بایگانی آذر ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۱ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

حسین وارث آدم

خانم معلم | جمعه, ۲۷ آذر ۱۳۸۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ | ۱۵ نظر

تشیع با « نه » آغاز شد ..... « نه » در قبال مسیری که تاریخ انتخاب میکرد ... و اینک حسین .... وارث آدم .... وارث تمامی تاریخ ..... « نه » گویان ، ["خشمگین و مصمم ، گرداب فشرده ی مسلمانانی که رو به کعبه دارند را می شکافد ،هم آنانی که گوسفندان را به اشاره ی سرنوشت خویش ذبح میکنند و هفت ریگ ظریف زیبای رنگارنگ را با سرانگشت نوازش خویش بر سیمای آن سه خداوند زمین وزمان خویش به طنازی واطوار عشقبازی می پرانند ، تا دوزخ دنیا را به بهای بهشت بخرند و پشت به خانه ی مردم ، به سوی قبله ی زندگی ذلتشان رو دارند ....." ](1)

آری این حسین است که میرود ، او که پشت به « کاخ سبز » دمشق دارد و پرورش یافته ی خانه ی گلین و متروک فاطمه است ..... حسینی که خون پیامبری که در« قبه الخضرا » آرمیده است ، در رگهای اوست ....
شیعه در خانه ی فاطمه هر چه را می خواست و هر که را می خواست می یافت ......
برای شیعه ،[" فاطمه وارث پیامبر ، مظهر « حق مظلوم » و در عین حال نخستین « اعتراض » و تجسم نیرومند و صریح « دادخواهی » که شعار ملتهای محکوم و طبقات مظلوم در نظام حاکم ، بود .
و علی ، مظهر « عدل مظلوم » تجسم پر شکوه حقیقتی که در رژیم های ضد انسانی قربانی شد و در مذهب رسمی حاکم کتمان
و حسن ، مظهر آخرین مقاومت پایگاه « اسلام امامت » ، در برابر اولین پایگاه « اسلام حکومت » .
و حسین ، شاهد همه ی شهیدان ظلم در تاریخ ، وارث همه ی پیشوایان آزادی و برابری و حق طلبی از آدم تا خودش ، تا همیشه . رسول شهادت ، مظهر خون انقلاب .
وبالاخره زینب ، شاهد همه ی اسیران بی دفاع در نظام جلادان ، پیامبر پس از شهادت ، مظهر پیام انقلاب !" ](2 )
واینک این حسین است وارث آدم ..... وارث تمامی تاریخ که اینگونه با سپاهی اندک تمام قد در برابر تمامی کفر ایستاده است ... او با خانواده اش و یاران باوفایی آمده است که به شهادت تاریخ 72 نفر و شاید کمی بیشتر یا کمترند .... اما کسانی هستند که در شب عاشورا ، امام حجت را بر انها تمام نمود و خواست که اگر نمی توانند ، از سیاهی شب استفاده کنندو برگردند ، عده ای رفتند ولی این زینب بود که می هراسید ، می ترسید که نکند همین سپاه اندک نیز برادرش را تنها بگذارند و حبیب ابن مظاهر ، این ارامش دلها ، شبانه به همراه حسین ، برای بیعتی دوباره به خیمه ی زینب میرود ... و حسین است و این سپاهی که تاریخ از ابتدای خلقت تا ظهر عاشورا و تا همیشه ، اصحابی با وفا تر و مهربانتر از آنها به خود ندیده ، که زودتر از رهبر و سرور خوبش به ملاقات خدا می روند ....
مگر حسین ، چه میگفت ؟ .... جدش چگونه او را تربیت نموده و مادرش زهرا با شیره وجودش چه در جان او ریخته بود ؟
علی مگر به او چه آموخته بود ؟ ....و تشیع از او چه خواسته بود ؟ ....
["در مکتب علی ، شیعه به عنوان تجسم درد ها و آرزوهای توده های مظلوم و آگاه و عاصی بر جبر حاکم ، اساسی ترین شعار های خود را می یافت :
برای رهایی از « ولایت جور »
« ولایت علی »!
برای زدن داغ باطله و مهر کفر و غضب بر جبین خلافت :
« امامت »!
. برای واژگون کردن نظام تضاد و تبعیض مالکیت :
« عدالت » !
و برای ، « اعتراض به وضع موجود » - که حکومت و روحانیت و اشرافیت حاکم ، با فتح ها و غنیمت ها و مسجد سازی ها و جماعت ها و مدرسه ها و نذرها و وقف ها و خیرات و مبرات و تعظیم شعائر و انجام مراسم ،می کوشیدند تا همه چیز را طبق مشیت بالغه ی خدا و شرع و رضای خدا و خلق نشان دهند :
اصل « انتظار » !
و برای ایجاد مرکزیت در نهضت :
« مرجعیت » !
وبرای تشکیل نیروها و نظم و دیسیپلین و تعیین جهت :
« تقلید » !
و برای داشتن یک رهبری مسئول :
« نیابت امام » !
و برای تامین بودجه مبارزه فکری و اجتماعی و اداره تشکیلات ...
« سهم »!
و برای طرح مداوم جنگ تاریخی شیعه ، انحراف تاریخ ، غصب ها و خیانت ها و ظلم ها و سرچشمه های فریب و دروغ و انحطاط . بویژه برای خاطره شهیدان :
« سوگواری » !
و برای رسوا کردن نظام حاکم که خود را وارث سنت رسول می نامند و اثبات اینکه وارث ، جلادان و قاتلان ذریه ی رسول است ، و برای نشان دادن راهکار ، پاسخ گفتن به این پرسش همیشگی که : « چه باید کرد ؟ » و تعیین شکل مبارزه با حکومت و سرپیچی از بیعت ظلم و طرح تسلسل پیوسته ی تاریخ و اعلام جنگ انقطاع ناپذیر میان « وارثان آدم » و « وارثان ابلیس » و تعلیم این واقعیت جاری که اسلام حاضر ، اسلام غایب است ، در ردای – سرخ شهادت ....
« عاشورا »! "] (3)
و این گونه بود که حسین ، حج را رها کرد و به سوی قتلگاه خویش حرکت نمود تا به انسان و به تاریخ نشان دهد که :

اصول شیعه بر پایه ی دو اصل « امامت » و « عدالت » استوار است ... و هر کجا ، و در هر زمان ، حکومتی جائر بر سرکار آید شیعیان بر پایه این دو اصل به مبارزه با او برخواهند خواست و با توکل بر خدا و رهبری امامشان عدالت را برپا خواهند نمود و از هیچ چیز و هیچ کس ، حتی اگر اندک باشند ،  نخواهند هراسید .

پی نوشت : (1) از کتاب حسین وارث آدم دکتر شریعتی
(2) و (3) از کتاب تشیع سرخ دکتر شریعتی

  • خانم معلم

بهانه ای برای یک دقیقه بیشتر با هم بودن

خانم معلم | سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۸، ۰۷:۲۱ ب.ظ | ۲۱ نظر

چه دلتنگم ...چه دلگیرم .... یلدایی دیگر امد ولی افسوس ....
یلدای 82 ،  پدر در کنار خانواده و من در خانواده ای دیگر ....
فردای آن یلدا ، ساعت 4 صبح 2 دی ، من در بیمارستان در کنار پیکر بیجان پدر ،
 وصل شده به دستگاهی که فقط نفس را در سینه اش بی نتیجه بالا و پایین می برد ،
و به عنوان دختر بزرگ خانواده ، بی حضور مادر ، دستور قطع این دستگاه را دادم ، که تا ابد آرام بگیرد ،
 در آرزوی نگاهی حتی بی فروغ ازپدر ، چه بیرحمانه ، اما فرمان دادم ....
یلداهای دیگر آمدند و پدر دیگر کنارمان نبود .....
چه تلخ است هر یلدا را بی پدر اغاز کردن ....

شب یلدا نزدیک می شود .... مانند بسیاری از آیین های کهن ایرانی ، بهانه ای است برای بیشتر باهم بودن ، چون نوروز و ...

آیینی که می خواهد فرهنگ اتحاد در خانواده را حفظ نماید و چه کم رنگ می شود این سنت ها ....
سنت هایمان را به فراموشی نسپاریم ...
یادگاری بسیار زیبا از نیاکانمان ...
 درس های دوستی و مهربانی، توجه به نزدیکان ، دوستان ، فامیل ...
بهانه ای برای کنار گذاشتن ناخوشی ها ، دلگیری ها  و به یاد اوردن صمیمت ها و دوستی ها....
فلسفه ای دارد یلدا برای خودش ... خوردن انواع میوه ها و آجیل و بازکردن حافظ و ....
اما همه و همه  بهانه ی است برای  دقیقه ای بیشتر در کنار هم بودن ....


  • خانم معلم

اگر به جای رهبر یودم !

خانم معلم | جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۸۸، ۰۱:۵۰ ب.ظ | ۲۵ نظر
بیـــا با گـــل لالـه بیعـــت کنیم

که آلاله ها را حمایت کنیم (مسیحا)

یک چریک وقتی مکان نیروهای خودی را گم میکند، به خط آتش دشمن نگاه میکند...

در پی نامه هایی که جناب نوری زاد برای رهبر نوشته اند، واقعا اگر جای رهبر بودیم ، چه میکردیم ؟
شما دوست عزیز ، اگر شما رهبر بودید چگونه عمل میکردید؟
چگونه می توان  این حربه ی تفرقه بیانداز و حکومت کن دشمن ، را خنثی نمود ؟
  • خانم معلم

حکایت این قانون اساسی

خانم معلم | دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۸۸، ۰۶:۱۲ ب.ظ | ۱۷ نظر

12 آذر روز تصویب قانون اساسی در سال 1358 بود ... شنیدم که یک نسخه از این کتابچه رو هدیه فرستادند برای جناب موسوی( اینجا )کاش  توی راه خودشون هم یه تورقی می فرمودند ، دروغ چرا ، من فقط خودم یه بار یه نگاهی بهش انداختم ! ، یه نسخه هم برای ما بفرستن ، یه نسخه هم برای بعضی ها !!! ..... اصلا بهتر نبود به همه مردم یه نسخه هدیه می کردن تا جناب حاج منصور قانون رو نزاره کنار و بره سراغ وصیت نامه ی امام ؟ !!! ...... ایکاش  وقتی منبع قانونی برای رسیدگی به جرائم هست ، انقدر حرف های امام رو جهت تزیین و تایید گفتارمون وسیله قرار ندیم .... خود امام تاکید بر قانون گرایی داشتند « امام در مباحث ولایت فقیه (حکومت اسلامی) خود چنین فرموده اند:

"حاکم در حقیقت قانون است، همه در امان قانونند. در پناه قانون اسلام. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی آزادند، یعنی بعد از آنکه طبق مقررات شرعی عمل کردند کسی حق ندارد (بگوید) اینجا بنشین یا آنجا برو... هر گاه حکومت اسلامی تأسیس شود، همه در سایه قانون با امنیت کامل به سر می برند...
قانون برای اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعی عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است."(مصطفی دلشاد، عارض خورشید، مقدمه ای بر اندیشه سیاسی امام خمینی ص 230)»
وقتی رهبر هست ، نمیدانم این جناب حاج منصور که خود من ازکسانی بودم که صبح علی الطلوع روزهای سه شنبه ی آن سالها !جهت خواندن زیارت عاشورا در خدمت ایشان بودم و بعد راهی مدرسه می شدم ، بفرمایند که : « در صورت مسامحه مسئولین در برخورد با عوامل اصلی، مردم خود به بند میم وصیت نامه عمل خواهند کرد و اگر تاکنون نیز برخوردی نکرده‌اند، به احترام گل روی رهبر انقلاب بوده است. »آیا این پیام به رهبری نیست ؟ !! ... اگر نه ، کدام مسئولان ، نیروی انتظامی یا دولت یا مجلس ؟ ! .... نیروی انتظامی که کوتاهی نداشته ! ، فقط جناب موسوی و کروبی را زندان نیانداخته ، گرچه ایشان از سه نفری که آزاد می گردند صحبت نموده ، که نمی دانم منظورش از نفر سوم ، احمدی نژاد است یا رضایی !! ....
با این جو اختناقی که درست می کند دنبال چه چیزی است نمی دانم ، آیا با دامن زدن به تشنجات ، سعی بر آرام نمودن و حل نمودن این مشکل دارد ؟ ! اگر چنین است که زهی خیال باطل ! ....
گفته ام و باز میگویم که ملتی که فرهنگ تفاهم در کارنامه ی فرهنگی خویش دارد نیاز به جنگ ندارد ، همان قانون اساسی را میزان قرار دهند و با استفاده از چند حقوقدان بی طرف ، به بررسی عملکرد هر دو جناح بپردازند ، مردم نیز شاهد خواهند بود و خود متوجه جبهه ی حق و باطل می گردند ....
اینکه خود را مبلغ دین بنامیم و به نام دین بااحساسات مردم بازی کنیم و جامعه را بشورانیم و بالاتر از رهبری صحبت کنیم ، دیگر چه صیغه ایست،  نمی دانم ؟
بیاییم اگر سخنان امام برایمان الگو است همه ی سخنان ایشان را در نظر داشته باشیم ، نه فقط بخشی از ان را ... بیاییم بار دیگر بررسی کنیم که امام برای داشتن چنین قانون اساسی چقدر توصیه نموده اند و  چگونه قانون را باعث تهذیب انسانها و برقراری عدالت و نظم اجتماعی برشمرده اند ...
پس بیاییم به خاطر خدا و پیروی از ولایت قانونی عمل کنیم ....
  • خانم معلم

روز جهانی لبخند

خانم معلم | سه شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۱ ب.ظ | ۲۷ نظر



یوم التبسم فی وجوه الناس
 من اهل الایمان 
غدیر روز لبخند و تبسم بر چهره مردم و اهل ایمان است .
 امام رضا (ع)

از بوی خوش غدیر ، جهان تا ابد عطرآگین است .نسیم روح انگیزی که از سایه سار درختان غدیر برخاست ، شمیم ولایت را بر جان اهل ولایتش تا دور دستهای تاریخ می رساند ، زلال برکه ی غدیر تمام شدنی نیست چرا که آنجا نعمت بر مردم تمام و کامل شد .
«غدیر» را هزاران راوی، کتاب، مقاله، سند، شیعه و سنی روایت کرده اند. اتفاق بزرگی که در اجرای فرمان الهی:یا ایُها الرُّسوُل بَـلـِّغ ما اُنزِلَ الیکَ مِن رَبِّک وَ اِن لـَم تـَفعَل فـَما بَلـَّغت رِسالـَتـَهُ (مائده/ 67) رخ نمود و با وجود همه مظلومیت ها و ناروائی ها در امتداد تاریخ پر فراز و فرود، طنین پیام بلند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، همچنان گوشها و جانهای مومنان را می نوازد که:
هر کس که من مولای اویم علی مولای او خواهد بود.

شعر زیبای علی رضا قزوه با عنوان « مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد » را اینجا بخوانید .


  • خانم معلم

مستاجران خدا

خانم معلم | دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۲۳ ق.ظ | ۲۰ نظر


نامی‌ نداشت‌ و شناسنامه‌ای‌ هم. پیشانی‌اش، شناسنامه‌اش‌ بود. محل‌ تولدش‌ دنیا بود و صادره‌ از بهشت.هیچ‌وقت‌ نشانی‌ خانه‌اش‌ را به‌ ما نداد. فقط‌ می‌گفت: ما مستأ‌جر خداییم ‏،همین. هر وقت‌ هم‌ که‌ پیش‌ ما می‌آمد، می‌گفت: باید زودتر بروم، با خدا قرار دارم.تنها بود و فکر می‌کردیم‌ شاید بی‌کس‌ و کار است. خودش‌ ولی‌ می‌گفت: کس‌ و کارم‌ خداست.برای‌ خدا نامه‌ می‌نوشت. برای‌ خدا ‏‏‏گل می‌ ‌فرستاد. برای‌ خدا تار می‌زد. با خدا غذا می‌خورد. با خدا قدم‌ می‌زد. با خدا فکر می‌کرد. با خدا بود.

می‌گفت: صبح‌ رنگ‌ خدا دارد، عشق‌ بوی‌ خدا دارد. چای، طعم‌ خدا دارد.
می‌گفتیم: نگو، اینها که‌ می‌گویی، یک‌ سرش‌ کفر است‌ و یک‌ سرش‌ دیوانگی.
اما او می‌گفت‌ و بین‌ کفر و دیوانگی‌ می‌رقصید.
ما به‌ ایمانش‌ غبطه‌ می‌خوردیم، اما می‌گفتیم: بگذار، خدا همچنان‌ بر عرش‌ تکیه‌ زند، خدای‌ ملکوت‌ را این‌ همه‌ پایین‌ نیاور و به‌ زمین‌ آلوده‌ نکن. مگر نمی‌دانی‌ که‌ خدا مُنزه‌ است‌ از هر صفت‌ و هر تشبیه‌ و هر تمثیلی.
پس‌ زبانت‌ را آب‌ بکش.
او را ترساندیم، واژه‌هایش‌ را شستیم‌ و زبانش‌ را آب‌ کشیدیم. دیوانگی‌اش‌ را گرفتیم‌ و خدایش‌ را؛ همان‌ خدایی‌ را که‌ برایش‌ گُل‌ می‌فرستاد و با او قدم‌ می‌زد.
و بالاخره‌ نامی‌ بر او گذاشتیم‌ و شناسنامه‌ای‌ برایش‌ گرفتیم‌ و صاحبخانه‌اش‌ کردیم‌ و شغلی‌ به‌ او دادیم.
و او کسی‌ شد همچون‌ ما...
سال‌ها گذشته‌ است‌ و ما دانسته‌ایم‌ که‌ اشتباه‌ کردیم. تو را به‌ خدا اما اگر شما روزی‌ باز مؤ‌من‌ دیوانه‌ای‌ دیدید، دیوانگی‌اش‌ را از او نگیرید، زیرا جهان‌ سخت‌ به‌ دیوانگی‌ مؤ‌منانه‌ محتاج‌ است!

  • خانم معلم

بدون شرح ها !!

خانم معلم | شنبه, ۷ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۰۲ ب.ظ | ۱۱ نظر
بدون شرح !
روسیه، چین و هند به همراه 22 کشور دیگر در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به قطعنامه پیشنهادی گروه1+5 رای مثبت دادند و اقدام آذربایجان و رای ممتنع سه کشور همسایه افغانستان، پاکستان و ترکیه به قطعنامه قابل تامل بود.

از مجموع 35 عضو شورای حکام، 25 کشور به قطعنامه که خواستار تعلیق فعالیت های تاسیسات فوردوی ایران شده است رای مثبت و سه کشور شامل ونزوئلا، مالزی و کوبا به آن رای منفی دادند.افغانستان، برزیل، مصر، پاکستان، آفریقای جنوبی و ترکیه شش کشوری بودند که به قطعنامه غربی ها بر ضد ایران رای ممتنع دادند، جمهوری آذربایجان از همسایگان ایران نیز به هنگام رای گیری، نشست را ترک کرد.
بر این اساس اسامی کشورهایی که به قطعنامه ضد ایرانی شورای حکام رای مثبت دادند به شرح زیر است:1- آرژانتین 2-استرالیا 3-بورکینافاسو 4- کامرون 5- کانادا 6- چین 7- دانمارک 8- فرانسه 9- آلمان 10-هند 11-ژاپن 12-کنیا 13- کره جنوبی 14- مغولستان 15-هلند 16- نیوزلند 17- پرو 18- رومانی 19- روسیه 20- اسپانیا 21- سوییس 22- اوکراین 23- انگلیس 24- امریکا 25- اروگوئه
منبع مهر

و باز بدون شرح !
آخرین نماز جمعه ی قم به امامت آیت الله جوادی آملی

آیت‌الله جوادی‌آملی در خطبه های نماز جمعه قم با تشکر از مقام معظم رهبری و شورای ائمه جمعه، از مردم قم برای اقامه نماز جمعه عذر خواسته و از آنها خداحافظی کرد.
آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی امروز در خطبه‌های نماز جمعه قم با بیان اینکه امروز آخرین نماز جمعه را اقامه می‌کنم، گفت: ائمه جمعه دو سمت مهم روحانیت را بر عهده دارند که یکی رهبری قافله است در سیر و سفر من الخلق الی الحق و دیگری پیام آور دستورات الهی است.
وی افزود: اگر تقصیری در این برنامه‌ها بوده از همگان عذر خواهی می‌کنم. در موضوع سفر اول کسی که امام جمعه شد دیگران ساکت بوده و امام جمعه سخن آنها را بیان می‌کند.
آیت‌الله جوادی‌آملی اظهارداشت: مردم ما مشکل دارند و باید مشکلات خود را با پناه بردن به نماز رفع کنند و در نماز جماعت و جمعه ائمه جمعه این را بیان می‌کنند که اگر درست این مطلب را برسانند حاجت مردم رفع شده و اگر درست بیان نشود مشکلات مردم رفع نمی‌شود.
امام جمعه قم در پایان به هفته بسیج اشاره کرد و گفت: بسیج دارای ویژگی‌های بسیاری است و به دستور امام خمینی نیز بنا نهاده شده است.
وی اظهارداشت: این نیروی با اخلاص در زمان دفاع مقدس توانسته است با فداکاری از جان خود گذشته و در دفاع از میهن تلاش کند.
آیت‌الله جوادی‌آملی افزود: باید قدر این نیرو را دانسته و حق‌شناس باشیم و بسیج نیز در مسیر اصلی خود حرکت کند.
منبع : ایلنا

  • خانم معلم

معجزه ی لبخند

خانم معلم | شنبه, ۷ آذر ۱۳۸۸، ۰۱:۵۰ ق.ظ | ۲ نظر


بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو " اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری کرده است . در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :" مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یکی پیدا کردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم . از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود . فریاد زدم "هی رفیق کبریت داری؟ " به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد میدانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ....ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شکفت . سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود .

پرسید: " بچه داری؟ " با دستهای لرزان کیف پولم را بیرون آوردم وعکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" اره ایناهاش " او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشمهایم هجوم آورد . گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند . چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آنکه که حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز کرد ومرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.
یک لبخند زندگی مرا نجات داد .
بله لبخند بدون برنامه ریزی بدون حسابگری لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم . لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی ، لایه موقعیت شغلی واین که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم . زیر همه این لایه ها من حقیقی وارزشمند نهفته است. من ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم من ایمان دارم که روح های انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارد. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی ساخته و پرداخته خود ما که در ساخته شدنشان دقت هولناکی هم به خرج می دهیم ما از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند وسبب تنهایی و انزوایی ما می شوند."
داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است .آدمی به هنگام عاشق شدن ونگاه کردن به یک نوزاد این پیوند روحانی را احساس می کند. وقتی کودکی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ چون انسان را پیش روی خود می بینیم که هیچ یک از لایه هایی را که نام بردیم روی من طبیعی خود نکشیده است و با همه ی وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و آن روح کودکانه درون ماست که در واقع به لبخند او پاسخ می دهد.

  • خانم معلم

عرفه - راهی به سوی خود و خدا شناسی

خانم معلم | چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۹ ق.ظ | ۱۶ نظر



اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک ،
    واسعدنی بتقویک ،
       ولا تشقنی بمعصیتک ،
             و خرلی فی قضائک ،
                     و بارک لی فی قدرک ،
              حتی لا احب تعجیل ما اخرت و لا تاخیر ما عجلت .





پروردگارا !

     سرنوشت مرا خیر بنویس

                              تقدیری مبارک

            تا هر چه را تو دیر می خواهی زود نخواهم

                           و هر چه را تو زود می خواهی دیر نخواهم

  • خانم معلم

غفلت

خانم معلم | سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۸۸، ۰۹:۴۵ ب.ظ | ۵ نظر

روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم."
سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است."
سقراط پرسید:"اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"
مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."
سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"
مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."
سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند،در آن لحظه بیمار است.
  • خانم معلم