بایگانی آبان ۱۳۹۱ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۵ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

کلاس ِ درس

خانم معلم | يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۵۳ ب.ظ | ۹ نظر


از کلاس بیرون را نگاه می کنم . درس داده ام و بچه ها مشغول حل تمرین اند . صدای مداحی از ماشینی که از کنار مدرسه عبور می کند به گوش میرسید . از قبل ِ محرم ،سی دی های مداحی جایشان را با سی دی های خوانندگان روز عوض کرده اند . یک تعویض موقتی !!! 

یکی از بچه ها سوالی پرسید . به طرفش رفته و مسئله اش را نگاه کردم . نکته ای که پای تخته گفته بودم را متوجه نشده و تمرین را نتوانسته بود حل کند . مجددا برایش توضیح دادم و گفتم دوباره فکر کن و حل کن .

مدت حل تمرین به سر امد. یکی یکی ِدستها به نشانه ی حل تمرین بالا رفت . کنارشان رفتم . روی دفتر مثبتی به نشانه ی دادن ِ امتیاز گذاشتم . در چهره شان میشد غرور و رضایت را حس کرد . 

بار دیگر صدای ماشینی که صدای مداحی اش تا به کلاس میرسید به گوش رسید . 

از کلاس ِ درس حسین علیه السلام چه چیزی یاد گرفته ایم ؟!!!


کربلا  ،کلاس درسی است که حسین علیه السلام  معلم آن است . حسین علیه السلام درس ِ آزادگی میدهد فقط کافی است که حواس مان را جمع کنیم !

  • خانم معلم

نامحرم ....

خانم معلم | جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۷ نظر



محرّم آمد و مَحرَم نشدم ...


جمعه نوشت : 

آقای من ، 

                

از دور در گوشه ای ایستاده و نظاره گرم . صدای کاروان حسین است که به گوش میرسد . به کربلا رسیده اند ... شما ایشان را می نگرید و من شما را ... دل ِ شما با انهاست و من اشک هایتان را میشمارم . داغ ِ دلتان ، بی تابی تان .....وااااای که چه خواهد شد ، بگویید که چه کنم ؟!


ســلام  من  به  محرم  به  غصه  و غم ِ  مهدی 

به چشم کاسه ی خون و به شال ِ ماتم ِ مهدی 

ســلام ِ من به  محرم  به  خیمه های  قشـنگش 

به  اشک ِ  مهدی  زهرا  و  قصه ی  دل ِ تنگــش 



  • خانم معلم

سیطره ملکوت بر ملک

خانم معلم | جمعه, ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۱۶ نظر


« فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ »

هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده،(باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:

 «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، 

شماهم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛

 و لعنت خدارا بر دروغگویان قرار دهیم.»

و بار دیگر خداوند نشان داد که در اسلام بین زن و مرد تفاوتی نیست . آنجا که پای حقانیت اسلام در میان است به پیامبرش فرمان میدهد که انسانهایی را انتخاب کند که ان اسقف مسیحی با دیدن ِ چهره هایشان ، پا پس میکشد . مصالحه را به مباهله ترجیح میدهد . 

قصص ِ قرآن داستانهایی نیست که خواندن و نخواندنش برایمان فرقی نداشته باشد . خداوند این قصه ها راجهت تنبه و تذکر برای تمامی عصرها و نسلها آورده است . باشد که از آنها عبرت گرفته و متنبه شویم .

جمعه نوشت : 

امام عزیزم ، 

به آن رهبر مسیحی گفته شده بود اگر پیامبر با اصحابش آمدند مباهله کنید و واهمه نداشته باشید ولی اگر با فرزندانش آمدند مباهله نکنید . صحابه ی پیامبر ، سلمان و ابوذر و مقداد ، که هر کدام برای خود انسانهایی والا مقام بودند اگر در نظر رهبر ان مسیحی آن قدرت را نداشتند ، یارانِ شما ... ؟!!! 

خدا کمک تان باشد به هنگام حضور و ظهور که با آن سیصد و سیزده تن باید جهانی را اصلاح و ارشاد نمایید ...

                                         این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست 

 دیگر   نفسم    هم نفس ِ  معتبری    نیست

  رد  می شود   این جمعه  و  تا لحظه ی اخر 

  از   آمدن  ســـــــــبز ِ  تو   آخر   اثری نیست 


پ.ن : این هفته متاسفانه شاهد از دست دادن مادر عزیزی  بودیم که او نیز آرزوی دیدن عزیز ِ زهرا را داشت.معلوم نیست که هر کدام مان چندی دیگر در این دنیای وانفسا باقی خواهیم ماند . امیدوارم اگر نفسی باقی است ، رهرو ش باشیم . شاید که شفاعتش شامل حالمان گردد . 

هر چند که محمد حسین از چندی پیش در جریان بیماری مادر بود ولی هیچکس باور نمی کند که مادرش را از دست خواهد داد و همیشه امید هست . یادم هست وقتی دکتر برایمان از شدت خونریزی مادرم می گفت ، میگفتم دکتر وسیله است . خدا اگر بخواهد خوب می شود و بیشتر دلمان به چیز هایی خوش بود که حس میکردیم نشان از بهبودی مادرمان دارد . 

محمد جان ، غم ِ از دست مادر خیلی سخت است ولی باید سر تسلیم بر آستان دوست فرو اورد و تسلیم او بود . روحشان شاد .

  • خانم معلم

آیین زندگی

خانم معلم | جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۸ نظر


بخشی از وصیت امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام 

فانی اوصیک بتقوی الله ایبنی و لزوم امره ، و عماره قلبک بذکره ، و الاعتصام بحبله ،

و ای سبب اوتق من بینک و بین الله ان انت اخذت به ؟

احی قلبک بالموعظه ، و امته بالزهاده ،و قوه بالیقین ، ونوره بالحکمه ، و ذلله بذکر الموت ، و قرره بالفناِ ...


پسرم! 
سفارشت می‌کنم از خدا پروا کن و
پیوسته به فرمان او باش
و با پیاپی به خاطر آوردنش، دلت را آباد کن و
به ریسمان او بیاویز.
کدام رشته، محکم‌تر از رشته بین تو و خداست
(اگر آن را بگیری)؟

+ خداوند متعال می فرمایند : واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا .

همگان به ریسمان الهی در آویزید و پراکنده نگردید .

کسی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسید : 

این ریسمان الهی چیست که خداوند فرموده در ان چنگ زنید و پراکنده نگردید ؟ 

در ان حال ، حضرت علی علیه السلام کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود . پیامبر دست بر شانه ی ایشان گذاشت و فرمود : حبل الله ، علی است . اگر نجات و رستگاری می خواهید ، چنگ در دامن علی بزنید . *

دلت را زنده نگه‌دار؛ با یادآوری و نصیحت،
هوایش را بمیران؛ با پارسایی،
توانایش کن؛ با باور،
روشنایی‌اش ده؛ با اندیشه،
حقیرش کن؛ با فکر مرگ،

وادارش کن تا اقرار کند که دنیا رفتنی است...


مولای من !

کاش از خدا پروا داشتیم و در محضر او گناه نمی کردیم ... 

کیست که مدام یاد خدا باشد و این یاد در رفتارش متجلی نگردد ؟! 

کاش از کلمه ی « نصیحت » این همه رویگردان نبودیم در حالیکه بزرگان دین مان هر گاه به شخص عالم و دانایی میرسیدند از او درخواست میکردند که مرا سخنی بگو تا از آن عبرت بگیرم . در حقیقت همه طالب شنیدن نصیحت بودند و امروزه همه روی گردان از نصیحت ! 

کاش غصه ی گذشته را نخوریم و دل به آینده نسپاریم که زهد یعنی همین . یعنی دل نسپردن به آرزوها و شکر بر نعمت ها ...

کاش به یقین میرسیدیم و از تمامی هوی و هوس ها میبریدیم ...

کاش دل های خسته مان را با حکمت نیرو می بخشیدیم و با یاد مرگ، شیرینی لذت گناه  را از او میگرفتیم ...

کاش ... کاش و ای کاش به یک جمله ی کوتاه از امام عزیزمان عمل میکردیم ...


جمعه نوشت : 

امام عزیزم ، سرور و مولایم ، ای انکه می گویم منتظر امدنت هستم ...

روز ولایت و سر سپردگی به ولی زمانه است ... سر سپرده ات خواهم بود و با تمام وجود میخوانمت تا بدانی دوستت دارم با تک تک سلول های وجودم ، با تمام خونی که در رگهایم جاری است و هر نفسی که فرو میبرم و باز بر می اورم ... 

فردا روز ِ سادات ِ عزیز است. خوش به سعادتتان که منزلت و جایگاهی ویژه دارید و خونی شریف در رگ هایتان سیلان و جریان دارد . پاسدار این خون باشید و یادتان باشد که هر چند ثواب اعمال نیکتان چند برابر است اما به همان میزان کیفر گناهانتان نیز چند برابر می باشد . 

عیدی ما یادتان نرود ...

عید تان مبارک 



* نهج البلاغه - شرح ملا فتح الله کاشانی - ج دوم . ص 361


  • خانم معلم

حج ت قبول دلبر احرام بسته ام

خانم معلم | جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۴۲ ق.ظ | ۱۲ نظر



ای نگار عرفاتی لک لبیک حسین

چشمه ی آب حیاتی لک لبیک حسین

خط پیشانی تو مظهر وجه الهی

بس که مستغرق ذاتی لک لبیک حسین

ز ازل بندگیم نوکری خانه ی توست

حقاً ارباب صفاتی لک لبیک حسین

بین طوفان گنه غرق شدم کاری کن

ای که کشتی نجاتی لک لبیک حسین

کاش سر تا به قدم گریه شوم آب شوم

تو قتیل العبراتی لک لبیک حسین

باز از قافله کرب و بلا جا ماندم

کن عطا برگ براتی لک لبیک حسین

شاعر : قاسم نعمتی


جمعه نوشت : 


من گریه می کنم که تماشا کنی مرا

مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حج ت قبول دلبر احرام بسته ام

ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا

با گریه کردن این دل ِ من زنده می شود

دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا

شاعر : قاسم نعمتی


پ.ن : امام علی علیه السلام فرموده اند : بعضی گناهان فقط در عرفه بخشوده می شوند . امیدوارم که دیروز همه مان چون کودکی باشیم که تازه متولد شده است ، به هر شکل، خداوند متعال « حق الله» را می بخشد ولی «حق الناس» بر گردنمان تا به آخر خواهد بود . در پی طلب بخشش از خواهران و برادران دینی خود باشیم که بر گردنمان حق دارند . 

اگر تا این مدت اینجا کسی را رنجانده و دلی شکسته ام طلب بخشش میکنم . از یکدیگر بگذریم تا خدا نیز از ما بگذرد . 


عیدتان مبارک 

پ.ن 2: سال قبل روز ِ عرفه در کنارِ تخت مادرم در بیمارستان دعای عرفه می خواندم . دیروز بی مادر زار میزدم . قدر مادر هایتان را بدانید . برای سلامتی و بودنشان دعا کنید . 

  • خانم معلم