بایگانی آذر ۱۳۹۰ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۵ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

روز ِ واقعه

خانم معلم | جمعه, ۲۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۴۶ ق.ظ | ۲۵ نظر

آن روز ، بالای دارالاماره بود که شمشیری بالا رفت و اشکی در جلوی پای جمعیتی به زمین نرسید ...با نگاهش التماس میکرد ، یکی به حسین بگوید که نیاید ...

 

و بعد گذشت سالها ، اگر او بیاید و از این خیل جمعیت ِمهدی گویان ، یاوری طلب کند که پیامش برساند و ...

 

دلم شور میزند ...

 

پ.ن : بعد دو هفته که از حضور مادرم در منزل گذشت ، مشکل قلبی شان باز ایشان را به بخش سی سی یو کشانده ، خودشان روی تخت برای تمام بیماران دعا می کنند ، شما هم برای او دعا کنید ...

همچنان سپاسگزار عزیزانی هستم که به یادم هستند . عذرم را بابت عدم جوابگویی به سلام هایتان پذیرا باشید ...

 

  • خانم معلم

آن "مرد" هم ...

خانم معلم | جمعه, ۱۸ آذر ۱۳۹۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ | ۲۵ نظر
مادر " درد " دارد . 

مادر " فرزند " دارد . 

مادر " انتظار " دارد . 

.

.

.



آن " مرد " هم ... 



  • خانم معلم

جا مانده

خانم معلم | جمعه, ۱۱ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۱۴ نظر

 

محرم رسید ،

اما من به محرم نرسیدم ...

 

آقا جان ،

میترسم شما هم بیایید و من اما ...

 

مولای من !

به دلِ جوانِ پاکی که دست بر سینه ،هنگام وداع ، در آخرین نگاه به گنبدِ زیبایت ، معصومانه در جمکران می گفت :

" آقا اگر میخواهی بیایی ، زودتر بیا "

نگاه کن ، نه به ما جا ماندگان از محرم حسین (ع) ات ...

 

  • خانم معلم

حی علی العزا ...

خانم معلم | يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۲۵ ب.ظ | ۱۹ نظر

"خدایا پناه می برم به تو از کرب و بلا فرود آیید و منزل کنید که اینجا خوابگاه شتران ما و خونریزگاه

ماست ."

و امروز کاروان سید وسالار شهیدان همراه با خیل عاشقان ِ معبود به کربلا میرسد عشاق را جمع مینماید و می فرماید :

" خدایا ، ما عترت پیامبر تو محمد صلی الله علیه و آله هستیم ، ما را ازسرزمین خود روانه ساخته و از حرم جدمان دور داشته اند ، بنی امیه بر ما ستم کرده است . بار الها حق ِ ما را از انها بگیر و ما را بر این قوم ستمکارپیروز گردان " .

و در ادامه ی نجوای عاشقانه اش می فرمایند : مردم بنده دنیایند و دین بازیچه ای است بر زبانشان تا آن زمان که روزی شان فراهم شود ، با دین سر و کار دارند و چون آزمایش شوند ، دینداران اندک خواهند بود . "

 خستگی راه بود و گرمای زمین کربلا و مادر ِ برادر ، اوج سر سپردگی است به ثارالله . او امروز هر آن چه مادر از کودکی در گوش جانش نغمه سرایی کرده به چشم میبیند و این روزهاست که سفارش مادر باید عملی شود ، " کهنه پیراهن " آخر گرگها در کمیند و دندان تیز کرده اند ....

از امروز تا نه روز دیگر عقیله ی بنی هاشم مصیبت ها که نه ، عارفانه ها و عاشقانه هایش را نه به گفتار که به کردار نشان جهانیان خواهد داد ...

از امروز تا عاشورا یک دهه ی دنیایی نیست ، دلیل آفرینش است ...

از امروز تا عاشورا  ف " تبارک " معنا می یابد ...

این دهه ، حسین (ع) خانواده اش را نه ، تمام موجودیتش را قربانی عشق اش می کند ...

قربانی دهم ذی حجه کجا و قربانی دهم محرم کجا ؟

زینب ،زینب ، زینب ،

تو چه دیده ای در این مصیبت ها که " ما  رایت الا جمیلا " یت ، همه را تا اخر دنیا شگفت زده کرده است ...

بانوی من ،

در این روزهایی که برایم هر لحظه اش چنان دیر می گذرد که " دیروز " را " دور " تر از سال میبینم به تو اقتدا خواهم نمود و با یادت زیر لب زمزمه خواهم کرد که ، 

ما رایت الا جمیلا ....

  • خانم معلم

و عسی ...

خانم معلم | جمعه, ۴ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۲۶ ب.ظ | ۱۲ نظر

دلم را ذره ذره آب می کند، آب شدن هایش روحم را ذره ذره می کُشد، عذاب کشیدن هایش و من انسان حقیر ناچیز ، کوچکی خود را بیشتر در می یابم  وقتی با یک چنین امتحانی نشانم می دهد که هیچ نیستم.

مادرِ مادر بودن سخت است، هم برای مادری که روزگاری مادر بوده و هم برای فرزندی که مادر... اما نه از جهت خدمت کردنش، که این کمترین راه جبران محبت های مادرانه اش می باشد. و چه لذت بخش است، کنار تختش سرت را به سینه اش بگذاری و او با دستی که اندک  توان حرکتی برایش مانده، موهایت را نوازش کند و سرت را ببوسد.

هدیه دوباره «مادر» داشتن را کسانی می فهمند که مادر در برشان نیست. و برای من که طعم بی پدری را چشیده ام، داشتنش چه بی نهایت آرامبخش روح و جان است .

اما حکایت مأنوسی و محشوری را شنیده اید؟ من اما به عینه می بینم، وقتی بی اراده و ناخودآگاه و از سر انس با قرآن و نماز در خواب و بیداری، ورد زبانش ذکر است و قرآن و حرکات دستش سلام نماز است و دعا و تسبیح.

در این عصر جمعه، آرزویش که یا امام زمان شفایم را از تو می خواهم ،آرزویم ...


  • خانم معلم