشت زهرا می رفتیم .مطابق معمولِ این روزها بین همسفران صحبت هایی بود که فقط باید میشنیدی و رد میشدی . سرم را به خواندن دعای ندبه گرم کرده بودم که به این فراز از دعا رسیدم و احساس کردم چقدر امام باید از این حضور پنهانی میان ِ مردم رنج بکشند . از شنیدن حرفها ، کارها ، رفتار ها و ... و بعد با آن دلِ آسمانی برایمان دعا کنند . کاری که شاید انجامش برای ما سخت باشد ...
وقتی بین مردم هستی و حرفهایی می شنوی که میبینی جوابی برای گفتن هست ولی گوشی برای شنیدن نیست، سکوت را بهترین گزینه میابی و صبر میکنی و چه سخت است این صبر کردن ها و سخن نگفتن ها ....
و شما چقدر صبوری میکنید ...
تنهایی ولایت ، تشنج در وضعیت اجتماعی بر اثر ِجهالت یا سفاهت یا رذالت و یا عداوت بعضی از رجل سیاسی، وضعیت نابسامان اقتصادی و عدم ثبات در قیمتها و فشار وارد شده بر مردم همه و همه بر قلب شریفش سنگینی میکند . میبیند و می شنود و میکشد اما به تنهایی ...
کاش لا اقل دل خوشی اش بودم هر چند اندک . اما میدانم که من هم کم داغ دلش را زیاد نکرده ام ببخش مرا ... خدایا آدممان کن ... و ظهورش را سریعتر .
پ.ن :
فردا بعد از سه سال ، دعوت شده ام به پابوسی امام رئوف ...
نایب الزیاره خواهم بود اگر لایقش باشم ...
- ۲۰ نظر
- ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۴