بایگانی خرداد ۱۳۹۲ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

در حسرت نگاهی ...

خانم معلم | جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۳۵ ب.ظ | ۲۱ نظر

آن شب

همه در ترافیک ِ ماشینها مانده بودند ، 

من در ترافیک ِنگاه ها به تو ...




طلبه بود و از اهالی مزینان . یکسال طلبگی کرده و تابستان سال بعد ،عشق به ولایت در تنش افتاد ه بود . منتظر بود تا امتحانات تمام شود و به ولایت بر گردد . دلش برای همه ی خویشاوندان ، برای باغها ، دیوار ها ، درخت ها و ... تنگ شده بود . خدا خدا میکرد زودتر بتواند راهی شود . میخواست به جایی برود که همه او را می شناسند ، میبینند که تغییر کرده ، عربی حرف میزند ، منبر میرود ، قران میخواند و معنی میکند ، روایت میخواند و این ملا کریم ، همان ملا کریم سابق نیست . 

تمام دنیا برایش لبخند نوید و نوازش شده بود و زندگی سیر و سیراب و دیگر هیچ کمبودی نداشت . خیلی هم آدم معتقد و مقدسی بود . روزی از مدرسه پیش عالمی میرود تا از « دیگه انشا الله تا هفته ی بعد درسها تمام می شود و باید همین روزها بلیط بگیرم و ...» بگوید که ناگهان با لحن جدی و با قیافه ای که آثار ترس و تزلزل در ان خوانده می شد گفت : 

" میترسم ، خدا نکند ، میترسم در همین چند روز یکمرتبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه  ظهور فرمایند ، آنوقت .... دیگر ما مثل اینکه نمیتوانیم برویم مزینان " *


* برگرفته از کتاب " انتظار "دکتر شریعتی چاپ 56  به مناسبت سالگردش . روحش شاد (با کمی تخلیص)




جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن



  • خانم معلم

جام زهری دیگر ...

خانم معلم | شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ | ۴۰ نظر

«کاش گرافیک میدانستم و به جای 598 مینوشتم 24 خرداد »




سال 67 وقتی قطعنامه ی 598 از رادیو اعلام شد ، همه مات و مبهوت مانده بودند. همه میگفتند چرا الان  ؟ !! الان که ما پیروز جنگیم ، الان که کاملا برتری مان را به دنیا نشان داده ایم ، الان که با یک حرکت کاملا میتوانیم اقتدار خودمان را به جهانیان اثبات کنیم ، اخر چرا حالا ؟ !! 

همه مبهوت مانده بودند . هیچکس نمیدانست چه دستی « جام زهر » را به امام نوشاند . همه چیز هایی گفتند و عبرت نگرفتند و امام از بین مان با دلی آرام رفت .


و اینک پس از گذشت ده روز از سالگرد امام ِ عزیز مان  باز همان دستها همه را مبهوت کرده اند . در شرایطی مشابه  در زمانی که اقتدار ملت ایران در جهان به اثبات رسیده است ،اکنون باید نوشیدن ِ « جام زهر » ی دیگر را به تماشا بنشینیم . اما آیا « من » و « ما » و « انها !! »  مقصر نبودیم و نبودند ؟! ... 


در آخرین ساعات فکر میکردم ، جلیلی به نفع قالیباف با توجه به شرایط موجود کنار برود . گرچه الان برای گفتن ِ این حرف ها دیر است اما تاریخ تکرار می شود . شاید این ها درس عبرتی باشد برای آیندگان . هاشمی میدانست باید چه کند . عارف با ان همه اطمینان بخاطر در خواست خاتمی به نفع روحانی کنار کشید . اما دریغ از این اصولگریان . کاش اتحاد را از اصلاح طلبان و کارگزاران یاد بگیریم در شرایط حساس . 

بازی خوردیم . دستت درد نکند جناب ولایتی . شنیده بودم چقدر به ائمه ی بقیع احترام گذاشته بودی همان زمان که در کنار رهبرت جناب هاشمی ، وارد بقیع شده بودی . فکر میکردم منیت در تو نیست ، فکر میکردم دلت شور انقلاب و اسلام را می زند . کنار نکشیدی . تو دیگر چرا ؟!! چقدر راحت بخاطر دنیای دیگران آخرتمان را می فروشیم ... هیهات !!!


حالم خوش نیست . کاش اتفاقی بیفتد ... 

واقعا تاریخ تکرار می شود . این ما هستیم که عبرت نمی گیریم . 



فرزاد جمشیدی مرغ سحر های ماه رمضان از تلویزیون خداحافظی کرد . 


  • خانم معلم

می خواهم خودم راه بروم ...

خانم معلم | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ب.ظ | ۹ نظر


تازه راه افتاده بود ، در سراشیبی یکی از قسمت های پارک ملت گازش را گرفته بود و بی ترمز میدوید . اجازه نمیداد کسی دستش را بگیرد ، میخواست مستقل باشد ، میخواست روی پاهای خودش راه برود ، نمیخواست کسی کمکش کند ... کسانی که در آن قسمت ِ پارک نشسته بودند ،محوش تماشایش شده بودند و لبخند میزدند . بعضی نگران بودند زمین بخورد ، خانمی دوان دوان سمتش رفت تا او را بگیرد . بعضی بی خیال بودند ولی خوشبختانه کسی سنگی جلوی پایش نیداخت تا زمین بخورد !! 

گاهی می ایستاد ، به اطرافش نگاهی میکرد و بعد دوباره راه می افتاد . پدرش ، پشتش راه میرفت ، یا کمی جلوتر منتظرش بود تا او را بگیرد که زمین  نخورد . بالاخره سراشیبی تمام شد و به بخش مسطح پارک رسید و همه نفس راحتی کشیدند وبرایش دست زدند . مبهوت نگاهشان کرد . کار مهمی کرده بود؟!!! 



پدر ِ این سرزمین مواظبش باش تا زمین نخورد  ...



پ.ن : خدا قوت هموطن . امروز در طول مسافرت وقتی به حوزه های رای گیری نگاه میکردم صف های طویلی از مردم را دیدم که آرام و مشتاق منتظر بودند تا رای بدهند . چشم دشمنان کور . حتی اگر سلیقه هامان یکی نباشد ، اما سرنوشت کشورمان برایمان اهمیت دارد . 


انشا الله هر شخصی ریاست قوه ی اجرایی این کشور را در دست می گیرد ، هدفش بالندگی و سرفرازی آن باشد و بس . 



بامید ایرانی آباد ،مقاوم و مقتدر  ... 



پ.ن 2 :  شنبه نوشت : 


قال الصادق علیه‌السلام:


حیرانم از کسی که در دام خدعه و نیرنگ گرفتار آمده، ولی به گفتن این قول خداوند پناه نمی‌برد که ; 


«افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» 


زیرا، خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می‌گوید:

«پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می‌کردند، حمایت فرمود» . (مؤمن (40) : 44 )


از خدا می خواهیم که ایشان پیرو ولایت و در خط رهبری حرکت نمایند و به انچه وعده نمودند عمل نمایند . چون این حرکت مردم نشان از بی اعتمادی ایشان به عملکرد جناب احمدی نزاد در این دوره ی دوم دارد . 

امیدوارم که کشور دو قطبی نشود و همه همچنان در زیر لوای رهبری ، مقاوم به حرکت خویش ادامه دهند .



مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مُقیتاً( نساء - 85 )

هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی توانا و نگهبان است.


  • خانم معلم

واسمع ندایی ...

خانم معلم | سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ | ۱۴ نظر




الَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ

خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست‏به دامان عفوت می‏زنم.و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت‏بازخواست می‏کنم.


وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ

اگر به جهنمم ببری و به آتشم بیفکنی ، فریاد میزنم آنجا واعلان می کنم به اهل جهنم که تو را دوست دارم که عاشق توام ، که دست از دامنت نمی کشم .



این فراز از مناجات شعبانیه مرا به یاد دعای کمیل می اندازد ، آنجا که حضرت امیر می فرمایند :

الهی و سیدی و مولای وربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ، وهبنی صبرت علی حر نارک ، فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک ، ام کیف اسکن فی النار و رجایی عفوک فبعزتک یا سیدی و مولای اقسم صادقا لئن ترکتنی ناطقا لاضجن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخن الیک صراخ المستصرخین و لابکین علیک بکا ء الفاقدین و لانادینک این کنت یا ولی المومنین و یا غایه آمال العارفین  و یاغیاث المستغیثین و.....ام کیف یتقلقل بین اطباقها و انت تعلم صدقه ، ام کیف تزجره زبانیتها و هو ینادیک یا ربه (دقیقا این بخش از دعای کمیل اوج سمفونی کمیل است .)*

آنچنان در معشوق غرق می شود ، آنچنان از خود بیخود می شود که فریاد میزند ،  و می گوید که چگونه این بنده ی خطاکار که امیدش به رحمت توست در آتش می ماند و شراره های اتش او را احاطه میکنند و تو ضعفش را میدانی و به زنجیر کشیده می شود و تو را یا رب ، فریاد میزند ...

هیهات که هرگز چنین گمانی به فضلت نمیرود و اینجا کمی از اوج پایین تر می آید و می گوید خدایا خود گفته ای که جهنم را از کافران پر خواهی نمود و خود فرمودی که ...تا میرسد به این آیه که ، افمن کان مومنا کمن کان فاسقا ، لا یستوون ...


امیدم به همین دعاهاست ، امیدم به اخداست . اگر صالحانش چنین او را می خوانند و چنین می گویند پس من نیز فریاد می زنم :

خدایا بنده ای خطاکارم ولی میدانی صدق ام را . میدانی دوستت دارم و خود این بنده را خطاکار ، فراموشکار ، عصیانگر و ... آفریدی پس میدانی چه هستم و میدانی گرچه پایم را از صراط مستقیمت به چپ و راست نهاده ام اما همان عشقم ، همان ایمانم به تو مرا به صراط مستقیم باز میگرداند و این تمام ِ امید من است. 


خدایا ما را به چشم کسی نگاه کن که به سوی خود خوانده ای ،اگر غبار خطاهایم باعث شده از چشمت بیفتم و چشمت را بر من ببندی ، به دلم نگاه کن ، به شفافیت توکلم وبه زلالی امیدم . 

خدایا دست های خالی ام را ناامید برنگردان که مسئلت تنها از درگاه تو سزاست .


خدایا مرا از آنانی قرار ده که تورا در هیچ کاری ، در هیچ حالی ، در هیچ زمانی از خاطر نمی برند و پیوسته در وجودشان جریان داری ...

خدایا میدانی چه هستم . ناامیدم مکن ...


الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ...


ماه شعبان است و اعیاد بزرگ ِ شعبانیه در پیش .میلاد میوه ی دل ِ زهرا و علی که سلام خدا بر انان باد ،  و پرچمدار کربلا ، ولادت سید الساجدین امام زین العابدین و نیز جوان برومند کربلا حضرت علی اکبر علیه السلام .

کاش این میلادها هم بهانه ای باشد برای یاداوری شان . حسین ( علیه السلام ) تنها در کربلا نبود . حسین( علیه السلام )  در تمام دوران زندگیش الگو بود و ما فقط از عاشورا می گوییم که البته اوج بندگی ایشان است .


اعیاد بر همگان مبارک باد

انشا الله که همیشه در جشن وسرور باشید .


پ.ن : 

قصدم به سطح کشیدن دعا در حد ِ یک سمفونی نیست ولی از انجا که خصوصیات یک سمفونی را میتوان در ان یافت وحالت فراز وفرودی چون سمفونی دارد با بخش هایی مجزا و گفتگویی دو نفره ، این کلمه به کار برده شده است .


  • خانم معلم

روز ِ میلاد ارزشها مبارک

خانم معلم | جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۱ ب.ظ | ۱۱ نظر


وقتی "عشق" فرمان میدهد ،

"محال "، سر تسلیم فرود می آورد. *

 



واینگونه بود که گفت : "بخوان "، 

گفت : نمیدانم ! 

گفت : بخوان به نام پروردگارت که آفرید ...

و او "خواند"  ...


جمعه نوشت : 

مولایم ، 

روز جمعه است و روز ِ میلاد ارزشها ، روز باز پس گرفتن کرامت های انسانی و روز مهربانی و عاطفه ...


آقایم ، 

همانطور که این درخت و سی و چند ساله را تا کنون باغبان بودی ، زین پس نیز تو محافظش باش تا میوه اش به ثمر نشیند تا هر رهگذری در سایه سار محبتش بنشیند و از میوه هایش جانی بگیرد و برود بر همگان بگوید در کویی به نام ایران ، درختی دیدم بسیار تنومند ، که میوه هایی چندان داشت که هر یک به تنهایی یک نفر گرسنه را سیر میکرد و شاخساری که در پناهش همه در امان بودند و زیبایی اش شگفت انگیز و مسحور کننده .


روز مبعث رسول خدا  صلی الله علیه و آله وسلم را خدمت ِ شما و تمامی رهروان آن حضرت تبریک و تهنیت عرض میکنم .

  • خانم معلم

14 خرداد 92 به روایت تصویر

خانم معلم | سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ | ۲۲ نظر























به قول بچه ها مدیونید اگه فکر کنید که من طرفدار جلیلی ام ...



  • خانم معلم

وقت ِدلتنگی

خانم معلم | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ | ۱۱ نظر

                                   

زائر کربلای حسین بود . برای خداحافظی و حلالیت به دیدنِ مادرم آمده بود . مادرم رفت و با کیفی برگشت . گفت  : " زحمتت زیاد می شود ولی ...، که گریه امانش نداد ، دیگر با گریه حرف میزد و با بغض ادامه داد ،  این را برایم داخل ضریح حضرت علی بریز ، قریونت برم آقا ، علی جان ! تو چقدر مظلومی "... مبلغی دیگر را بر داشت ، گریه اش بند نمی آمد، این را هم برایم داخل ضریح  آقام حسین بریز ، بمیرم برای سر ِ بریده ت ، بمیرم برای لب تشنه ات . دلش میخواست  برای هر کدام روضه ای بخواند انگار . مادرم وقتی 12 ساله بود همراه پدر ومادرش برای زیارت کربلا رفته بود و از همان موقع کربلایی اختر صدایش میکردند . بعد از اینکه مرزها باز شدند دو بار دیگر هم رفته بود اما این دلتنگی همیشه بود .

باقی مانده ی پول ها را شمرد. این را هم داخل ضریح حضرت عباس بریز و بر سینه اش کوبید و گفت : " قربون دو دست بریده اش ، اشک مجال حرف زدنش نمیداد ،من و خواهرم کنار مادرم نشسته بودیم گفتیم دیگر چرا گریه می کنی ؟ ! اما محلمان نکرد و ادامه داد ، کاظمین که رفتید این را هم داخل حرم باب الحوائج امام موسی ابن جعفر بریزید . این را نذر ایشان کرده ام ...

عاشق ائمه بود . اما به این امام دلبستگی خاصی داشت ، مسجد محل مان به نام این امام متبرک شده بود ، تمام راز ونیازش با این امام و نذوراتش برای این مسجد بود . هر وقت به گرفتاری مبتلا می شد دست به دامن امام موسی ابن جعفر میشد ، هر وقت میگفتیم برایمان نذر کن ، زود متوسل به باب الحوائج میشد و چه زود گره ها باز میشد اگر بنا بود باز شود . نذر دیگرش خواندن نماز امام زمان و جعفر طیار بود . به این دو نماز نیز بسیار اعتقاد داشت ... اما حالا کسی نیست که با ان دل ِ کوچک و آن روح بزرگ برای مان نذر کند ... حالا که بر سر ِ مزارش می رویم میفهمیم دلتنگی اش از چه بود ، او دلتنگ دیدار بود و بس .

همیشه میگفت : موسی ابن جعفر باب الحوائجه ، مامان برات نذر میکنم همین مسجد موسی ابن جعفر ایشالا که کارت درست میشه ! 


مادرم ، دلم برای گریه هایت هم تنگ شده ...



شهادت امام موسی ابن جعفر علیه السلام  بر همه ی رهروانش تسلیت باد 


  • خانم معلم

میترسم از آن روز که ...

خانم معلم | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ق.ظ | ۹ نظر



میترسم از وقتی که بیایی و بعضی با تکیه بر نسب خویش برایت تعیین تکلیف کنند ...

میترسم از روزی که بیایی و جمعی از انقلابی بودن جدت و جانباز بودن عمویت سوال کنند ...

میترسم از زمانی که بیایی و عده ای رزمنده بودنشان را به رخ ت بکشند ...

میترسم وقتی بیایی ، جز قلیلی یار برایت نمانده باشد و در روبرو صف در صف متظاهران به دین ایستاده و در پی دفاع از دین شان به رویت شمشیر کشیده باشند ...


میترسم از آن روز که بیایی و من نیز بی _ بصیرت شده باشم ... 

میترسم ، می ترسم از آن روز که بیایی ... ... 



پ.ن : سخنان جناب مطهری  در مورد رد صلاحیت ها و تغییر علمای شورای نگهبان ( ونه فقها ) آن هم دو نفر ، تا رای شورا مقبول نظرشان افتد و اینکه به او چه که جلیلی پایش را در بهشت جا گذاشته یا در خیابان !!! دلم راشکست .

  • خانم معلم

کبوترهای کربلایی

خانم معلم | چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۰ ق.ظ | ۳ نظر

  

 کسی چه میداند ؟ 

        شاید مادر راست می گفت ، 

                                          که آن روز ...

وقتی طنین « ایا ک نعبد و ایا ک نستعین » کربلای ایران را 

      مست خود کرده بود ...

                                        دستی تمام قمقمه های شکسته تان را ...

                             - به رسم ظهر عاشورا -

                                                با لب دریای مهربان ، پیوند داده بود !

کسی چه میداند ؟ شاید مادر راست میگفت : 

                                                     که آن روز 

                               خرم شهر ، سکوت خسته ی موجی بود بیکران 

که از سینه اش سپیده ای موج می زد تا خود ِ آسمان ...

                       و درست در روز سوم خرداد ... همه میدانستند که ...


یقینا مادر درست میگفت : 

          که در لحظه های گلوله و آتش ، هر کس ، در خرم شهر 

                                            این خاک معطر ... این خانه ی نخل های بی سر - 

                       بوی بیعت میداد ...


                                              آنقدر ماند تا کبوتر شد ! ...


پ.ن : نمیدانم این مطلب از کیست از خیلی وقت پیش داشتمش ، اما امروز گرچه نزدیک به یک هفته از سوم خرداد می گذرد آن را تقدیم میکنم به تمام شهدا و جانبازانی که در جبهه ها ی عشق و ایمان تمام و یا بخشی از وجود خویش را جا گذاشتند تا ما یادمان بماند که این خاک اگر دست نخورده مانده است از عظمت روح گذشت و ایثار انان است ... تا بعضی ها که نه خاک جبهه را خورده اند ونه گذرشان به ان دیار افتاده است برای جانباز دفاع مقدسمان کری نخوانند و پای جا مانده اش را به رخش نکشند که دریغ و درد که اگر میفهمید میدانست که آن پای جا مانده از دو پای داشته اش ارزشمند تر است .

  • خانم معلم

حریم دل

خانم معلم | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۹ ب.ظ | ۱۹ نظر


مرقدت    ضرب المـــــثل های   مــرا   تغییر   داد 

هر که بامش بیش ، برفش ... نه ! کبوتر ، بیشتر 

حسین رستمی 


خیلی کوتاه بود ولی هر چه بود لطف او  بود . پروردگارم لطف فرمودند در روز پانزدهم رجب ، همجواری آن امام رئوف را قسمتم نمودند تا در حرم ِ رضوی بتوانم دعای ام داوود را با دلشکسته گانش زمزمه نمایم . 

در هر زیارت فقط رو به ضریح می ایستادم و میگفتم : " آقا ، یه عالمه دل ِ شکسته  با خودم به امانت خدمتتان اورده ام . دست خالی برم نگردان ".نمیدانم اما آیا این زبان اجازه ی گفتن ِ این حرفها و خواستن این چیزها را داشت که به اجابت برسد یا نه !... باقی لطف و کرم اوست ...

سفره ی این آستان همیشه پهن و باقی مربوط به میهمان است که چگونه بر سر ِ این سفره نشیند و چه بردارد . امید هر انچه در این دستان قرار گرفته اند را بتوانم خوب نگهداری کنم ...



به یادِ همه بودم . تقریبا تک تک سعی کردم تا جاییکه این حافظه ی  نه چندان درست یاری ام میکند نام ببرم اما در انتهای هر نامبردنی میگفتم ، "و هر که التماس دعا گفت ". به نیابت هم نماز زیارت خواندم و هم زیارتنامه ، انشا الله زیارتش به زودی نصیبتان گردد . 


خدایا ! 


" نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی ... "



انشا الله کنج حرمش خانه ی قلبهامان باشد ...

  • خانم معلم