بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۰ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

لحظه ی عشق

خانم معلم | جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۱:۲۰ ق.ظ | ۳ نظر

 

با  بوی   خدا  و  با  وضـــو  مـی آید

از  کعبه   و  سمت   روبرو  می آید

 او آمدنی است ، لحظه ها می دانند

یک لحظه به عشق مانده او می آید


 

  • خانم معلم

بایگانی

خانم معلم | جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۲:۳۸ ق.ظ | ۱۲ نظر

                                     

                                                     این جمعه هم

                          بایگانی شد

جمعه هایی که از تقویم کنده ام

                     سالنامه شده اند *

 

 

 

وقتی میگوییم خدا کند که بیــــایی

شاید او می فرماید خدا کند که بخواهید . . .**

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

* برگرفته از کتاب یک استکان رویا نوشته احسان پرسا

**برگرفته از وبلاگ او خواهد آمد http://zemzemezohor.mihanblog.com

  • خانم معلم

مادر

خانم معلم | جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۴۲ ب.ظ | ۱۳ نظر

 

معلم پای تخته نوشت :

                                         « مادر »

               دستش اشاره به « مادر » داشت ولی فقط ،

                                                                         « در »

                                                                                       دیده می شد ....

 

  • خانم معلم

گلبرگ زخمی

خانم معلم | جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۳:۰۲ ق.ظ | ۶ نظر

می شود به گلبرگی دست کشید بی آنکه تـ رکـــ بر دارد ؟!

خدایا مهدی فاطمه این روزها عزادار مادری است که میخواست حق همسرش را بگیرد و جواب این اعتراض ماندن بین در ودیواری بود که پهلویش را شکست ، محسنش را گرفت و علی را بی فاطمه و حسن و حسین و زینب و ام کلثوم را بی مادر ساخت . و این حقش نبود گرچه خود به ماندن در این دنیا بعد پیامبرش رضا نبود ...

خدایا ایشان را شفیع مان قرار بده آنجا که زبانمان کوتاه است و چشم امیدمان تنها به رافت ایشان ، نه به سبب لیاقتی که داریم ، بلکه به سبب کرامت خودشان .

 

در حرم بی بی سمت دیواری که زنانه را از مردانه جدا می کند ایستاده بودم . با خانم صحبت می کردم و جمعیت اطراف ضریح مثل همیشه موج می زد .

نمیدانم چه شد فقط یک نفر کنار ضریح ایستاده بود . آرام نزدیک شدم و دلم خواست داخل ضریح را ببینم.

 

در و دیوار

همدم علی پس از فاطمه

بقیع

 

     نمایشگاه ایام فاطمیه . داخل حیاط حرم از ورودی 17

     طراح و مجری : جناب سید محمد رضی زاده

 

 

نمی دانم چه سری است در باران ، این نعمت الهی . آسمان ابری ، زمین خیس ، نگاه ها خیس و دلها ...

 

 

زمین از رگبار باران خیس شده ، اما در نزدیکی مسجد می توانم قسمتی از زمین ِ خشک را ببینم که سجده گاه پیرمردی است که زیر باران سجده کرده و اکنون در حال کشیدن مس با خاک بر صورتش می باشد . تیمم عشق می کند . می مانم در عشقش و میروم چون همیشه که می بینم و می گذرم . کمی جلوتر ، پسری مادرش را با ویلچر  عاشقانه همراهی میکند ، مادر را پیاده می کند و داخل مسجد می رساند .

و چگونه میتوانم شاکر نباشم .

 

 

 

 

و دیدن کاروانهای عاشق ، حتی وقتی تو آنجا نیستی نیز لذت دارد .

خدا را بسیار بسیار شکر .

 

  • خانم معلم

پیوندتون مبارک

خانم معلم | پنجشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۱:۱۷ ب.ظ | ۱۱ نظر

 

ازدواج یگانگی دو فطرت الهی است برای پایان تنهایی .

وحدتی است متعالی که " تن " ها را ذوب می کند و روحی واحد می سازد .

 

مهدیه و حسین عزیز

پیوندتان مبارک

 

از خداوند براتون بهترین ها را آرزو می کنم . سایه خداوند و مهر امام رضا (ع) بر زندگیتان مستدام . زندگی تون پر از شادی ، لبتون پر از خنده ، دلهاتون سرشار آرامش و نگاهتون پر از عشق باشه .

دعایی که پیر تر ها در حق من می کردند را امروز برای شما می کنم :

 

الهی که در کنار همدیگه پیر بشین .

 

یه توصیه به حسین : مواظب مهدیه باش یه اره برقی خطرناک داره .

یه توصیه به مهدیه : مواظب حسین باش یه زبون خیلی خیلی چرب و نرم داره .

 

ممنون اولین نفری بودم که خبر ازدواجتون رو بهم دادین . هیچوقت یادم نمیره

یکی دیگه از اتفاقات قشنگ زندگی ام رو ممنون شما هستم .

 

  • خانم معلم

روز معلم گرامی باد

خانم معلم | يكشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۳۳ ب.ظ | ۲۹ نظر

 

 

تصویر سازی بالا ، هدیه ای است از تصویر گر خوبمان سید محمد حسین میر باقری

ممنونم

 

اولین روز دبستان بازگرد

کودکی های قشنگم بازگرد

کاش میشد باز کوچک می شدم

لا اقل یک روز کودک می شدم

یاد ِ آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچ ها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت بخیر

یاد درس آب وبابایت بخیر

ای معلم ای دبستانی ترین احساس ِ من

 بازگرد این مشقها را خط بزن

 

 

 

هزاران گل ِ باغچه ی زندگی بوسه می زنند

                        بر دستان آن فرشته ای که ساکن خانه ایست در

                                                                خیابان بهار ،کوچه اردیبهشت ، پلاک ۱۲ 

 

نام و یاد تمامی معلمین زحمتکش این مرز وبوم گرامی باد

 

  • خانم معلم

آخرین آرزو

خانم معلم | جمعه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۲:۰۴ ق.ظ | ۱۰ نظر

مهدی جان ،

یکی از منتظرانت ، یکی از عاشقان مادرتان پس از سالها دوری در خاک وطنش آرام می گیرد .

ما را نیز چون او در میان منتظرانت قرار میدهی ؟!

شهید برونسی کارگری بنا بودند که حضرت صدیقه ی طاهره (س) زمان و مکان شهادت او را به وی فرموده بودند . ایشان در سال 13۲1 در روستای از توابع تربت حیدریه قدم به عرصه هستی نهادند . همراه با کارِ بنایی ، مشغول خواندن دروس حوزه نیز می شوند . بعد ها با شدت یافتن مبارزات ضد طاغوتی و زندان رفتن ها، پیروزی انقلاب و ورودش به گروه ضربت سپاه ، از این مهم باز می ماند .

با شروع جنگ ، در اولین روزها به جبهه روی می اورد و اخرین مسئولیت ایشان فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه بود که قبل از عملیات خیبر ، این مسئولیت را علی رغم میل باطنی ، بنا به دستور امام زمان ( ع ) که خودشان در خواب دیده بودند ، پذیرا می گردند .

ایشان در تاریخ 23/12/1363 در عملیات بدر به شهادت رسیده و مفقودالاثر بودند .

در تاریخ  4/2/90 اطلاع یافتم جنازه ایشان شناسایی شده و در روز شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه ( س ) در مشهد تشیع و به خاک سپرده می شوند .

به علت تعلق خاطری که ایشان به حضرت فاطمه( س) داشتند خاطره ای از کتاب خاکهای نرم کوشک انتخاب نموده و انشا الله در روزهای بعد قسمت های دیگری از زندگی  پربار ایشان را از زبان همسر و همرزمانشان خواهم نوشت . بلکه آشنایی با این عزیزان  بتواند ما را در مسیر هدایت ، قرار دهد .

خداوندا :

شفاعت محمد (ص) و آل محمد ،

شفاعت شهیدانی که بی بی دو عالم در کنارشان بوده اند ،

شفاعت شهدایی که عقیله بنی هاشم همراهشان بوده اند ،

و شفاعت شهدایی که راهشان راه ِ حسین و تبعیت شان از ولایت بود را نصیبمان بفرما ...

آمین یا رب العالمین

  • خانم معلم

...

خانم معلم | جمعه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۴۴ ق.ظ | ۱۵ نظر

 

 

 

... 

  • خانم معلم