بایگانی مرداد ۱۳۹۱ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

داغ ِ انتظار

خانم معلم | جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۳۰ ق.ظ | ۱۷ نظر

داغ هجری کشیده ام که مپرس ...



ای گل ِ طاها امید ِ زهرا (سلام الله علیها )

                                                        چشم انتظارت خواهم بود تا بیایی ...


حضرت امیر(علیه السلام) می‏فرمایند:

«کمترین پاداش روزه ‏داران آن است که در آخرین روز ماه

مبارک رمضان فرشته‏ ای آنان را ندا می‏دهد و می‏گوید:

مژده باد بر شما ای بندگان خدا، که خداوند گناهان گذشته

شما را بخشود. پس مواظب باشید که از این پس چه می‏کنید»


ماه مبارک رو به اتمام است ... خوش به حال آنانکه با دستی پر ، از این مهمانی خارج  و آنچه را جمع کرده اند تا سال دیگر و سالهای دیگر حفظ می کنند . خدا کند از آمرزیدگان این ماه باشیم که اگر نباشیم کاهلی از ماست . خوان نعمت گسترده و ما بی نصیب از آن . معلوم نیست سال آینده ماه رمضان در این مهمانی حضور داشته باشیم یا نباشیم . یا اگر باشیم توان ِ روزه گرفتن داشته باشیم . اگر فکری به حال خود نکرده ایم چند روز باقی مانده را در یابیم که سفره در حال برچیدن است. 

شب های قدر رفتند و من ِ بی قدر ، چه شب هایی را گذراندم . خدایا ، لیاقت درک شب های قدرت را اگر نداشتم ، به بزرگی ات ببخشایم . ضجه زدم ، ناله زدم ، اشک ریختم ولی ... خدایا تو دریابم که تنها تویی ملجا در ماندگان ...


پ . ن مهم : فردا همه در راهپیمایی قدس باید شرکت کنیم . سکوت ِفردا  ، مانند سکوت کردن در برابر ظالم است . از اربابمان امام حسین علیه السلام آموخته ایم که هر چند تعداد مان کم باشد اما اگر خدا را باور داریم از دشمن هر چند به تعداد زیاد باشند ، نمی هراسیم . سکوت کردن مانند ژاپنی ها که در سالگرد حمله ی امریکا به هیروشیما یک دقیقه سکوت میکنند !!! خیانت است به بشریت . همین سکوت مقدمه ای برای ورود بی مجوز امریکا به چندین کشور جهان حتی ژاپن گردید . ما سکوت نخواهیم کرد چون خانم زینب که در دربار یزید آبروی ظالمین را با اعتراضشان بردند  ، فردا فریاد خواهیم زد و نشان خواهیم داد که ظلم ماندنی نیست ... 

ما نه ظالمیم و نه ظالم پرور ، ما مسلمانانی ایرانی هستیم ، چه آذربایجان ، چه غزه ، چه بم ، چه .... هر کجای دنیا صدای مظلومی شنیده شد مسلمان موظف به کمک است ... 

فریاد مظلوم، محبوب خدا است 
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً (4نساء/148) خداوند بانگ برداشتن به بدزبانی را دوست ندارد، مگر از [سوی] کسی که به او ستم شده باشد، و خداوند شنوای داناست. 

و ما همنوا خواهیم شد با مظلومین فلسطین و بحرین و مصر و سوریه و عربستان و ...



عید فطر پیشاپیش بر دوستان مبارک 


از دعایتان بی نصیبم نگذارید .



مداحی حاج محمود کریمی

  • خانم معلم

یا من اسمه دوا و ذکره شفاء

خانم معلم | جمعه, ۶ مرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۲۶ ب.ظ | ۴۶ نظر

جمعه نوشتی کوتاه :

عزیز دلم یا امام زمان عجل الله  ! ببخش . گرچه هر چه داریم از وجود مبارک شماست اما شما این دلتنگی ها و بی طاقتی ها ، این نبودن ها و ننوشتن ها ، این یاد نکردن ها و فراموش کاری ها و کلا این بی معرفتی هایمان را ببخش ... 

ما  کافی است مصیبتی بهمان برسد ، قرار هایمان را زود از یاد می بریم ، ،دلمان زینبی نیست ، ما عشقمان حسینی نیست ، ما قولمان علوی نیست ، چرا جمع میبندم ، ما نه ، من  ... من کسی نیستم حضرت عشق اما جهانی در انتظار تست ، از میانمار گرفته تا دمشق ، از بحرین گرفته تا مصر حتی ازسرخس گرفته تا خرمشهر همه و همه در انتظار ظهورند که بیایی ... 

بیا و بر این انسان های بی طاقت بتاب ....


                            الا بذکر الله تطمئن القلوب ...




  • خانم معلم

ترفند خدایی

خانم معلم | سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۱۲ ب.ظ | ۱۴ نظر


خدا به بانیان مسجد جامع نارمک که هر سال ماه ِ مبارک امام جماعتی رو دعوت میکنن که بیاد و سه روز نماز قضا بخونه ، . خیر بده  ... دو تا ال سی دی طرف زنونه گذاشتن که هم احادیثی رو بین نماز ها و قبل سخنرانی ها نشون میده و هم ادعیه روز رو که خانمها بتونن از روش ببینن و بخونن ... 


حدیث امروزشون این بود :

امام حسن مجتبی علیه السلام 

به راستی که خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه ی خلق خود ساخته تا به وسیله ی اطاعتش به رضای او سبقت گیرند .                                  

                                                                         « تحف العقول ص 239 » 

این حدیث رو که خوندم یاد ِ مدرسه و بچه ها افتادم . یاد ِ اون زمانی که امتحان می خواستم بگیرم و درس ها برای بچه ها مشکل میشد و با ترفند هایی وادارشون میکردم که بیشتر درس بخونن ... 

مثلا میگفتم هر کی تو این امتحان بالای 18 بشه نمره ی مستمرش رو 20 میدم .

یا شاگردی اگه ضعیف بود و نمره ی بالایی نمی گرفت ازش میپرسیدم فکر میکنی اگه خوب بخونی نمره ات چند میشه و هر نمره ای رو که میگفت با توجه به توانش یاد داشت میکردم حتی شده مثلا میگفت 8 ، بعد میگفتم اگه 8 شدی بهت 12 میدم و همین باعث میشد بیشتر تلاش بکنه ... 

پیش خودم گفتم ای خدا !!! ... تو هم داری هی تشویقمون میکنی کمی این ماه بیشتر عبادتت رو بکنیم ، تو هم برات فرقی نمیکنه من نمره ام 8 بشه یا 10 بشه یا 20 بشه ، هر چی بیشتر بگیرم تو خوشحال تر میشی که « من » درسم رو بهتر یاد گرفتم و با همین کارات منو هل میدی به سمت « آدم » شدن ... 

وقتی جمعیت مسجد رو دیدم که برای خوندن نماز قضا اومدن گفتم خدا جون ، خوب خدایی هستی ، منکه میدونم منظورت چیه ، فقط توانش رو باید خودت بهمون بدی ... 


وقتی به کارهای خدا نگاه میکنم ، محبتش رو کاملا درک میکنم ، نعوذبالله نمیشه مقایسه کرد کار ِ خدا رو با کار ِ معلم ها ولی وقتی میگن محبت ِ مادری گوشه ی بسیار کوچکی از محبت خداییه ، میشه گفت ترفند های معلمی که میخاد بچه ها درسهاشونو بیشتر و بهتر بخونن، گوشه ی کوچکی از ترفند های خداییه ... 

این ماه رمضون هم یه ترفند خداست برای اینکه حسش کنیم ، قدم هامونو به سوی خدا بیشتر ، بلندتر و تندتر برداریم ، هر کی زودتر رسید برنده است ، و این قدمها میتونن خیلی از حسنات باشن خیلی از حسناتی که گاهی اصلا به چشممون هم نمی یاد . 

دیروز حضرت عبدالعظیم نایب الزیاره بودم از طرف همه ی بچه ها . پیرزنی خودش رو به ضریح می مالید ، یعنی واقعا می مالید و جلو میرفت و دعا میکرد .... برای عاقبت بخیری جوونا ، شفای مریضا دعا میکرد ... صورتش به پنجره های ضریح بود و نمیدیدمش بهش گفتم مادر خیلی التماس دعا و دعام کرد و ازش گذشتم و رفتم سمت امامزاده حمزه . بعد از من وارد امامزاده حمزه شد .خانمی دستش رو گرفته بود و بهش میگفت اینجا امامزاده حمزه است و دستش رو چسبوند به ضریح . نگاهش کردم . دو چشمش از حدقه در اومده بود . جای چشماش هیچی نبود خالی خالی ... توی دلم گفتم خوش به حال خانمی که اونجا دیدش و دستش رو گرفت و آوردش تا اینجا ... به همین سادگی میشه رفت سمت خدا . هیچ کاری نداره فقط نیتت باید قرب الی الله باشه ... اون وقت میشه کاملا فهمید که خدا هم چقدر خوشحاله از این حضور . اون وقت تو خودت رضایت قلبی ات رو میتونی کاملا حس کنی و شاد باشی . چون روحت شاد شده ... 


این پست رائح  رو بخونید . حس قشنگی به آدم دست میده ...


                                                         التماس دعا 

  • خانم معلم

محرم ِ دل

خانم معلم | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۳۴ ب.ظ | ۱۲ نظر

دوستی از تهران به سمت شیراز می رفت . وقتی رسید ازش پرسیدم چطور بود ؟ راحت رفتی؟ 

گفت : راحت ؟! از اول راه بغل دستی ام شروع کرد به زنگ زدن به این دختر و اون دختر یا بهش زنگ زدن این دختر و اون دختر !!! ... به همه شون هم یه چیزی میگفت !!! ... عاشق همه شون بود و ...


راستی ، مگه نمیگن این خونه صاحب داره ؟! ... به چند نفر اجاره اش دادیم این دل رو ؟ ! ...با چند نفر تقسیمش کردیم ؟ ... 

صاحبخونه جاش کجاست ؟ 

حداقل این ماه حرمت صاحبخونه رو حفظ کنیم ... یه جایی براش باز کنیم ، یه احترامی بهش بزاریم  ... 


                           هر که شد مَحرَمِ دل در حرم یار بماند



وآن که این کار ندانست در انکار بماند
                           اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن!

شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند
  • خانم معلم

تکلیف این ماه

خانم معلم | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۲۱ ق.ظ | ۹ نظر
سلام بر دوستان همراه 
نامه ی زیر را دوست خوبم از دزفول برایم فرستاده است . زحمت رفتن به آسایشگاه معلولین و گرفتن تشک بر عهده ی ایشان و خواهر عزیزشان بود . بهتر دیدم عین نامه را برایتان ارسال کنم  ... 
رسیدها به ایمیل پیوست می باشد ...
سلام علی عباد الله صالحین
فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک
29 تیر برای تحویل کمک نقدی دوستان به خیریه صالحین رفتیم .. رسید به پیوست اضافه شد.
..
گفته بودم برایشان تشک می خریم .. خیالم برده بود شاید تنها نیازشان یک خواب راحت باشد .. که نبود .. لیست فاکتورها .. خیرینی که تابستان به سفر می رفتند .. نیازهایی که از ابتدایی ترینشان یعنی تهیه پوشاک و ارزاق شروع میشد....... فهماندم که بهترین کمک ، کمک نقدی ست.
برق کشی ساختمان مشکل داشت .. گرمایش و سرمایش ساختمان نامناسب بود.. هزینه را سپردیم برای برق کشی .. لااقل تشکشان اگر راحت نیست گرمازده نمی شوند توی این خرماپزان خوزستان.
..
قرار بر این بود که ماه رمضان را برای افطار ایتام بگذاریم .. قرار بر جاست دوستانی که رجب و شعبان در کنارمان بودید برای افطار نیازمندان به وبلاگ خانم معلم سر بزنید .
اما ..
جوری فاکتورهای پرداخت نشده بخش جدیدشان را لیست کردند و دستمان دادند انگار قرار است این دست ها معجزه کنند ..
کلامم خالی از امید نیست
این دست ها معجزه می کنند اگر با هم باشند..
-----
می گفت : مدتهاست بچه ها میوه نخورده اند .. کسی برای کمک میوه نمی آورد .. چند ماهی هم هست دولت کمک هزینه ای پرداخت نکرده تا خودمان لااقل خرید کنیم.
می گفت: تابستان برای همه خوب است برای این بچه ها سخت .. آخر تابستان ناجی هایشان، خیرین، به سفر می روند ..
می گفت : کسی اگر نذری هم داشته باشد صرفش نمی شود تا این روستا بیاید و ادا کند .. اینجا دور است .. تنهاییم .. کسی نمی شناسد این بچه ها را .. برای مصاحبه نمی آیید؟
می گفت: خدمه اینجا که همه بی سرپرست و بد سرپرست هستند 4ماهی ست حقوق نگرفته اند .. شما لباس کهنه هم داشتید بیاورید "اینجا همه محتاجند"
خوشحال بود .. می گفت: بخاطر ایمیل هایتان یکی از شمال زنگ زده .. خوشحال بود و می گفت کسی از شمال قول مساعدت داده ..
---
این را هم می گویم که یادم نرود .. یادمان نرود ::
اسفند بود ..
دستم را محکم گرفت و صدایم کرد "مرضیه" (مرضیه صدایم می کرد)
گفتم"جانم؟"
ملتمسانه گفت:" به بابا میگی عید بیاد؟"
بغض کرده بودم .. سختم بود بگویم "باشه ، چشم " .. سخت بود دروغ گفتن به کودک معلولی که خانواده اش از فرط نداری توی خیابان رهایش کرده اند .. سخت است دروغ گفتن به یک فرشته!
دستم را محکم تر فشرد .. گلویم فشرده تر شد
یکی از پرسنل تلاش می کرد انگشت هایش را از دستم جدا کند .. نمی توانست!
گریه ام گرفته بود .. دستش را بوسیدم و گفتم : چشم! .. رهایم کرد، اسیرِ وجدانم شدم!
بعد از عید رویم نمیشد بروم.. اول اردی بهشت خودم را راضی کردم و رفتم..
ن ر گ س رفته بود .. آسمانی بود و به آسمان برگشته بود ..
سختم بود .. اما این را گفتم که یادم نرود، یادمان نرود .. زکات عشقمان ، محبتمان را بدهیم .. یادمان نرود به این بچه ها سر بزنیم ..
 
--- 
شماره حساب: 0303425722007
شماره کارت: 6037991060208174
حساب شبا: IR390170000000303425722007
بانک ملی - سیده فاطمه مولایی زاده
شماره تلفن مرکز خیریه صالحین:06412443100
شماره ثبت: 96
 
بسم الله ..
 
  
پ.ن : در حال حاضر در حساب کرامت مبلغ 290 هزار تومان موجودی است . که نصف آن را برای نیازمندان نزدیک تهران و احتمالا بقیه را به دزفول خواهم فرستاد ...
با توجه به مسئله ی گرانی و ماه رمضان ، تا قبل از اینکه برج به نیمه برسد ، تا قبل از اینکه دستهامان خالی شود بهتر است کمکهایمان را واریز کنیم که مطمئنا تا قبل از رسیدن به نیمه ی  ضرب المثل «چراغی که به خانه رواست » شامل حالمان می شود  ( خنده ) . البته همه حق دارند ولی چه کنیم که مسلمانیم و مکلف...

پ.ن 2: عکس و فیلم آتش سوزی مسلمانان میانمار را دیدم دلم مانند بدن مسلمانان انجا مچاله شد . یعنی چقدر باید انسانی را از انسان دیگر متنفر کرد که جرات اتش زدنش را داشته باشد ؟!!! ... 
به ما میگویند وحشی ، ما مسلمانان وحشی هستیم ؟ !!! ...

  • خانم معلم