بایگانی شهریور ۱۳۸۹ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

قصه ی عشق ......

خانم معلم | چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۷:۲۴ ب.ظ | ۳۳ نظر
از کجا باید شروع کرد ، قصه ی عشقو دوباره ......................

نخلهای بی سر -خرمشهر

گفتن از جنگ ، چیز قشنگی نیست ، کسی نیست که انسانیت را درک کرده و جنگ را دوست داشته باشد ، اما  " دفاع " کلمه ی است مقدس .... و ما ۸ سال دفاعی مقدس داشتیم .... 

تا  این روزگار ، کتابهای بسیاری در باره شخصیت هایی که در دفاع شرکت داشتند ، خاطراتشان ، داستانهایشان ، اعجاز در ان زمان و از این قبیل چیزها نوشته شده ، اما بررسی جامعه شناسانه دفاع مقدس کمتر صورت گرفته ، اینکه جنگ چه تاثیری بر سنت ها ، آداب و رسوم ، منش و کلا فرهنگ ما داشته  یا تاثیری که بر اقتصاد مان گذاشته و از این دست بررسی ها کمتر صورت گرفته ، کاش به جای پرداختن صرف بر روی خاطرات ، این نوع تاثیرات را هم در نظر بگیریم و فقط نپرسیم خوب شمایی که در جنگ شرکت داشتید ، می توانید از خاطراتتان برایمان بگویید ؟!!  ...خاطره تعیف کردن ، برایمان چون یک قصه ، جذابیت دارد و همین بیشتر برایمان ایجاد انگیزه میکند جهت شنیدن ....

اما بیاییم و ببینیم این دفاع بر منی که جنگ را  با گوشت و پوستم حس کردم و  کسی که جنگ را حس نکرده اما تشیع شهدا را به یاد می اورد با کسی که حتی تشیع شهدا برایش جز در فیلمها هیچ نمودی ندارد ، چکونه اثر داشته است ؟ !!! .....

بیاییم ببینیم اگه واقعا این دفاع مقدس است ، چگونه از آن پاسداری می کنیم ، چه چیزهایی در این دفاع " ارزش " محسوب میشوند  ، این ارزشها را چگونه در جامعه بسط داد ه ایم و به بالندگی رسانده ایم ، و ایا اصلا در این جهت قدمی برداشته ایم و اگر برداشته ایم ایا مثمر ثمر بوده ؟ !! .... یا مسیری اشتباه را انتخاب نموده ایم و به بیراهه رفته ایم ! .....

به هر شکل امروز روز اول از هفته ی دفاع مقدس است  .... مدارس بسیاری در این دفاع در هم شکستند و معلمان و کودکان بسیاری در مدرسه به شهادت رسیدند ، این همزمانی شروع دفاع و شروع ماه مهر  ، ماه دانش ، ماه مهربانی و ماه دوستیها را به فال نیک گرفته و با نگاه دیگر به دفاع به بررسی انچه انجام شده و انچه نیاز است به ان پرداخته شود ، بپردازیم ....

به ایده های همه نیازمندیم ، این کار را باید از مدارس شروع کنیم ، از ابتدایی تا دبیرستان که تا زمانی که فرزندمان راهی دانشگاه شدند بدانند ، بسیجی کیست و چگونه عمل میکند ، تا بسیجی را در برابر دانشجو قرار ندهند ، تا بدانیم وبدانند که هر چه داریم از بسیجیانی است که مخلصانه در این راه قدم برداشتند ، عده ای به دیدار یار شتافتند و عده ای منتظرند تا موعد شان فرا رسد .....

خدا ما را از بسیجیان واقعی این دفاع قرار دهد .....

  • خانم معلم

و مهر ماه من است ...

خانم معلم | دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ | ۹۰ نظر

توی حیاط مدرسه بودم ، سرم را بلند کردم و در سکوت ِحیاطِ خالی از بچه ها ، کلاسها را برانداز میکردم ....

چشمهایم را بستم 

 "مهر  ۴۸ "  ....

موهایم را صبح برایم دم اسبی کرده بود . بلند بود ،تا کمرم میرسید خودم توان شانه کردنش را نداشتم رو پوش آبی آسمانی ام را پوشیدم . دست در دست مادر با کیفی نو آرام به طرف مدرسه حرکت کردم ... تمام حواسم به چیزهای توی کیفم بود ... دفتر صدبرگ جلد مقوایی  با حاشیه ای خط کشی شده که لبه هر کاغذش قرمز بود و کل برگه ها به نظر قرمز می نمود... مدادهای سوسمار نشان اعلای قرمز و مشکی ، پاک کن دو رنگی که یه طرفش قرمز بود برای پاک کردن مداد و یه طرفش آبی و زبر بود برای پاک کردن خودکار ، گرچه خودکاری نداشتم . یک دفترچه نقاشی ۶۰ برگ و یک دفتر ۴۰ برگ برای مشق . مادرم هر دو دفترم را جلد کرده بود و من بی هیچ کلامی تنها محکم دستهایش را گرفته بودم و راه میرفتیم و به صحبت هایش گوش میکردم .گفت بعد مدرسه چگونه به خانه باز گردم ...نمیتوانست دنبالم بیاید برادر و خواهر کوچکترم در خانه بودند . میگفت در مدرسه مودب باشم وشلوغ نکنم ... سر کلاس معلممان که امد از جا بلند شوم . من فقط گوش میکردم و به بقیه بچه هایی که داشتند به مدرسه میرفتند نگاه میکردم .... بی هیچ حرفی وارد مدرسه شدم و مادرم گفت : برو داخل حیاط و من آرام رفتم تا زنگی که نمیدانستم چیست بخورد و وارد صفی که نمیدانستم کجاست بشوم ...

" مهر ۷۲ " ...

برای اولین بار در شش سال زندگی اش موهایش را با شماره ۴ زده بودیم ، قیافه خنده داری پیدا کرده بود هر از چند گاهی که یادش می افتاد دستی به سر بی مویش می کشید و میخندید و دندان شیری تازه افتاده اش را میتوانستیم ببینیم ....

از مدرسه مرخصی گرفته بودم که کنارش باشم ...پدرش نمیتوانست باشد ، روپوش سورمه ای اش را تن اش کردم ، کیف کوله ای خارجی خوش رنگ و لعاب اش را روی شانه اش انداختم .خوشحال نبود .  محتویات کیفش را نشانش دادم ، دفترفانتزی با عکس بت من و جا مدادی چند طبقه پر از مداد رنگی اش را ، بلکه خوشحالش کند ...نخندید . از کودکی اش تو دار بود . کتانی اش را پوشید . از زیر قرآن ردش کردم ... چه زود شش سال گذشته بود . دوربینم را برداشتم  ، دستم را گرفت و ارام سمت مدرسه حرکت کردیم .... برایش هیچ نگفتم ..میدانستم ساعتی نمی گذرد و خود همه چیز را تجربه میکند .... مادرها را جمع کردند درون کلاسی و مسائلی را تذکر دادند ، بچه ها در حیاط بودند ، فکر کرد میروم ، ماندم ، با بچه ها صحبت کردند و گفتند برای امروز بس است . با هم به خانه بر گشتیم ... تنها نبود ......  

 

شما از اولین روز مدرسه تان چیزی به یاد می آورید ؟

 بعدا نوشت : اگه یه فلاش بک ، به گذشته ای نه چندان دورِ دور میخواین بزنین آی جوونای قدیمی ! اینجا رو نگاه کنید !

ته نوشت : انقدر سرعت اینترنت پایینه که نمیشه اکثر وبلاگ ها رو باز کرد یا شایدم منطقه ما اینطوریه ...به هر شکل دوستانی که به روز کردند و نشده بهشون سر بزنم علت را فقط همین بدونند و بس .

  • خانم معلم

جمعه آمد و نیامدی مولا جان !

خانم معلم | جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۱۱ ب.ظ | ۲۶ نظر

 

.... هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدَیْکَ وَ قَتْلُ الْکَافِرِینَ بِسَیْفِکَ وَ أَنَا یَا مَوْلایَ فِیهِ ضَیْفُکَ وَ جَارُکَ وَ أَنْتَ یَا مَوْلایَ کَرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْکِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّاهِرِینَ


 

امروز جمعه است و روز توست ، انتظار ظهورت را داریم ، روز فرج شما برای مومنان و کشتن کفار با شمشیرتان ، مولایم در این روز مهمان و در پناه توام ، و تو مولای کریم منی از خاندان کرامت و مامورید به مهمان نوازی و پناه دادن پس مرا به مهمانی بپذیر و در جوارت پناه ده !

درود خدا بر شما و اهل بیت شما باد که از پاکانند .

(فرازی از زیارت حضرت حجه در روز جمعه )

مولایم ، نمیدانم کجایی .... این روزها تمام ذهنم در گیر تو شده است  ....

وقتی رهبرم از سیل پاکستان می گوید و بغض میکند ، میدانم که تو نیز در کنار آنان بوده ای .... نمیدانم جسد کدام بچه را از زیر گِل ها بیرون کشیده ای و در کجا به یتیمان غذا رسانده ای ...میدانم در دلت غوغایی بر پاست از این همه رنج و درد ..میدانم نگران زمستانی که از راه میرسد و این همه انسان بی پناه بی هیچ سرپناهی در انتظار بیماری و سرما و مرگند و تو نمیدانی باید به کجا سفر کنی ... به فلسطین و نوار غزه یا به پاکستان یا راهی امریکا شوی ....

وقتی بغض و کینه مسلمانان جهان را در به آتش کشیدن آیات قرآن میبینم ، میدانم که تو نیز داغداری ....میدانم وقتی آن فرد بیشرم ِ نادان ِ کینه توز را هنگامی که قرآن را پاره پاره کرد و به کفشش مالید دیدی ، صبر کردی . به عذاب الهی امیدوار بودی که تو بهتر میدانی که خودِ خدا حافظ قرانش خواهد بود که گفته است " انا له لحافظون " .....

 اما دلت که سوخته است ، چونان زمانی که کینه توزان مادرت را بین درو دیوار گذاشتند و در را سوزاندند و علی را روی زمین کشاندند .... هم چون زمانی که شمریان تاب نیاوردند و حسین را سر بریدند که گوششان تحمل شنیدن کلمات الهی را نداشت که اینها همه از قران می گفتند ، که باید آن پهلو بشکند ، که باید علی در محراب فرقش دو تا شود که باید حسن جگرش پاره پاره گردد و باید سر حسین از تن جدا گردد و باید زینب غل و زنجیر بر پای کودکان حسین ببیند و اسیر گردد که اینان همه الفتی دیرین با قران داشتند و انچه مایه ی هراس است قران است و بس .

مهدی جان ، مولای من ، پناه مان ده ..... از صبرت اندکی در جامِ تهی مان بچکان ، این دل نا آراممان را کمی تسلا ده ......

اما نمیدانم چگونه آرام بگیرم وقتی میدانم آرامش نداری ..... این روزها ذکر لبم تنها دعای سلامتی ات شده است و زمزمه میکنم و میگویم سیدی سیدی سیدی بیا یابن الحسن ........

دلم گرفته ، روز جمعه تمام شد و باز از بودنت اثری نیست ....

  • خانم معلم

الیس الصبح بقریب

خانم معلم | دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۱۸ ب.ظ | ۳۴ نظر
حتما همه دیدن وقتی یه خواهر برادری کنار هم نشستن و یکی رو دفتر مشق اون یکی خط میکشه چه اتفاقی میافته ....

یا شاید یادتون باشه تو زمانی که محصل بودین و یکی کتاب یا دفترتون رو میگرفت و درست تحویلتون نمیداد چه حالی میشدین و چه عکس العملی نشون میدادین ....

حالا با ارزش ترین و مقدس ترین کتاب مسلمانها را در ملا عام و تحت حمایت اتش میزنند ، پاره میکنند و به ته کفششان می مالند و ما فقط باید ناظر باشیم وبس ؟ !!!!!!!!

دیشب وقتی توهین های اون اراذل رو با کلام خدا دیدم حالی بر من نبود ، باز دشمنی با قرآن !!! .... نمیدونستم و نمیدونم واقعا چه چیزی لیاقتشون رو داره ، محکوم کردنشون و نشون دادن این همه انزجار از این عمل سخی و زشت و ابلهانه چقدر ممکنه تاثیر گذار باشه و اینکه اصلا چکار میشه کرد ...

واقعا حامی قرآن غیر خدا چه کسی میتونه باشه ، همو که این کتاب را سالها از آسیب مصون نگه داشته باز حفظش می  کنه .... واقعا فکر کردند با این توهین ها از اعتقاد مردم به این کتاب و یا از ارزشش چیزی کم میشه ؟ .....

واقعا چی قران این همه باعث عذابشونه که از کتاب خدا نگذشتن ؟ !!!

چقدر جای تامل داره برای ما مسلمونا برای توجه و تعمق و تفکر بیشتر در این کتاب !!!

وقتی جد پیامبر خود راحامی شترهایش مبداند و  صاحب مکه را مدافع شهرش میخواند پس ما نیز امیدوار باید باشیم به حمایت و دفاع صاحب قران از کتابش ......

لعنت خدا بر ظالمین از اولین تا اخرین ..........  

 

  • خانم معلم

رمضانی دیگر نزدیک است ....

خانم معلم | پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۸۹، ۰۷:۰۷ ق.ظ | ۴۶ نظر

این پست جمعه ، را غروب اخرین پنچشنبه ی ماه رمضان گذاشته ام بلکه دعای مان دل خدا را به رحم اورد و مهدی مان بیاید ....

جمعه نوشت :  هیچکس " همراه " نیست .

                                          (تنهای اول )

 

دارنده بیشترین مشترک مدعی " انتظار " در دنیا

 

ای مــهر! بیا میان شهریور باش

 ای جمعه! بیا و جمعه آخر باش

 ما منــتظر حلول مـاه از قدسیم

 ای عــــید! بیا و جمعه دیگر باش

 احسان کاوه 23 رمضان 1431

با تشکر از سما برای انتخاب این شعر

"عید فطر بر همه ی دوستان مبارک "

 

ماه رجب رفت و دلمون به ماه پیامبرش خوش بود ...شعبان تمام شد و در آرزوی رمضان بودیم و حالا رمضان تمام شده و ما انگار تازه به خودمان آمده ایم که .......امروز با ماهی وداع میکنیم که  خوابیدن را در ان عبادت قرار داده بودند .... ماهی که در ان شب قدرش برتر از هزار ماه بود .... ماهی که برایت هر عمل نیکی را کرور کرور حساب میکردند و در برابر خطایت چشم پوشی و مهلت ، که بلکه زودتر ملتفت شوی و برگردی  ... ماهی که صاحبخانه در ِخانه اش را باز گذاشته و سفره اطعام پهن نموده تا هر که به هر میزان که در توان دارد توشه بر گیرد ....سفره ا ی که هیچگاه خالی نمی شود ولی آیا این در فقط یکماه باز است  ؟

امام سجاد (ع) در وداع با ماه رمضان فرموده اند :

انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک

ای که بر بندگانت دری بسوی عفو خود گشوده ای .....

بعد از گشودن در و با داشتن راهنما ، عذر انکس که از ورود به منزل غفلت ورزد چه خواهد بود ؟ *

اما خداوند با رحمان ورحیمی اش  معروف است .... کریم صفت اوست .... این باب در سایر ماهها بسته نیست .... ماه های بعد باید امادگی مان را برای استفاده بیشتر از این ماه فراهم کند .... خدا توفیق عبادت ، ان هم از نوع دلنشینش را بدهد ....

توفیقی شد در این ماه که تقریبا بیشتر نمازهای ظهر را در مساجدی که سر راه خانه تا مدرسه بود بخوانم و چه جالب است اینکه گفته اند بهتر است در این ماه در حداقل 7 مسجد نماز خوانده شود .... برای من که مثل بازدید از مدارس مختلف بود که از هر کجا چیزی یاد گرفتم ....

مساجدمان که در موقع نماز به مدرسه بی شباهت نیست .... خانمها با صندلی هایشان ردیفی منظم تشکیل میدهند . یک روز که دیر به مسجدی رسیدم بالاجبار بین دو صندلی که کمی جای خالی در بین شان بود جای گرفتم و تا اذان ظهر گفته شود و بعدِ آن اذان مسجد ، فرصتی بود چند رکعت نماز قضا بخوانم .... دو طرفم خانمهای مسنی بودند که بعد نماز من مشغول گفتگو شدند .... معلوم شد خانم بسیجی جبهه دیده ای ، به تازگی از میانشان به ملاقات خدا رفته است و چه حسرت میخوردند از اینکه کسی از اهالی مسجد به تشییع اش نرفته است و با خود خاطراتی از ایشان را بازگو میکردند که کیسه های برنج را می کشیدند و به ایتام میرساندند و در جبهه چگونه فعالیت می کردند و در پشت جبهه چگونه !!! .... تقریبا متوجه نشدم نماز چه خواندم و فقط با خود گفتم : همیشه خوبان ساکت و تنها میروند .

از هر جایی چیزی شنیدم و دیدم و خیلی برایم همه چیز جالب بود .... محله به محله تعداد شرکت کنندگان فرق میکرد .... در مسجدی خیلی قبل از اذان جا برای نشستن نبود و در مسجدی هنگام اذان هم تا دلت بخواهد جای خالی پیدا میشد !!

سخنران وسخنرانی های بعد نماز هم جالب بود ....

اما امروز ، اخرین نماز ظهر را در حرم عبدالعظیم  خواندم ، به نیابت از طرف تمام کسانی که در تمامی افطارهایم همراهم بودند ، مصلی هنوز پر نشده بود قاریان قران مشغول قرائت بودند و فیلمبرداران صدا و سیما هم مشغول فیلمبرداری و پخش مستقیم .... باز هم این میز و صندلی ها ردیف شده بودند و دیدم خانمی میگفت  : " یعنی تمام اینها پا درد دارند ؟ " !!! ....

بعد نماز ظهر مثل تمام مساجد دعای یا علی و یا عظیم خوانده شد .... اما این بار اخرین نماز ظهر بود و اخرین باری که شاید بتوانم این دعا را به جماعت ظهر بخوانم ...از اینده خویش کسی آگاه نیست ..... بی اختیار اشکم سرازیر می شد تا به حال با این دعا این همه گریه نکرده بودم .... خودم تعجب کردم !... انگار تازه متوجه شده بودم دارم خدا حافظی میکنم .... و انگار این اخرین دعایت شاید باشد ....... و پس از ا دعای سلامتی امام زمان ....باز فریاد .....باز التماس .... باز خواهش ....

بعد از نماز ، ادامه قرائت قران بود کمی قران خواندم و به سوی بهشت زهرا حرکت کردم .... اخرین پنجشنبه از ماه خدا ...... بعدِ دیدار با بستگان ، به سمت میعاد گاه عاشقان رفتم .... چقدر آرامش دارد این قطعه ی شهدا ....... چقدر احساس سبکی میکنی بعد از حضور در ان مکان .... واقعا راست گفته اند که مکان تاثیر بر خلق و خو و سرشت انسان می گذارد ..... تنها مشتی سنگ سیاه و سفید که بی صدا در زمین قرار گرفته اند اما انگار فریادشان بلند است و در این هیاهوی سکوت ، تو بالاترین وبرترین ارامش جهان را بدست می اوری و انگار اماده اند که بشنوند درد دلهایت را و گریه هایت را و سبک ات کنند و دوباره تو را به شهرت روانه کنند که رچینی و پر کنی و دوباره به سویشان بازگردی و بگویی و بگویی ..... چاهی شده اند برای درد دل کسانی که دوستشان داشته اند ......

ماه رمضان رفت ..... اما خدا باقیست ....... بیایم عادت کنیم هر از چند گاهی کمی بالاتر از خود بایستیم ، خود را نظاره کنیم ، زیر ورو کنیم  ، ورانداز کنیم تا ببینیم چقدر ارزش داریم ..... با دید خریداری که نگاه کنیم متوجه عیوب و خرابی هایمان می شویم .... هر بار که یکی را هم مرمت کنیم ، این روح سوراخ سوراخ کم کم پر می شود .....

من شروع کرده ام برایم دعا کنید ..... شما هم شروع کنید بسم الله .....رمضانی دیگر نزدیک است ......

 

 پی نوشت : فردا هر کجا نماز عید رو بر پا میکنیم یاد همه باشیم ....

 پی نوشت ۲ : این اخرین افطار و اخرین تکرار هر روزه ی اسمهای عزیزانی است که برایم خیلی عزیز بوده اند ....

  

* فما عذر من اغفل دخول ذالک المنزل بعد فتح الباب و اقامه الدلیل ... برگزیده ای وداع امام سجاد (ع) با ماه مبارک رمضان .

 

  • خانم معلم

ختم جمعی قرآن در روز دوشنبه

خانم معلم | يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۱۸ ق.ظ | ۷۵ نظر

سلام

فردا روز ۲۶ ماه رمضان و شب آن بنا به روایاتی ممکن است ، یکی از شبهای قدر باشد . به یاری خدا این روز را روز ختم جمعی قرآن. به نیت فرج امام زمان (ع) و عاقبت به خیری جوانان و نیت خاص هر شخص ، قرار داده ایم . در صورت ممکن ساعت ۴ صبح ساعت شروع باشد .

 

دعای شروع قرآن

- پابرهنگان *                                             ۱۶- سطر های سفید *

۲-فاطمه *                                                  ۱۷- در جستجوی حقیقت *

۳-ترنم باران *                                              ۱۸- دست نوشته دانشجو *

۴- درخت دوستی *                                      ۱۹- سمانه ( اتاق دلم )*

۵- حباب *                                                 ۲۰- اخبار العلما *

۶- ارمینه  *                                                ۲۱- کبوتر حرم *

۷- نثار آبی آسمان  *                                     ۲۲- ما میتوانیم *

۸- روزهای جانبازی *                                    ۲۳- این همینه ....همین *

۹- حادثه صبح چهاردهم   *                            ۲۴- نیستان *

۱۰- بازمانده گردان ۹ *                                  ۲۵ -محمد محمدی (سوئدی ) *  

۱۱- اشک فرشته ها *                                  ۲۶ - محرمانه  *

۱۲- اقلیت *                                                 ۲۷- یک آسمان فاصله *

۱۳- در آغوش خدا*                                       ۲۸-ما ز بالاییم و بالاتر می رویم *

۱۴- دختری که با مغزش راه میرفت  *               ۲۹- دستی بر آسمان * 

۱۵- حسنیه *                                             ۳۰- خودم *

 دعای ختم قرآن

 

از همگی التماس دعا .

  امیدوارم بقیه دوستان هم خونده باشند . 

  • خانم معلم

بیداری و چشم به راه حضور

خانم معلم | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۴۷ ق.ظ | ۲۷ نظر
چه خوب گفت :

شب قدر ، شب بیدار ماندن نیست ، شب بیدار شدن است .

چه شب جمعه ای ....

شبش پرقدرترین شب سال ،

و افضل اعمالش ، در شب بیست وسوم ، دعا جهت فرج ......

 

شبهای قدر توفیقی شد در مسجد جامع محل مان ، ۳ روز نماز قضا را به جماعت برگزار کنم . شب بیست و سوم در آخرین قنوتِ آخرین نماز (نماز صبح ) همه دعای سلامتی امام زمان را با تمام وجود یکصدا فریاد میزدند .

اَلّلهُمَّ کُلِّ وَلِّیِکْ اَلْحُجَة بْنِ الْحَسَنْ

صَلَواتُکَ عَلَیْه وَ عَلی آبائِهْ

فِی هذِه ِ ساعَةِ وَ فِی کُلِ ساعَةْ

وَلِیاً و حافِظا

وَ قاعِداً وَ نَاصِرا

و دَلیلاً وَ عَیْنا

حَتّی تُسْک‍ِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعا

وَ تُمَتَعَهُ فِیها طَویلا

و چه حال عجیبی بود در هنگامه خواندن دعا .........

 

کاش زودتر بیاید .....

 

اللهم عجل لولیک الفرج ......

  • خانم معلم

دل دیوانه به دین عشق تو شد

خانم معلم | يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۲:۴۰ ب.ظ | ۸۵ نظر

 

پرده اول : روبرویم نشسته .... با مهربانی نگاهم میکند ....

میداند نیازمندم .... و میدانم محبتش بیکران است ....

به اصرار چک سفیدی را در برابرم گذاشته و میگوید بنویس ، هر چه می خواهی بنویس ، تو خود هر چه دوست داری برای خودت بنویس ...

نگاهش میکنم ...باورش دارم ....

ولی از نامهربانی هایم به او نیز آگاهم ....

نمیتوانم ، رویش را ندارم زیاد بنویسم .... خجالت میکشم ....

میگوید بنویس ..... این برگه ای سفید و این تو .... خود رقم بزن ....

 

پرده دوم : سائلی به در خانه امام حسن مجتبی (ع) میرود ، امام هنگام دادن خیرات پشت پرده قرار میگیرد تا او ایشان را نبیند ، بعد از رفتنش ، خدمتکارشان میپرسد شما که به او کمک کردید چرا نخواستید شما را ببیند ؟

امام فرمودند : نمیخواستم هنگام گرفتن خیرات چشمم به  چشمان شرمنده اش بیفتد .

 

پرده سوم : شب های قدر است ، نیازمندان به در خانه اش جمع شده اند . صاحب خانه خود دستور فرموده اند این شبها را احیا بدارید تا بتوانید خود برای خود ، بهترین را رقم بزنید ، اما ما شرمندگان حضوریم ، نیازمند حجاب ، که هم حاضر باشد و هم مانع .....حاضر باشد که بتوانیم به مدد وجودش با خدایمان در یک جا حاضر شویم و با توسل به او  "جرات " و  " شهامت " بودن پیدا نماییم و مانع باشد تا بواسطه ی او چشمانمان در چشم صاحب خانه نیفتد تا شرمندگی مان را نبیند ....

 

علی جان امشب به در خانه ات خواهیم امد ... تو واسطه ای باش برای حضورمان در پیشگاه خداوند ..... که تو بخشندگی را از او اموخته ای .......

 توجه : به پیشنهاد خوب مهدیس عزیز، نیت این ختم ، تعجیل در فرج امام زمان (ع) ، عاقبت به خیری جوانان +نیت خاص خودتان خواهد بود .

التماس دعا

محفل انس با قرآن : در دهه ی آخر ماه رمضان قرار گرفته ایم .... روزهای پایانی این ماه .... خواستیم جمعمان را پیوندی آسمانی زنیم .... برای روز ۲۶ ماه رضان یعنی روز دوشنبه ۱۵/۶ را روز ختم جمعی قرآن قرار داده ایم ....

با اجازه هماهنگی را انجام داده ام .... برای هر کدام از دوستان جزءی را در نظر گرفته که در ان روز انشا الله خوانده شود تا به فیض ختم جمعی قرآن نائل امده باشیم ... دوستانی که دوست دارند در این طرح شرکت کنند اعلام بفرمایند .... دوستانی هم که معذورند نیز اعلام بفرمایند تا جایگزینی برایشان در نظر گرفته شود .... ( عدد نوشته شده ، همان جزء انتخابی مربوط به شما می باشد ) .

۱- پابرهنگان *                                             ۱۶- سطر های سفید *

۲-فاطمه *                                                  ۱۷- در جستجوی حقیقت *

۳-ترنم باران *                                              ۱۸- دست نوشته دانشجو *

۴- درخت دوستی *                                      ۱۹- سمانه ( اتاق دلم )*

۵- حباب *                                                 ۲۰- اخبار العلما *

۶- ارمینه  *                                                ۲۱- کبوتر حرم *

۷- نثار آبی آسمان  *                                     ۲۲- ما میتوانیم *

۸- روزهای جانبازی *                                    ۲۳- این همینه ....همین *

۹- حادثه صبح چهاردهم   *                            ۲۴- نیستان *

۱۰- بازمانده گردان ۹ *                                  ۲۵ -محمد محمدی (سوئدی ) *

۱۱- اشک فرشته ها *                                  ۲۶ - محرمانه  *

۱۲- اقلیت *                                                ۲۷- یک آسمان فاصله *

۱۳- در آغوش خدا*                                       ۲۸-ما ز بالاییم و بالاتر می رویم *

۱۴- دختری که با مغزش راه میرفت  *               ۲۹- دستی بر آسمان *

۱۵- حسنیه *                                             ۳۰- خودم *

 

دوستانی که سریعتر اطلاع پیدا کرده اند این مطلب را به گوش دوستانشان برسانند . ممنون .

* : کسانی که اعلام امادگی نموده اند .

راستی شب ۲۳ هر کی رسید به "الغوث الغوث ... " و یاد من نیفتاد خودش بدونه با خدای خودش  

  • خانم معلم

باید چه کنیم ؟

خانم معلم | شنبه, ۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۴۰ ق.ظ | ۲۳ نظر

پنجشنبه خانمی که مواد غذایی را پخش کرده بود می گفت نمیدانید ان خانواده ها چقدر دعایتان کرده و چقدر خوشحال شدند. اما در بین ان خانواده ها ، خانواده ای نیازمند قرار داشت که در یک اتاق ۹ متری با مردی از کار افتاده و ۵ بچه زندگی میکرد . وقتی دید کمکی دریافت نکرده علت را پرسید و گفتم مواد مختص ایتام است . پرسید پس ما چطور؟ !! ..و من شرمنده شدم !!!

بنده خدایی دیگر گفت که در کرج چند خانواده نیازمند هستند که بر سر دمپایی پاره ای با هم دعوا میکنند و او اغلب پول و مواد غذایی اش را به انها می رساند ....

بعدتر .........  دیگه نتوانستم فکر کنم .........

خدایا چقدر نیازمند ؟ ان هم در کشوری اسلامی با این همه مسلمان و بدتر ، شیعه ؟ آن هم پیرو پنج تن آل عبا ، محمد (ص) و علی (ع) ، فاطمه (س) ، حسن (ع) و حسین (ع) که از کمک دریغ نداشتند و خود بی شام سر به بالین می نهادند که گرسنه ای را سیر نمایند .

دیروز از جامعه اماری معتادین کشور شنیدم .... نیروی جوان کشور که دارند هرز میروند ، بعد راجع به نخبگان کشور و اینکه تا چندمین رتبه کنکور به جمع نخبگان اضافه می شوند .... ۵۰ نفر اول رشته ریاضی و ..... گیرم ۱۵۰ نفر ، که نبود .... اما باز هم خدا را شکر که لا اقل کمی بها میدهند .... کشور نخبه هم لازم دارد ، اما اگر تا به اخر پشتیبانی شوند ....

اما با معتادین چه میکنند ؟ ...انجمن هایی به شکل ان. جی . او اماده کمک رسانی به جوان هایی هستند که در دام اعتیاد گرفتار شده انداما از طریق هیچ ارگانی تحت پوشش قرار نمیگیرند و حمایت نمی شوند . حتی مکانی برای تشکیل کلاسهایشان ندارند . کسانی که این مرحله را گذرانده اند و داوطلبانه اماده کمک به دیگران هستند .

مانده ام ........

با نیازمندانمان چه کنیم ؟

چگونه اهریمن اعتیاد را از جامعه جوانمان دور کنیم ؟

 التماس نوشت : از امشب تا اخر ماه رمضان و مخصوصا شبهای قدر التماس دعا دارم از همه ی دوستان

 

  • خانم معلم

انتظاری از چه نوع ؟ (2)

خانم معلم | جمعه, ۵ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۰۷ ب.ظ | ۱۴ نظر
زمینه‌سازی مثبت

«زمینه‌سازی مثبت» را باید در معنای «انتظار سازنده» جست‌وجو نمود. انتظار سازنده، همان انتظار راستینی است که به عنوان «با فضیلت‌ترین عبادت» یاد شده است[۱].

در طول یازده سده غیبت کبری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف درخشان‌ترین چهره‌ای که به این «انتظار سازنده و زمینه‌سازی مثبت» جلوة خاص بخشیده است، حضرت امام خمینی قدس سره بوده که با طرح اندیشة حکومت اسلامی در عصر غیبت، به «انتظار»، معنا و مفهوم تازه‌ای بخشید. ایشان ضمن مقابله با دیدگاه‌هایی که انتظار را «تن دادن به وضع موجود» می‌دانستند، فرمودند: انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور، ان‌شاءا... تهیه شود.[۲] هم‌چنین ایشان معتقد بودند، با گسترش اسلام راستین در جهان و مبارزه با جهان‌خواران، باید زمینة ظهور منجی موعود را فراهم نمود.[۳]

مهم‌ترین تفاوت بین مکاتب دینی و غیردینی، امید به آینده‌ای روشن است که در افراد، ایجاد انگیزة تحرک می‌نماید. تجلی این امید در مکتب تشیع در ظهور منجی موعود، مهدی صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و تحرک به سوی آن در «انتظار سازنده» نهفته است.

بنابراین، انتظار به معنای «فراهم آوردن زمینه‌های ظهور، ظلم‌ستیزی به مقدار توان و آمادگی برای ظهور حضرت»[۴] می‌باشد، این زمینه‌سازی به مثابه ضرورت اسلام و قرآن مطرح، و وظیفة تمام مسلمین می‌باشد. دلایل عقلی و نقلی، ما را به این صحیح رهنمون می‌سازد؛ زیرا مسلمانی که خود را پای‌بند احکام اسلام می‌داند، اجازه نمی‌دهد هیچ یک از آیات و روایاتی که دربارة امر به معروف و نهی‌ از منکر، حدود و دیات، جهاد، کمک به محرومان، چگونگی برخورد با ظلم و عدم تسلیم در برابر ستم و ... می‌باشند، تعطیل و عمل نشود[۵].

منابع :

http://entizar.ir/page.php?page=showarticles&id=329

۱- خدامراد سلیمیان، فرهنگنامة مهدویت (بنیاد فرهنگی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1383)، چ اول، ، ص۶۰.

۲-صحیفة نور، ج7، ص255.

۳- همان جناب سلیمیان ص ۵۲- ۶۵

۴-مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفة، انتشارات صدرا، چ12، 1371، ص 61.

۵-ابراهیم شفیعی سروستانی، نقش انتظار در پویایی جامعه، ماهنامه موعود، پیش‌شماره2.

 

پی نوشت : سخنرانی جناب پناهیان - انقلاب ما زمینه ساز ظهور است .

بی ربط نوشت هایی جالب و بسیار خواندنی :شوخی رهبر با شاعران ، قنوت رهبرانقلاب قبل از بلوغ

  • خانم معلم