بایگانی آبان ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۹ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

سه صافی

خانم معلم | جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۵۰ ب.ظ | ۶ نظر
شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن! می خواهم چیزی برایت تعریف کنم.

دوستی به تازگی در مورد تو می گفت....
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
- قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یانه؟
- کدام سه صافی؟
- اول از میان صافی واقعیت. آیامطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟
-نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
- سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای. مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود.
- دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
- بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می خورد؟
- نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی


  • خانم معلم

رنج انسان بودن

خانم معلم | چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۸۸، ۰۸:۴۱ ب.ظ | ۸ نظر

حضرت علی (ع)  :اگر فقر از دری وارد خانه شود ایمان از آن در خارج میشود.

خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.
خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . .


  • خانم معلم

شهادت صاحب کرامت

خانم معلم | سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۸۸، ۰۶:۰۰ ب.ظ | ۶ نظر


می خواستم تو را خورشید بنامم - از روشنایی ات -
دیدم که خورشید ، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات در می آوری ، دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی .
و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی .
می خواستم نام تو را ابر بگذارم - از شدت کرامتت ،
دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرقهای آسمانی ات را ازجبین می ستری و بر پیشانی زمین های تبدار می گذاری .
می خواستم تو را آسمان بخوانم - از وسعت آبی نگاهت -
دیدم که آسمان ، سجاده ی کوچکی است که تو برای عبادت مدامت زیر پا می افکنی .
می خواستم تو را اقیانوس صدا کنم - ازبی کرانگی ات -
دیدم که اقیانوس ، جرعه آبی است که تو به لبهای عطشناک زمین بخشیده ای .
می خواستم تو رانسیم لقب دهم - از لفاطت و مهربانی ات -
دیدم که نسیم ، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی .
به اینجا رسیدم که :
زیباترین و زیبنده ترین نام ، همان است که خدا برای تو برگزیده است ، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین .
ای جواد !(1)

وفردا روزی است که ابرهای آسمان می بارند و خورشید درپشت ابرها پنهان می شود و اقیانوس به تلاطم در میآید و نسیم در خود می پیچد و خدا و فرشتگانش افسوس نبودنت را دارند
برای تو که حجت خدا بر زمینی ... برای تو که لذت را در خشوع خدا دانستی
برای تو که خدمت خدا را پذیرفتی ... برای تو که بهشت با تودست یافتنی می شود
برای تویی که اهل آسمان ها بر تو گریستند ...
برای تو، تویی که روح رضایی .....

بلغه منا تحیه و سلاما
و آتنا فی موالاته من لدنک فضلا واحسانا و رضوانا
انک ذوالمن القدیم والصفح الجمیل .
شهادت کریم ترین بخشنده ی خدا حضرت جواد الائمه (ع) بر شیعیانش تسلیت باد.
(1) برگرفته از کتاب آسمانی ترین مهربانی از سید مهدی شجاعی

  • خانم معلم

اقرار

خانم معلم | دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۸، ۱۰:۵۰ ب.ظ | ۶ نظر
آورده اند که در زمان هارون الرشید زندیقی را بگرفتند و به نزدیک خلیفه بردند . خلیفه او را گفت : " ای دشمن خدای ، تو زندیقی . " مرد پاسخ گفت : " نی ، ای خلیفه مسلمین ، من چگونه زندیق باشم که فریضه گزارده ام و سنت به جای آورده و نافله و تطوع ( اعمال مستحب ) گزارده . "


هارون الرشید گفت : " ای مدبر ، میزنمت تا اقرار کنی . " مرد پاسخ داد : " یا امیرالمومنین ، در این باب پسر عم خود را – یعنی پیغامبر ( ص ) را – خلاف میکنی . "
هارون گفت : " چگونه ؟ " مرد جواب بداد : " او تیغ میزد که به مسلمانی اقرار کنید و تو میگوئی تو را چوب میزنم تا به کافری اقرار کنی ! " هارون الرشید از این سخن متحیر شد و او را بگذاشت .
برگرفته از جوامع الحکایات


  • خانم معلم

تادیب ( 1)

خانم معلم | شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۱۴ ب.ظ | ۵ نظر

آورده اند که امیر نصر احمد سامانی را معلمی بود که در آن وقت که او کودکی بیش نبود ، او را قرآن تعلیم کردی و چوب بسیار زدی . امیر نصر پیوسته گفتی که " هر گاه به پادشاهی رسم ، سزای این معلم بکنم . "
چون امیر نصر به پادشاهی رسید ، شبی تفکر میکرد ، از آن معلم خودش یاد آمد . همه شب در اندیشه انتقام او می بود . خادمی را گفت که " برو و از باغ ده ترکه گلابی بیار " و خادمی دگر را گفت که " استاد را حاضر کن " . او برفت و معلم را بطلبید ، معلم از وی پرسید که " سلطان چه میکرد و از منش چون یاد آمد ؟ " خادم گفت : " غلامی را فرمود که از بستان ده چوب گلابی بیارند و مرا گفت : " تو برو و معلم را حاضر کن . "
معلم دانست که امیر در بند انتقام وی است ، در راه که میآمد به دکان میوه فروشی در گذشت و سکه ای بداد و یک گلابی کاملا رسیده بستد و در آستین کرد .
چون پیش امیر نصر آمد ، امیر از آن چوب گلابی یکی را بر گرفت و بجنبانید و گفت : " در این چه میگوئی استاد ؟ " معلم دست در آستین کرد و آن گلابی را بیرون کشید و گفت : " زندگانی پادشاه دراز باد ، این میوه بدین لطیفی از وی زاده است "
سلطان چون این جواب لطیف از وی بدید ، به غایت خوشش آمد و او را تشریف فاخر فرمود .
برگرفته از جوامع الحکایات
  • خانم معلم

سردار بی سپاه

خانم معلم | جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۸۸، ۰۷:۲۳ ب.ظ | ۵ نظر

باز  جمعه  ،  باز   داغ   بی کــسی
باز   جمعه ،   دلــهره ، دلواپـــسی
باز    ندبه  ،  باز  اشک  و  باز  آه
باز  سـرداری که  مـانده   بی ســپاه



  • خانم معلم

ولایت فقیه مبنای مشروعیّت نظام (1)

خانم معلم | جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۴۶ ق.ظ | ۲ نظر

به جای مقدمه :
در پی آنم که تحقیقی پیرامون ولایت فقیه داشته باشم . در ابتدا کتاب « ولایت فقیه » امام و سپس کتاب « نظریه های دولت در فقه شیعه » از محسن کدیور که مقایسه ای است بین نظرات مختلف ولایت فقیه را بررسی خواهم نمود ، انشا الله .

ولایت فقیه مبنای مشروعیّت نظام
به حرف‌های آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می‌کنند و می‌خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید.
اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا یا طاغوت.
اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است. اطاعت او اطاعت طاغوت است. وارد شدن در حوزه‌ی او وارد شدن در حوزه‌ی طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می‌رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.
شما نترسید از این چند نفر آدمی که نمی‌فهمند اسلام چه است، نمی‌فهمند فقیه چه است؛ نمی‌فهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال می‌کنند که یک فاجعه برای جامعه است. آنها اسلام را فاجعه می‌دانند نه ولایت فقیه را.
آنها اسلام را فاجعه می‌دانند. ولایت فقیه فاجعه نیست، ولایت فقیه، تبع اسلام است.(ولایت فقیه ، ج 9 . ص 253).
ولایت فقیه، جلوی دیکتاتوری را می‌گیرد.
اینها از ولایت فقیه اطّلاع ندارند. مسائل، این حرف‌ها نیست. ولایت فقیه می‌خواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد، نه اینکه می‌خواهد دیکتاتوری بکند.
اینها از این می‌ترسند که مبادا جلو گرفته بشوند، جلو دزدی‌ها را می‌خواهد بگیرد، اگر رئیس جمهور باید با تصویب فقیه باشد، با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، درد برای اسلام داشته باشد؛ اگر درست بشود نمی‌گذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند. اینها این را نمی‌خواهند.
اینها اگر یک رئیس جمهور غربی باشد، همه‌ی اختیارات را دستش بدهند، هیچ مضایقه‌ای ندارند و اشکالی نمی‌کنند. امّا اگر یک فقیهی که یک عمری را برای اسلام خدمت کرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرایطی که اسلام قرار داده است که نمی‌تواند یک کلمه تخلّف بکند.
اسلام دین قانون است، قانون. پیغمبر هم نمی‌توانست خلاف بکند، نمی‌کردند، البتّه نمی‌توانستند بکنند.
خدا به پیغمبر می‌گوید که اگر یک حرف خلافی بزنی رگ و تینت را قطع می‌کنم.
حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه و نه غیر فقیه، همه تحت قانون عمل می‌کنند، مجری قانون هستند. همه، هم فقیه و هم غیر فقیه مجری قانون‌اند.
فقیه ناظر بر این است که اینها اجرای قانون بکنند، خلاف نکنند. نه اینکه می‌خواهد خودش یک حکومتی بکند، می‌خواهد نگذارد این حکومت‌هایی که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمی‌گردند به طاغوتی و دیکتاتوری، می‌خواهد نگذارد بشود.
زحمت برای اسلام کشیده شد. خون‌های جوان‌های شما در راه اسلام رفت، حالا ما دوباره بگذاریم که اساسی که اسلام می‌خواهد درست بکند و زمان امیرالمؤمنین بوده و زمان رسول بوده، بگذاریم اینها را برای خاطر چهار تا آدمی که دور هم جمع می‌شوند و پاهایشان را روی هم می‌اندازند، عرض می‌کنم چایی و قهوه می‌خورند و قلم‌فرسایی می‌کنند. (صحیفه نور .ج.10 ص 48)
ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است
قضیه‌ی ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول الله است، و اینها از ولایت رسول الله هم می‌ترسند. شما بدانید که اگر امام زمان حالا بیاید، باز این قلم‌ها مخالف‌اند با او. و آنها هم بدانند که قلم‌های آنها نمی‌تواند مسیر ملّت ما را منحرف کنند. آنها باید بفهمند، این که ملّت ما بیدار شده است و مسائلی که شما طرح می‌کنید ملّت می‌فهمد، متوجّه می‌شود.
دست و پا نزنید، خودتان را به ملّت ملحق کنید، بیایید در آغوش ملّت. قلم‌های شما از تفنگ‌های آن دموکرات‌ها به اسلام بیشتر ضرر دارد.
نطق‌های شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپ‌هایی است که آنها به جوانان ما می‌بندند. ( صحیفه نور ،ج10 ، ص27)
اختیارات ولی فقیه
این توهّم که اختیارات حکومتی رسول اکرم بیشتر از حضرت امیر بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البتّه فضائل رسول اکرم بیش از همه‌ی عالم است. و بعد از ایشان فضائل حضرت امیراز همه بیشتر است. لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی‌دهد.
همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و ائمّه: در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است. منتها شخص معینی نیست، روی عنوان «عالم عادل» است.
ولایت یعنی حکومت
وقتی می‌گوییم ولایتی را که رسول اکرم و ائمّه: داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمّه: و رسول اکرم است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است.
ولایت یعنی حکومت و اداره‌ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدّس یک وظیفه‌ی سنگین و مهم است. نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادّی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادّی بالاتر ببرد.
به عبارت دیگر، ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره. بر خلاف تصوّری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفه‌ای خطیر است. ( ولایت فقیه ، ص 92-93 )
فقها از جانب خداوند منصوب‌اند
لازم است که فقها، اجتماعاً یا انفراداً، برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است؛ وگرنه واجب کفایی است.
در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمی‌شود زیرا از جانب خدا منصوب‌اند.
اگر توانستند باید مالیات، زکات، خمس و خراج را بگیرند و در مصالح مسلمین صرف کنند. و اجرای حدود کنند. اینطور نیست که حالا که نمی‌توانیم حکومت عمومی و سراسری تشکیل بدهیم کنار بنشینیم. بلکه تمام امور که مسلمین محتاج‌اند و از وظایفی است که حکومت اسلامی باید عهده‌دار شود، هر مقدار که می‌توانیم باید انجام دهیم. ( ولایت فقیه ،ص 67 )
شرایط رهبری
شرایطی که برای زمامدار ضروری است، مستقیماً ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامّه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد که عبارت‌اند از:
1. علم به قانون، 2. عدالت.
چنانکه پس از رسول اکرم وقتی در آن کس که باید عهده‌دار خلافت شود اختلاف پیدا شد، باز در این که مسئول امر خلافت باید فاضل باشد هیچ‌گونه اختلاف نظری میان مسلمانان بروز نکرد. اختلاف فقط در موضوع بود:
1. چون حکومت اسلام حکومت قانون است، برای زمامدار علم به قوانین لازم می‌باشد، چنان که در روایت آمده است: نه فقط برای زمامدار، بلکه برای همه‌ی افراد هر شغل یا وظیفه یا مقامی داشته باشند چنین علمی ضرورت دارد. منتها حاکم باید افضلیت علمی داشته باشد.
ائمّه‌ی ما برای امامت خودشان به همین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد. اشکالاتی هم که علمای شیعه بر دیگران نموده‌اند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند نتوانست جواب بگوید، پس لایق خلافت و امامت نیست؛ فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد، پس لایق امامت نیست...
قانون‌دانی و عدالت از نظر مسلمانان شرط و رکن اساسی است. چیزهای دیگر در آن -زمامداری- دخالت و ضرورت ندارد... . آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم و ائمّه: ما درباره‌ی آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده، این است که حاکم و خلیفه اوّلاً باید احکام اسلام را بداند، یعنی قانون‌دان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد.
عقل همین اقتضا را دارد، زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است، نه خودسری و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حکومت نیست. چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته می‌شود؛ و اگر نکند، نمی‌تواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد.
2. زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد. کسی که می‌خواهد حدود جاری کند، یعنی قانون جزای اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدّی بیت المال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره‌ی بندگانش را به او بدهد، باید معصیت‌کار نباشد. «وَ لایَنالُ عَهدِی الظّالِمین»، خداوند تبارک و تعالی به جائر چنین اختیاری نمی‌دهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیات‌ها و صرف صحیح آن، و اجرای قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد. و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل و بیت المال مسلمین را صرف اغراض شخصی و هوسرانی خویش کند. ( ولایت فقیه ، ص 58-61)

این مطالب گوشه ای از نظرات امام خمینی در باره ولایت فقیه و ارتباط آن با حکومت می باشد . انشاا...نظرات ایشان در باب ولایت مطلقه فقیه را در پست بعدی خواهم اورد و پس ازآن بررسی نظرات دیگر علما در باب ولایت فقیه از کتاب محسن کدیور آورده خواهد شد ... انشا الله اگر عمری باقی باشد .



  • خانم معلم

بخشایش

خانم معلم | سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۴۴ ب.ظ | ۷ نظر


پیر با مرید خاص خود ملاقات کرد و از او در مورد پیشرفت معنوى اش پرسید . مرید در پاسخ گفت که حالا دیگر مى تواند هر لحطه روز، خود را وقف خداوند کند.

پیر گفت: پس تنها چیزى که باقى مانده این است که دشمنانت را عفو کنى.
مرید وحشت زده به استاد خویش نگاهى انداخت : اما اینکار لازم نیست . من نسبت به دشمنانم هیچ احساس کینه اى ندارم.
پیر گفت: تو فکر مى کنى خداوند نسبت به تو احساس کینه دارد؟
مرید پاسخ داد : البته که نه.
پیر:- با اینحال از او طلب بخشایش مى کنى، نمى کنى؟ با دشمنانت نیز همین کار را بکن گر چه شاید نسبت به آنها احساس کینه نداشته باشى . شخصى که بخشایش مى کند در حال تطهیر و معطر ساختن دل خود است.

  • خانم معلم

حکایت هارون و شقیق

خانم معلم | جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۸۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ | ۲۸ نظر

داشتم تذکره الاولیاء را ورق میزدم چشمم به حکایت « ذکر شقیق بلخی » افتاد ...


... نقل است که چون شقیق قصد کعبه کرد و به بغداد رسید هارون الرشید را بخواند. چون شقیق به نزدیک هارون رفت هارون گفت : تویی شقیق زاهد ؟
گفت : شقیق منم ، اما زاهد نیم .
هارون گفت : مرا پندی ده .
گفت : هشدار که حق تعالی تو را به جای صدیق نشانده است .
 از تو صدق خواهد چنانکه از وی ،
و به جای فاروق نشانده است ،
 از تو فرق خواهد - میان حق و باطل - چنانکه از وی ،
و به جای ذوالنورین نشانده است ،
از تو حیا و کرم خواهد چنانکه از وی ،
و به جای مرتضی نشانده است ،
 از تو علم و عدل  خواهد چنانکه از وی .
گفت : زیادت کن..
گفت : تو چشمه ای و عمال جویها .اگر چشمه روشن بود ، به تیرگی جویها زیان ندارد . اگر چشمه تاریک بود ، به روشنی جوی امیدی نباشد .
  • خانم معلم

قنوتی به انتظار خود

خانم معلم | جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۴۰ ب.ظ | ۲ نظر


کسی نیـامده جز او سر قرار خودش
نشـست ، غرق تماشـای آبشـار خودش
چه انتظار عجیبی است ،اینکه تاصبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش
  • خانم معلم