نقد فیلم :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۱۱ مطلب با موضوع «نقد فیلم» ثبت شده است

پنج ستاره

خانم معلم | جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ | ۹ نظر

http://mehrkhane.com/files/fa/news/1392/11/15/10618_661.jpg


فیلم پنج ستاره داستان آدم بیچاره هاست . زنان کارگری که به علل مختلف مجبورند پست ترین مشاغل رو قبول کنند تا پولی شرافتمندانه به خانه ببرند . داستان غصه ها ، نگرانی ها ، درگیری های قشر ضعیف جامعه که به شکل های مختلف چون ادامه تحصیل فرزندانشان ، بی سرپرستی و بد سرپرستی ، مسئولیت خانواده را بر عهده داشتن و ... خود را در این فیلم نشان میدهد .

مطمئنا پرداختن به چنین موضوعاتی بسیار خوب و لازم است اما هنر به تصویر کشیدن و درست جلوه دادن چنین مسائلی نیز خود هنر می خواهد .


متن این پست نمیدانم برای چه حذف می شود . این بار دوم است . شاید خدا از این پست خوشش نمی اید نمیدانم ...

اگر فرصت شد شاید کاملش کردم ...


  • خانم معلم

" چ " معنای حقیقت ؟

خانم معلم | شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ | ۱۷ نظر



دقیقا دو روز بعد از دیدن فیلم طبقه ی حساس به تماشای فیلم " چ " رفتیم . مثل همیشه بی اطلاع از انچه قرار است ببینم، وارد سینما شدم . ابتدای فیلم با ورود دکتر چمران به پاوه با یک هلی کوپتر آغاز میشود و از آن بالا خیل سپاه دمکرات را میبینیم که در کوهها مستقر شده اند و آماده ی حمله به شهر می باشند . شروع خوبی بود و حس کردم با فیلم خوبی روبرو خواهم شد . اما هر لحظه که گذشت ، احساسم نسبت به تصویر کشیدن شخصیت دکتر چمران کم و کمتر شد تا جاییکه شهیدِ آتشی مزاج و پرشور ، شهید وصالی ، به دکتر می گوید : تو را بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی !! و این دقیقا باید تصوری باشد که حاتمی کیا از دکتر چمران پس از تحقیقاتش بدست اورده است ...

برعکس صحنه های زیبا و حتی جلوه های ویژه ای به مراتب مهیج ،( مخصوصا صحنه ی انهدام هلی کوپتر حامل مجروحین بدست دمکراتها که واقعا زیبا و اثر گذار به نمایش در آمد ) ، انتظارم از دکتر چمرانِ حاتمی کیا بسیار بیشتر از اینها بود .
گرچه حاتمی کیا قصد داشت ، شخصیت منطقی ، صبور ، با ایمان و متوکل ِ دکتر را بیشتر نمایش بدهد ، اما محصول و خروجی این شخصیت از نظر من ، فردی بود بسیار بی تفاوت و خشک که نه عادت به لبخند زدن دارد ، نه عصبانی شدن می شناسد ، نه حرص میخورد و نه می ترسد . کسی که فقط ماموریتش برایش مهم است و حتی نجات دادن ِ جان ِ مجروحین و ... همه برای انجام وظیفه است و ادای وظیفه ی الهی .*

در صحنه ای از فیلم که بیمارستان در اختیار دمکرات ها قرار گرفته ، یک تنه به سمت بیمارستان میرود تا زن و کودکی را نجات دهد .بدون انکه خواسته باشد از طرف بسیجیان حمایت شود . کاری که با منطق سازگار نیست زیرا او نماینده ی امام و مردم بود برای صحبت با دمکراتها وباید در چی حفظ جانش می بود و در جایی که اسبی زجر می کشد و کردی قصد راحت کردن حیوان را دارد ، می گوید راحتش بگذارد و حیوان را نکشد و میگوید اگر میتوانی درمانش کن یا چیزی شبیه به این . اخر ِ احساسات ولی بیجا .

حاتمی کیا در فیلمش توانست احساسات مردم ِ پاوه هنگام محاصره ، خوفی که در آن زمان بر مردم مستولی شده بود ، فشاری که بر بسیجیان حامی شهر وارد شده بود و عدم پشتیبانی ارتش و سقوط شهر ، همه و همه را به خوبی به تصویر بکشد اما چمران ِ من ، آن چمرانی نبود که در ذهنم ساخته بودم . چمرانی که من می شناختم و در عکس ها دیده بودم همیشه آماده ی رزم بود با لباسی خاکی ، اما این چمران اصلا انگار عادت به پوشیدن لباس رزم نداشت و شاید در همان چند روز که در پاوه بود لباس شخصی بر تن کرده بود ، الله اعلم !

پیش خودم گفتم ،شاید حاتمی کیا قصد داشت بگوید که آنچه از چمران ساخته ایم آن چیزی نیست که بوده ، اما چگونه می توان باور کرد ؟

من همه ی کارهای حاتمی کیا را دیده ام . تنها فیلمی که یکبار دیده ام " دعوت " بود ، تنها فیلم ایشان که در فضایی غیر از دفاع مقدس ساخته شده ، همه ی فیلمها ارزشمند بودند اما آژانس را بعد دهها بار دیدن هنوز هم که ببینم گریه میکنم ، از کرخه تا راین برایم مقدس است ، بوی پیراهن یوسف برایم پیام صبر و ایمان به همراه دارد و حالا " چ " گرچه خوب کار شده بود ولی به نظرم نتوانست موضوع اصلی فیلم که شناساندن شخصیت دکتر چمران بود را برساند . کاش حاتمی کیا میگفت هدفم از ساختن این فیلم نشان دادن وقایع پاوه بود تا معرفی دکتر چمران . کاش چمران ِ حاتمی کیا همان چمران خمینی بود نه چمران بازرگان و کاش ...

به هر شکل همچنان قدر دان زحماتش هستم گرچه دلم میخواست اسم فیلم حداقل عظمت وجودی دکتر چمران را می رساند و " چ " گرچه اول چمران است ، اما همه اش نیست ...





* در جایی خواندم که دکتر چمران به همسر لبنانی اش روسری هدیه می دهند و میگویند بچه ها با روسری که تو را ببینند بیشتر خوششان می آید . کسی که انقدر ظریف تکلیف انسانها را با دین معلوم میکند نمی تواند انقدر خشک و بی احساس باشد . کسی که عاشقانه با خدا حرف میزند و مناجات میکند ، نمی تواند در برابر زجر کشیدن حیوانی بی تفاوت باشد و محکومش نماید به زجر دیدن .


  • خانم معلم

وقتِ حساس !

خانم معلم | جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۶ ب.ظ | ۱۹ نظر


http://www.banifilm.ir/Content/1392/11/05/image/2-1-201412503659.jpg


مادر بزرگم وادی السلام قم مدفون هستند . یادمه وقتی بچه تر بودم و برای خواندن فاتحه به آنجا میرفتیم برام دیدن آن همه سنگِ قبر جور واجور و آن عکسهای آفتاب خورده که قیافه ی میت را وحشتناکتر نشان میداد، خیلی جالب بود و منکه دنبال این سوژه ها بودم یا دور وبر آرامگاه های درب و داغون خانوادگی می گشتم یا داخل قبر هایی که نشست کرده بود را نگاه می کردم تا ببینم مرده ای از اون زیر پیداست یا نه !

اما حالا با این همه سن و این همه اطلاعات تا یه آهنگ کمی تا قسمتی رعب آور برای حتی این فیلمهای در ِ پیتِ ایرانی را می شنوم بهم میریزم و واقعا تحمل شنیدن آهنگشان را هم ندارم چه برسد به دنبال کردن و با دقت دیدن صحنه های وحشت آور فیلم را .

دیشب به هوای دیدن یک فیلم ظنز و کمدی که مثلا از نظر مخاطبین و داوران جشنواره یکی از بهترین فیلمها شناخته شده برای ساعت 11 شب بلیط گرفتیم و رفتیم سینما آزادی . نه طنز آنچنانی داشت و نه کمدی به مفهوم مصطلحش بود . فیلمی که انگار تنها یک هنرپیشه داشت ، " جناب عطاران " .


بله فیلم " طبقه حساس " را میگویم . فیلم که تمام شد دیدن ِقیافه ی مردم تماشایی بود . فکر کنم همه آنهایی که آمده بودند ،مثل من عادت به خواندن نقدِ فیلم، قبل از دیدنش نداشتند و همه مثل بهت گرفته ها داشتند از سینما بیرون میرفتند . همه میگفتند:" این چی بود ؟!!! "

واقعا از کمال تبریزی بیشتر از این انتظار میرفت . نمیدانم هدفش از ساختن این فیلم چه بود ، میخواست بگوید زن و شوهر باید قدر همدیگر را در زمان زنده بودن بدانند ، میخواست بگوید غیرت را باید بجا خرج کرد یا شاید کمی سیاسیش کرده بود و میگفت چه باند بازیها و کلاهبرداریهایی که در این مملکت انجام نمیشود ، اما آیا واقعا در یک سکانس این مطالب را مطرح کردن یعنی این فیلم، فیلم پرباری است؟!!! یا واقعا مردم نمیدانند چه اتفاقاتی در این کشور می افتد ؟ یا واقعا فقط کشور ما شاهد چنین اتفاقاتی است ؟!!! خلاصه هر چه که میخواست بگوید فقط میدانم آخر فیلم دلم می خواست از سینما بزنم بیرون .

وقتی فیلم"در باره ی الی"  را در همین سینما و در همین زمان میدیدم ، منگ بودم تا خود ِ خانه .کارگردان واقعا هنر به خرج داده بود و هیجان فیلم تا آخر و حتی بعد از فیلم با تماشاگر بود اما این فیلم چه عرض کنم !! ... فقط حسرت ِ از دست دادن وقتم را داشتم .

خوشحال بودم که خواهر زاده هایم همراهمان نیامده بودند . یعنی بردن بچه ( زیر ده سال ) برای تماشای این فیلم کار فوق العاده اشتباهی است ، نوجوان ها هم اصلا حوصله ی دیدن این فیلم را نخواهند داشت. اما اگر خواستید حتما حتما این فیلم را ببینید ، توصیه میکنم اول چند نقد از این فیلم بخونید . (کاری که من الان میخوام انجام بدم !!!)


این همه حرف فقط برای گفتن همین جمله بود :


"از من می شنوین وقتتون رو برای دیدن این فیلم تلف نکنین ..."



  • خانم معلم

کشتار وجدان های بشری به خاطر دمکراسی تو روز روشن

خانم معلم | سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۵۶ ب.ظ | ۲۱ نظر

دیروز صهیونیست ها به  کاروان دریایی امدادی و بشردوستانه ای که به سمت غزه ی در سه سال محاصره میرفت ،حمله کردند ، توصیه می کنم این رژیم از جناب " زم " * یاد بگیرن و متوجه بشن خدایی هست و حساب کتابی هست .... این طور نیست که خودشون رو به کوچه ی علی چپ بزنن و شورای امنیت هم کاری به کارشون نداشته باشه و فعلا بره تعطیلات تا یه گروهی ! وقت کنن به این جنایت رسیدگی کنن و بعد خدا بزرگه .....

خبرگزاری فارس اعلام کرده که ،دانشجویان دختر دانشگاه‌های تهران برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدای کاروان صلح در مقابل سازمان هلال احمر شام غریبان برگزار کردند. مگه اینا فیلم دمکراسی تو روز روشن رو ندیدن ، اگه نمیدونن چیزی رو جناب زم هستند که ، برن از ایشون بپرسن ... ایشون بهتر میدونن که بعد از شهدای جنگ تحمیلی دیگه شهیدی پاشو توی برزخ نگذاشته ..اون وقت این دخترا الکی الکی اسم شهید میزارن روی کسانی که رفتن به غزه ای هایی که چشمشون کور با رژیم نازنین اسرائیل در افتادن و گفتن بابا اینجا خونه مونه ، وطنمونه شما ها از جونمون چی میخواین ،   دارو برسونن ....

واقعا اگه رژیم غاصب ،( البته از دید ما ، ممکنه از دید جناب زم غاصب هم نباشند )  ، می دونست بعد از فروپاشی اش حساب کتابی هست و از تمام اعمالش فیلم برداری شده و ویدئویی پخشش میکنن بازم این کارها رو می کرد ؟ !!

چرا جناب " زم " یه کم این رژیم رو نصیحت نمی کنن ؟ !!! .... به سرداران جنگ حمله کردن که از سهمیه کنکور برای بچه هاشون استفاده کردن و اونا رو فرستادن دانشگاه ، خودتون چطوری موفق به ساخت این فیلم با وجود این همه ستاره ی سینما شدین ؟ ..... چطوری ؟!!!  پول جناب گلزار و نیکی کریمی رو برای بازی چند دقیقه ای در این فیلم چطوری دادین ؟ !!!! .... وجود این همه بازیگر سرشناس جز برای فروش بیشتر چیز دیگه ای بود ؟ .......

جناب "زم " می خوام بدونم کشته شدن کاروانی که جرمشون فقط کمک به مردم بیگناهه رو چطوری محکوم می کنین و اون دنیا فکر نمیکنین آقای نیکزادی !!! وجود خواهد داشت که گذشته رو به رخ تون بکشه ؟ !!! 

رهبر انقلاب در پیامی به این مناسبت فرمودند :" این بار این کاروان، اسلامی یا عربی نبود، بلکه افکار عمومی و وجدان‌های بشری از سراسر جهان را نمایندگی می‌کرد؛ این حمله‌ جنایت‌بار باید برای همه مدلّل کرده باشد که صهیونیزم، چهره‌ جدید و خشن‌تری از فاشیزم است که این بار از سوی دولت‌های مدّعی آزادی و حقوق بشر و بیش از همه دولت ایالات متحده آمریکا حمایت و کمک می‌شود. "

واقعا روی فاشیست رو سفید کردن ... دستشون درد نکنه ..... خلاصه خدا داره چهره ی واقعی اینا رو نشون میده ..... به هر شکل جناب زم ، دست همه یه روزی رو میشه .......

جناب احمدی نژاد در حضور مردم ایلام به اسرائیل گفت : مواظب باش که طوفان مردم جهان ریشه ات را از بن نکند " ..... کاش مطمئن باشیم و باشند که اسرائیل ریشه ای ندارد تا از بن کنده شود آنچه این تنه را نگه داشته کمک های امریکا و سایر دولت هایی است که از وجود این رژیم سود می برند مطمئنا به محض اینکه این نیروها از کنارش پراکنده شوند این رژیم فرو میریزد ....

جمعه با رهبر فقیدمان تجدید عهد می کنیم که دنباله رو رهبر مان هستیم و مطمئنش می کنیم که تنهایش نخواهیم گذاشت .

با حضورمان جهانیان را متوجه خواهیم کرد که این ملت بعد از گذشت ۲۰ سال همچنان برعهد خویش باقیست و تا زمانی که نه تنها فلسطین بلکه کل مردم تحت ستم دنیا را آزاد نسازد آرام نخواهد ایستاد که بنا بر فرمایش رهبر ،  فلسطین، دیگر نه مسأله‌ای عربی و حتی نه فقط مسأله‌ای اسلامی، بلکه مهمترین مسأله حقوق بشری جهان معاصر است.

 جناب زم ،

خواستی فیلمی بسازی که نشان دهی نه تنها در کشورت ، بلکه نعوذ بالله در بارگاه خدایی هم پارتی بازی هست ....

 خواستی بگویی که شهدا از جنگ احد به بعد شهید محسوب شدند ... اما من می گویم که تو کسی نیستی که برای خدا تکلیف معلوم کنی .... خود خدا می داند اولین شهید کیست ....

فیلم ساختی تا هیجان مردم رو دوباره تحریک کنی و نشان دهی که سرداران جنگ ، همه ، سردار نبوده اند ، ترسیده اند و فرار کرده اند ، اما خودت چقدر در میدان جنگ بودی ؟ !! این سوالی نیست که سرداری که تو ساخته ای از جناب نیکزاد ، مامور برزخ ، بارها و بارها می پرسد ؟ !! ......

خواستی بگویی سرداران جنگ خانواده هایشان را به علت نبودنشان نتوانسته اند درست تربیت کنند و تو اینگونه همسران ایشان را زیر سوال برده ای ..... چگونه جوابگوی هزاران زنی خواهی بود که در غیاب همسرانشان برای فرزندانشان هم پدری و هم مادری کرده اند؟ ......

خواستی بگویی که حق همسرانشان را هنگام حیات با نبودن هایشان نداده اند و بعد ایشان  ، آن کار دیگر کرده اند !!! ....

خواستی بگویی ........... تو چه را خواسته ای بگویی ......

چرا به دامان ملت باز نمی گردید ؟ !!! مردم همان جند نفری هستند که برایت در سینما کف زده اند ؟ ..... مگر نگفتی در فیلمت * که کمک به پسری در خیابان باعث نشد برایش خیر بنویسند بلکه از تاثیر صحبتش دکتر جراحی شد که صواب تمام اعمال نیکش برای او هم نوشته میشود ؟ ..... پس چرا خودت عمل نمی کنی ؟ !! میدانی که عکسش نیز صادق است ؟ !! ..... می دانی که اگر آنچه در پی مبارزه با انی  حقیقت داشته باشد تمام عمرت را باخته ای ؟ !!!!!!

به "امیر ستوده" فرصتی دوباره دادند ، معلوم نیست که ما هم فرصتی دوباره داشته باشیم ، شاید جناب عزرائیل دستوری نگیرد که قضیه ی ما تغییر کرده و ما مستقیما به خدمت جناب "قاضی " برویم و بازخوانی پرونده ها شروع شده و از " باز یافت" خبری نباشد .....

تا دیر نشده به خود آیید ..... اسرائیل دارد " انسان "می کشد ، قرآن را که خوانده اید ، شعرسعدی علیه الرحمه را که از بهرید ، مگر نگفتید بنی آدم .........

خدایا به علمای ما عمل و به عاملان ما صبر و توان عنایت بفرما .

 

 

 

 

پی نوشت : خوب من چکار کنم شما تهیه کننده ی فیلم " دمکراسی تو روز روشن " یعنی جناب     حجه الاسلام و المسلمین جناب محمد علی زم رو نمیشناسین !!!!!      

پی نوشت ۲ : جناب زم این فیلم را فیلم تهیه کننده می دانند .

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1086352

  • خانم معلم

به رنگ عشق

خانم معلم | سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۸۹، ۰۹:۲۴ ب.ظ | ۱۴ نظر

رفتم به رنگ ارغوان رو دیدم ........

هیچ نقدی ازش رو نرسیدم بخونم ، فقط وقتی از سینما اومدم بیرون تونستم بگم « پدر عشق بسوزه » .... برای منی که از فیلمسازی چیز زیادی نمیدونم ، خیلی جاهاش قابل ایراد گرفتن بود ولی وقتی بیرون اومدم حس بدی نسبت به فیلم نداشتم .... ( از اینجا به بعدش رو اونایی که قراره برن فیلم رو ببینن نخونن !!)

فیلم با کلوز آپی از یک طناب دار که در وسط جنگلی قرار داره و دختری رو به سمت اون میبرن شروع میشه ..بعد ماشین جیپی !!! از یه راه کوهستانی به سمت روستایی در حال حرکته .....

داستان محور مامور اطلاعاتی به نام شهاب می چرخه که برای زیر نظر گرفتن دختری که پدر ومادرش مثلا باید چریک بوده باشن و در حوالی کردستان تصادف کردن و ظاهرا کشته شدن به نام « ارغوان » ،به شمال ، در روستایی که دانشگاه منابع طبیعی داره به عنوان دانشجو ، سفر میکنه .... از همون ابتدا با داشتن لپ تاپ و وارد کردن کدهای رمزی که بهش میده مشخص میشه ایشون چه کاره هستن .... (سربازان گمنام امام زمان "عج" ) ....

با گذاشتن یه کارتن خالی روی تراس خونه ( مسافرخونه ) خونه ی روبرویی که محل سکونت ارغوانه رو زیر نظر داره ( حالا اصلا از نظر شرعی صحیحه یه آقا یه خانم رو توی خونه ی خودش زیر نظر داشته باشه یا نه ، بماند !!! ) .... این کارتن توی شمال ، مهد بارون و باد و تگرگ همچنان به همون شکل و در همون وضع !!! این چند روز باقی می مونه !!! .... و دوربین تعبیه شده در درون اون مشغول عملیات ..... انقدر راحت وارد خونه ارغوان میشه که انگار توی خونه ی خودش رفته اونم توی روستا اونم خونه ای زیر یک مغازه !!! ..... و توی خونه شنود می گذاره ....

دیگه تمام تلفن ها و رفت و امد ها زیر نظره ..... جالبه که از دختر هیچ !!! اطلاعاتی نداره و تازه قراره کشفش کنه که کیه !!! ..... ضمن صحبت هایی که در طول داستان پیش میاد متوجه میشه پدر این دختر زنده است و کم کم عاشق دختر میشه !!! به جایی میرسه که خودش رو دیگه برای این ماموریت مورد تایید نمی بینه و تقاضای انتقال میکنه ولی مرکز موافقت نمی کنه ..... بعد این قضیه تازه عکس پدر دختر براش فرستاده میشه وایشون چریک قدیمی رو شناسایی میکنن و تازه می فهمه که ای بابا ایشون دختر کی هستن !!! .....

فیلم از این جور اشتباهات و اختلالات زیاد داره ولی در کل سوژه سوزه ی جالب و جدیدیه .... تا حالا کسی با مامورین امنیتی این جور صمیمانه نزدیک و دم خور نشده بود که جناب حاتمی کیا این شجاعت رو به خرج دادن .... ولی خوب از اونجایی که احتمالا خودشون قبلا در این جایگاه نبودن و احتمالا فیلم های ساخته شده در این زمینه رو کمتر دیدن و یا حق نزدیک شدن به خط قرمز ها رو نداشتن !!! کمتر دور و بر ریزه کاری های فیلم بودن ....

به هر شکل شهاب عاشق ارغوان میشه و تعهد معهد یوخ !!! .... تعهد به ورطه ی فراموشی سپرده میشه و دل مهربونش برای پدر دختر که می خواسته دخترش رو برای اخرین بار در اغوش بگیره ، علی رغم اطلاع از اینکه دخترش طعمه شده و براش نزدیک شدن به اون محل خطرناکه ، می سوزه و خودش مامور حفاظت از این پدر و دختر میشه .... در این جریان پدر زخمی میشه چون علاوه بر مامورین جان بر کف ، منافقین کور دل هم به دنبالش بودن تا اطلاعاتشون لو نره .... بدجنس ها !! ( بد های فیلم ) پدر رو زخمی میکنن و خوبها پدر رو به بیمارستان منتقل می کنن .... از شهاب هم هیچ اثری دیده نمیشه !!! چطوری اش رو نمیدونم  و ..... چند سال می گذره !!! ( چون چهره ارغوان تغییر کرده بود و عینکی شده بود ) .....

دانشجویان منابع طبیعی مبارزه ای علیه جاده سازی میون جنگل  به راه انداخته بودن و ارغوان یکی از اونا بود که فیلمبرداری جهت تهیه فیلم به گروه دانشجویان نزدیک میشه و به سمت ارغوان میره و ........ ارغوان عشقش رو میبینه !! علی رغم اینکه این بار شهابه که خودش طعمه شده و این بار دستی زنانه در حال فرستادن گزارش" شماره یک" به مرکز دیده میشه !!!!!  

از ایرادات فیلم یکی اش اینه که مثلا شهاب جان یه نیروی اطلاعاتیه ولی وسایلش همش توی خونه است و مشخصه !! ...یک درصد احتمال نمیده که ممکنه سایر دانشجویان سرزده وارد خونه اش بشن !!! ... خیلی بیگدار به آب میزنه علی رغم کلی ماموریتی که رفته ....

اما از چیزهای جالب فیلم کد های رمزیه که من تا حالا ندیده بودم !!! .... معمولا وقتی که گزارشی رو ارسال میکرد بلافاصله جوابش می یومد و یکی منتظر دریافت گزارشات بود ولی وقتی نیاز مبرم به داشتن دستوری داشت که آیا خودش رو وارد معرکه ای بکنه یا نه ، هیچ پیغامی نیومد و وقتی رفت پیغام رو صفحه ظاهر شد نمیدونم همیشه همین طوری باید باشه و بدون هیچ پسوردی رمز به متن تبدیل بشه یا نه !!! ....

بازی جناب فرخ نژاد منو دقیقا یاد حلقه سبز می انداخت .... خواستم با جناب پرستویی مقایسه اش کنم دیدم اصلا نمیشه .... واقعا جناب عبدی و پرستویی از هنرپیشه های قابلی هستن که در نقش خودشون فرو میرن و شکل نقش رو می گیرن ولی ایشون همون حالت قبلی رو حفظ کرده بود .... با خانم معصومی هم آشنایی نداشتم ولی انتخاب حاتمی کیا برای نشان دادن یه دختر معصوم انتخاب خوبی بود .........

 

در انتها ما از این انشا نتیجه می گیریم که : عشق ، اگر دامن کسی را گرفت ، اتش میزند ، فرقی هم نمیکند که جوان 17 ساله باشد یا 22 ساله ، عابد و زاهد باشد یا مامور امنیتی دوره دیده ، استاد باسواد دانشگاه باشد و یا رفتگر بیسوادی در خیابان . پس بهتر است سعی کنیم گرفتارش نشویم که بسیار خطرناک است حسن .

 

  • خانم معلم

به دیدن چه چیز دعوت شدیم ؟

خانم معلم | يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۸۹، ۰۴:۴۹ ب.ظ | ۱۷ نظر

بالاخره بعد مدتها به واسطه ی سیمای جمهوری اسلامی تونستم فیلم  " دعوت " رو که کلی نقد فقط ازش شنیده بودم رو ببینم ..... از بس از این فیلم بد شنیده بودم دست و دلم نمیرفت سی دی خریداری شده رو بزارم و ببینم !! ... اما وقتی فیلم رو دیدم به نظرم سوزه ی انتخابی خوبی اومد و گرچه به خاطر اپیزودی بودن فیلم ، خیلی کوتاه هر چیزی بیان شده بود اما مسئله ی اصلی همان مسئله ی است که ذهن خیلی ها رو در گیر خودش کرده و می کند یعنی " سقط جنین " .

از نگاه نقد ، می توان ایراداتی به آن گرفت که داستانها ناقص مطرح شده اند ، بازیگران ویترین فیلم هستند و بر خلاف  سابقه هنرپیشه گیشان آنچنان که باید خوب نمی درخشند ، (اما به نظر من بازی کردن در فیلمی که چنین سوزه ای دارد شاید کار هر کسی نباشه )و پایان داستانها نامفهوم است ...

به هر شکل حاتمی کیا خواسته به بررسی علل سقط جنین در ایران بپردازد ولی بعضی از اپیزودها مثل اپیزود اول که شیدا صوفی به خاطر مشهور شدنش نمیتواند مادر بودن را بپذیرد ، دلیل شایعی نیست ..

در اپیزودی که سحر جوزانی و فروتن در ان بازی میکنند ، با اینکه فقر عامل سقط معرفی شده ولی نقش ثریا قاسمی اصلا مشخص نیست ، مگر چند نفر مثل این فرد داریم ... شاید اشتباه من است که فکر میکنم یک چیز باید جنبه ی عام داشته باشد تا به ان پرداخته شود اما به نظرم نقشی که خانم قاسمی بازی کردند اضافه بود و میشد به قسمتهای دیگر بیشتر پرداخت و این قسمت را کلا حذف کرد یا بهتر آن را باز کرد

اما خانم دکتری که خود از نعمت فرزند بی بهره بود و با استفاده از تخمک زنی دیگر باردار گردید و بعد به خیانت همسرش پی برد سوزه ی خوبی بود ، مخصوصا قسمتی که خانم خیر اندیش از او می خواهد که او را سونوگرافی کند تا مطمئن شود باردار است و او به هنگام دیدن جنین لبخند زیبایی از حضور موجودی می زند که حسرت داشتنش را دارد ، بسیار جالب بود ....

در بخشی که به معرفی زن مسنی می پردازد که دخترش باردار است و برای دیگر دخترش باید جهاز تهیه کند و خود نیز باردار شده و از ترس آبرو قصد سقط دارد ، اما همسرش این نوزاد را هدیه خدا می داند و داشتنش را ننگ نمی داند ، نمیدانم در انتهای فیلم چرا به امامزاده ای پناهنده می شوند ، از ترس زخم زبان مردم یا برای شکر نعمت !!! ...

به نظرم باز در این قسمت جا داشت بیشتر به ان پرداخته شود ، این فرهنگ برای مردم جا بیفتد که شاید در سن بالا، باردار شدن عواقبی برای مادر و جنین در بر داشته باشد ولی ننگ و عار نیست ....

در انتها بهار زنی نازا که به یکباره مادر می شود و همسر به ظاهر مذهبی و معتقدش ، که حتی هنگام استخاره با قرآن جرات باز کردن آن را ندارد و از این حیث بسیار بی اعتقاد تر از بهاری است که به ظاهر از او کمتر مذهبی می نماید ، حاضر است  به خاطر آبرویش سقط بنماید ، داستانی است که بسیاری از جامعه ی کنونی مان در گیر آن هستند .... گذشت مادرانه بهار در برابر عشقی که نه چندان راستین می نماید نشان از حس مادری دارد که شاید یک زن تنها بتواند آن را درک نماید .

در کل می توان به این مطلب اشاره داشت که  مسئله ی سقط جنین ، گرچه هم پدر و هم مادر را درگیر میکند ولی چون زن حامل است بیشتر گرفتاریها گریبانگیر اوست .... مردان عذاب فکری شان کمتر از زنان است چنانکه در فیلم هم شاهد بودیم یا مردان خود بچه را می خواستند و یا به خاطر آبرو قصد از بین بردنش را داشتند و زنان با اینکه سقط ، از زایمان هم برایشان خطرناکتر و بدتر است این مسئله را علی رغم میل باطنی شان می پذیرند و به ان گردن می نهند ....

این فیلم واقعا فیلمی دیگر از حاتمی کیا بود .... البته به نظرم  ، در اکثر نقد هایی که دیدم ، نقد فیلم ساز و نقد فیلم با هم ادغام شده است .... ضمن اینکه معتقدم فیلمساز عقایدش را در فیلمش نشان می دهد اما باز فکر میکنم می توان این دو را به تفکیک نقد نمود ....

 

پی نوشت : با این حال من ترجیح میدهم حاتمی کیا را سازنده ی فیلمهای دفاع مقدس ببینم تا اینگونه فیلمها به شرطی که از نوع " به نام پدر " اش نباشد .....

 

  • خانم معلم

بازخوانی شخصیت ها (1) -مخملباف

خانم معلم | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۸۸، ۰۷:۲۶ ب.ظ | ۳۸ نظر
امام علی علیه السلام می‌فرماید: حق، وسیع‌ترین میدان‌هاست در مقام توصیف کردن و تنگ‌ترین میدان‌هاست در مقام انصاف دادن .

می خواهم با نوشتن زندگی نامه و عملکرد بعضی از نقادان این نظام ، سعی بر نشان دادن حقیقتی نمایم که با اینکه آشکار است اما دیده نمی شود !....
از کسی شروع میکنم که در ابتدا ، با فیلم عروسی خوبان ، شناختمش ..... محسن مخملباف !
هیچوقت آرم بنزی را که نشان سرمایه داری بود، توی فیلم از یادم نمیره .... و حالا ایشون کجان ؟!!! .... فقط به صرف نداشتن آزادی که مد نظر اوست ، کشوری که برایش فیلم ساخت و برایش به زندان رفت را ترک کرد و شاید مقیم فرانسه شده باشد !!!!... شهروند فرانسوی .... آزادی های فرانسوی !! ... در مهد بورژوازی ....
مقایسه ی عکسها ،عکس العمل ها ، نامه ها ، پرورش فرزندانی که مایه ی افتخارش می باشند !، نشانه هایی است از مسیرطی شده ی او که بیننده فقط با گرفتن مسیر این نشانه ها می تواند به درستی یا نادرستی راهی که رفته پی ببرد ....
امید که خداوند ما را در مسیر خویش حفظ نماید . که تنها او حامی و کمک رسان ماست .

محسن مخملباف


محسن مخملباف در جنوب شهر تهران به دنیا آمد و به دلیل فقر خانوادگی از هشت تا هفده سالگی در سیزده شغل مختلف شاگردی و کارگری کرد تا مخارج خود و مادرش را تامین کند.
او از سن پانزده سالگی در گروهی چریکی که خود تشکیل داده بود،به فعالیت سیاسی و مخفی پرداخت. در سن هفده سالگی در جریان عملیات خلع سلاح یک پلیس تیر خورد و دستگیر شد و از سال ۵۳ و به مدت چهار سال و نیم به زندان افتاد. بعد از انقلاب در حوزه هنری فعالیت کرد و کارگردانی را شروع کرد. وی فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۶۰ با نوشتن فیلمنامه «توجیه» آغاز کرد. و در دهه شصت یکی از پرکارترین سینماگران بعد از انقلاب بود. در بین آثار او کمتر می توان شباهتی پیدا کرد. تنوع سلیقه و دیدگاه در یک یک فیلمهای او دیده می شوند و منتقدان هیچگاه نتوانستند شخصیت سینمایی مخملباف را بشناسند. چون او در فیلم به فیلم دیدگاهش ۱۸۰ درجه تغییر کرده است.او پدر سمیرا و حنا مخملباف (کارگردان)، میثم مخملباف (عکاس) و همسر مرضیه مشکینی (کارگردان) است. مخملباف در حال حاضر به همراه همسرش، مرضیه مشکینی (همسر سابق وی فاطمه مشکینی خواهر مرضیه بر اثر آتش سوزی در گذشت)، و فرزندانش، سمیرا، حنا و میثم، در اروپا زندگی می‌کند. در طی اعتراضات و تظاهرات مردمی به تقلبات در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران مخملباف که از حامیان نزدیک میر حسین موسوی و جنبش "سبز" اصلاحات در ایران بود با دیدار با پارلمان اروپا و ایفای نقشی فعال توانست صدای معترضین داخلی را به گوش اروپاییان برساند.( نویسنده فرزاد حاجی میرزایی ) *( نکات بولد شده از نویسنده می باشد که دیدگاهشان به مخملباف نزدیک است )

و مصاحبه ای با یکی از نزدیکان مخملباف در ان سالها :

مصاحبه جناب قدیانی با آقای امیر حسین فردی مدیر مسئول کیهان بچه ها که دوستی قدیمی با مخملباف دارند در زیر آورده شده است :
جناب فردی! شما در گذشته با محسن مخملباف سابقه دوستی و همکاری داشتید. چرا مخملباف عوض شد؟
اتفاقا مخملباف اصلا عوض نشده! آن زمان هم تند و عصبی و یکدنده و پرخاشگر بود، حالا هم همین خصوصیات را دارد.
ولی آن دوره علیه ضدانقلاب تند بود و الان علیه انقلاب.
برای محسن، تند بودن ملاک است، نه انقلاب و ضدانقلاب. مشکل او این بود که قبل از تهذیب نفس و تحصیل اخلاق پا در گلیم فرهنگ و سیاست گذاشت و الا الان هم محسن، همان محسن حوزه هنری است. الان هم دارد فحش می‌دهد،‌ آن زمان هم ناسزا می‌گفت. فقط مخاطب داد و بیدادهایش فرق کرده.
از آن روزها بگویید؛ تاریخ جالبی است.
سال 58 به همراه فرج‌الله سلحشور از مسجد «جوادالائمه(ع)» رفتیم خیابان فلسطین شمالی، حوزه اندیشه و هنر اسلامی. قرار بود در حوزه، بچه‌های انقلابی به جای فعالیت‌های کوچک، کارهای بزرگ‌تری بکنند. ما رفتیم و آنجا عضو شدیم. من مخملباف را 3-2 ماه بعد از اینکه رفتیم حوزه دیدم.
نخستین برخوردتان با مخملباف یادتان هست؟
جلسه قصه داشتیم. این سمیرا خانم آن موقع بچه قنداقی بود در بغل محسن. یک دست مخملباف، سمیرا بود، یک دستش کتابی به اسم «ننگ» که مجموعه داستان بود. جلد سفیدی هم داشت که وسطش با جوهر مشکی شده بود. با بچه آمده بود جلسه قصه. ما در حوزه می‌خواستیم مسیر تاریخ را، جهت‌گیری‌های دنیا را عوض کنیم؛ زود، حوصله هم نداشتیم! آن زمان آرمانگرایی در اوج بود.
آن زمان چه کسانی در حوزه بودند؟ مجید مجیدی ؟ نه مجید بعدا آمد.
میرشکاک بود؟ اینها بعدا آمدند.
سیدمهدی شجاعی؟
او هم بعدا آمد و خیلی هم در حوزه نماند، تا آنجایی که من خبر دارم. نخستین روزی که وارد حوزه شدم، دیدم یکی دارد تابلو می‌کشد. خسروجردی کار می‌کند و لطیفه می‌گوید. علی رجبی هم بود؛ پسر مرحوم دوانی، داشت نقاشی می‌کرد. چند تا خانم هم بودند که اسم‌شان یادم رفته. البته خیلی‌های‌شان چهره نشدند. دفتر ما در حوزه‌ اندیشه و هنر اسلامی، خانه قطبی بود که رئیس سازمان رادیو- تلویزیون دوران شاه بود. در سال 61 گفتند حوزه باید برود زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی. بعضی از دوستان سر همین جدا شدند بویژه که واژه زمخت«تبلیغات» خیلی با هنر جور درنمی‌آمد و فکر می‌کنم بچه‌های منتقد حرف‌شان حق بود و کار حوزه را دستخوش مدیریت‌های سلیقه‌ای سازمان تبلیغات می‌کرد. بعد هم آقای زم آمدند. من البته بنای جدا شدن از حوزه را نداشتم و به حوزه تعلق‌ خاطر داشتم بویژه که با بچه‌های حوزه هم دوست شده بودیم. در آن مقطع یک پرسشنامه‌ای به ما دادند و یکی از سوال‌ها این بود که شما تا به حال در عمرتان گناه کرده‌اید؟!!
حالا گناه کرده بودید یا نه؟
متن کامل محسن را از زبان دوست آن دورانش دراینجا بخوانید .

مخبالف آن روزها در کنار همسرش و بچه ها



و مخملباف با سمیرا با چهره ای جدید در سرزمینی نو !


از توبه ی نصوح تا سکس و فلسفه !!!

در ادبیات عرفانی، افرادی را سراغ داریم که ابتدا به فسق و فجور و گناه مشغول بوده و در اواخر عمر توبه کردند و به راه راست آمدند. محسن مخملباف مسیری کاملا برعکس طی کرده است. او زندگی سیاسی خود را با فیلم «توبه‌ی نصوح» (1361) آْغاز نمود و پس از طی یک مسیر قهقرایی، دو دهه بعد فیلم «جنسیت و فلسفه» (2005) را می‌سازد.(1)

آنچه شهید آوینی از سینمای مخملباف می گوید :
مسئله مخملباف از « دستفروش» به بعد، فقر و عدالت بوده است بی آنکه جواب را پیدا کند، وآدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی دهد. فقط شک می کند و دیگران را به شک می اندازد و بعد هم رهایشان می کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است. وقتی که به سینمای مخملباف می روی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگی ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی, عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمن بدخیم، سیاه اندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سرکنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می رسد باز هم هیچ چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند که آمادگی دارند سرایت کند... و البته باید به آزادی احترام گذاشت حتی اگر به ساختن فیلم هایی چون « عروس خوبان » و « فرماندار »... منجر شود! حتی آزادی افرادی به ایجاد محیطی ناامن برای دیگران منجر شود!

متن کامل این مقاله را در اینجا بخوانید .( کتاب آیینه جادو شهید آوینی )

داستان فیلمهای سابق او را همه می دانند و از دیدنش لذت برده ایم هر چند که بر انان نیز نقد هایی وارد شده است اما فیلمهای جدیدش من جمله فیلم سکس و فلسفه ، روایت زندگی یک مرد معلم رقص با شاگردان دختر خویش است. معلم رقص در آستانه ی جشن تولد چهل سالگی خود قرار دارد. او با تلفن به دوستان دختر خود اعلام می کند که در مراسم این جشن می خواهد علیه خودش انقلاب کند، سپس در سالن رقص در حضور بقیه ی شاگردان کلاس به هر چهار دوست دختر خود ( ملاحت، فرزانه، مریم و ...) اعلام می کند که همزمان با هر چهار نفر شما بوده ام و این را به عنوان روش زندگی مطرح می کند. پس از مدتی ملاحت دوست دختر معلم رقص اعلام می کند که او هم می خواهد در جشن تولد چهل سالگی خود به پیروی از معلمش علیه خویش انقلاب کند، و در حضور چهار دوست پسر خود اعلام می کند که هر چهار نفر را همیشه دوست داشته و با آنها رابطه داشته است.

در مجموع فیلم نقطه نظرات مختلفی در خصوص سکس و فلسفه، عشق، خانواده، ساختارهای اجتماعی، ارزشها، اخلاق، قداست، ایدئولوژی و دین و موضوعات دیگر مطرح می کند .در مورد سکس و فلسفه، مرد می گوید: من عشقبازی می کنم، پس هستم، و زن می گوید: من دوست داشته می شوم پس هستم. در یک دیالوگ دیگر معلم رقص می گوید: ما به آزادی جنسی رسیده ایم، عشق و وفاداری و اینگونه ارزشها مربوط به دوران گذشته و زمان لیلی و مجنون، رمئو و ژولیت است.
- عشق به مفهوم آسمانی یعنی علاقه ی خاص دو نفر به هم، معنی ندارد. بلکه هر عشق یک شرایط عاشقانه است. که تا عشق بعدی و روابط جنسی بعدی با یک نفر دیگر پایدار می ماند.
و با تعویض شریک جنسی، عشق قبلی پایان می یابد.


با دیدن فریاد مورچه ها البته می توان به روند رو به رشد مخملباف برای دست یافتن به استانداردهای لازم برای ساخت فیلمهای پرونو امیدوار شد!!! .

زن و شوهری که فارسی صحبت می کنند ولی مثل کارگردانشان، هویتشان را انکار می کنند، به هند سفر کرده اند. مرد گرفتار ذهنی نهیلیست و شکی عمیق است. و به نظر من نزدیکترین شخصیت فیلمهای مخملباف به خود اوست. گویی افکار مغشوش کارگردان برزبان مرد جاری می شود : « کی این فقرارو خلق کرده؟ پس یا خدا نیست، یا عادل نیست!» در ادامه سفر آنها کنار رودخانه مقدس هندوها می رسند. مرد شاهد مراسم سوختن مردگان می شود و زن در قایقی روی آب و بعد ازغسل کردن به روش هندوها، به نقطه ای دوردست چشم می دوزد!! اما این نهیلیسم ذاتی، کوچکترین مشکل فیلم است. مخملباف باز هم یک فیلم سکسی با پوشش شبه فلسفی می سازد. درنمایی زن روی تخت خوابیده و رو کشی سیاهرنگ رویش را پوشانده است. او از مرد تقاضای رابطه جنسی می کند. مرد می گوید : « من نمی خوام بعنوان پدر، یکی دیگه رو به این دنیای احمقانه بیارم» و با دامن و کفش زنانه از خانه بیرون می زند و به یک فاحشه خانه می رود. آنجا شراب می نوشد، کفر می گوید و با فاحشه ای عریان عشقبازی می کند. اما زن در محل اقامتشان اینبار کاملاً عریان می شود و جلوی شمعهای زیادی گریه می کند. البته این معجون تلخ مقداری هم صحنه های سوزناک فقر زده و جهل زده شرقی دارد که اینها برای جلب نظر تهیه کننده های اروپایی و جشنواره های آنجا لازم, بلکه واجب است. البته جای خوشحالی است که شبه روشنفکرانی مثل مخملباف دیگر نمی توانند ممیزی و انسداد سیاسی و فرهنگی و جو خفقان و ... را بهانه کنند. گوی و میدان برای حضرات آماده است. اما سینما موجود غریب و بی رحمی است که ماهیتت را در هر فریمش عیان می کند.(2)



از نکات غیر طبیعی فیلم برهنگی خانم لونا شاد نیست( مجری برنامه «شباهنگ» در تلویزیون صدای آمریکا (VOA) ) بلکه کارگردانی آقای مخملباف کارگردان توبه نصوح است که چگون با آن فیلم به این فیلم رسید .در قسمتهایی از فیلم مرد که به خدا شک نموده می گوید :
« من به‌دنبالِ اثباتِ هیچ‌چیزی نیستم، من فقط در جست‌وجو هستم تا بتونم این شک و تردیدهام رو به‌کنار بزنم، پیش‌داوری‌هام از بین بره. می‌فهمی؟ من به‌دنبالِ تو راه افتادم، چون فکر می‌کردم تو در جست‌وجویِ حقیقتی؛ ولی از آدمِ حقیقت‌یافته فراری‌ام. می‌دونی چی می‌گم؟ آدمِ حقیقت‌یافته فاشیست می‌شه. فاشیست می‌شه، می‌فهمی؟ من اصلاً نمی‌خوام دیگه درباره‌یِ خُدا و پیغمبر فکر کنم. اینا رو تو متوجه هستی؟ »
این‌ها دیدگاه‌های مرد فیلم مخملباف است، محسن مخملباف این روزها مخلوط نا همگنی از اندیشه های داغ دهه ۶۰، برداشت های روشنفکرانه از دین با لهجه غربی و اومانیسم رایج در جهان امروز با محوریت لذت است.
مرد پس از قهر با همسرش، در فاحشه خانه و در حالی‌که شیشه‌ی شراب‌اش را روی سر مجسمه گاو (نماد خدای قدرت) خالی می‌کند، می‌گوید:

« این‌جوری نگام نکن خجالت می‌کشم . آخه قربونت‌ام، قربون اون تنهایی قبل از بیگ‌بنگ‌ات برم. آخه چه مرضی بود پدرسوخته که ما رو کشوندی این‌جا؟ ما رو به وجود آوردی؟ کجای این قدرته؟ این چیه؟ من در خلا هستم، دل‌ام می‌خواد اسیرت بشم. دیگه نمی‌تونم. بسمه این همه آزادی، دیگه نمی‌تونم »
بعد از فوت‌کردن دود سیگارش روی صورت مجسمه، می‌گوید:
«تو گاوی، چار دست‌وپات رو زمینه، میگن خدا توی آسمونه، اونه که زن و شراب رو خلق کرده، اونه، تو هیچ کاره‌ای. اما بالا غیرتن این کارت درست بود. من با همه‌ی خلقت گهی که درست کردی به‌خاطر زن و شراب ازت تشکر می‌کنم. شوخی نمی‌کنم، می‌فهمی!؟ زن و شراب »
امّا، مگر می‌شود با قاطعیت اعلام کرد که این مردِ بی‌نام و مُردّد، خودِ مخملباف است؟
و اینک باید مسیرطی شده ی زندگی مخملباف را دید . بهترین حجت بر نادرستی این راه ، فیلم های ساخته شده اش در این سالها می باشد . همانگونه که کتاب ، طرز فکر نویسنده را بیان میکند ، فیلم هم زبان گویای فیلمسازش می باشد . پس از استعاذه و توبه نصوح که فیلمهایی بودند که در ان سالها مورد توجه بسیار قرار گرفتند ( حتی اگر هم اکنون نقد های فراوانی بر انان وارد باشد که نگرش سطحی فیلمساز از دین را مطرح می نماید ) حداقل انتخاب سوزه هایی که مثلا با دین و محتوای ان سعی برهمخوانی داشته است ، اینک در این سالها فیلم سکس و فلسفه و فریاد مورچه ها از چه تفکری صحبت می کنند ؟ ....

او که مبلغ دین باید می بود اینک در لندن چه می گوید ؟ و در فرانسه چه می کند ؟
گاردین در این زمینه می نویسد: «مخملباف با حضور در شهر لندن پایتخت انگلستان، مبلغ پنجاه هزار پوند از مقامات انگلیسی دست اندرکار جایزه آزادی برای خلق آثار دریافت کرد.»
وی پس از دریافت این مبلغ در لندن گفت: «بخشی از آنچه که دریافت کرده ام را به دلیل عذرخواهی شیخ حسینعلی منتظری از ایالات متحده آمریکا به دلیل تسخیر سفارت این کشور در سال 1358 به او اهدا می کنم.»

آزادی خواهی به قیمت وطن فروشی ؟ !!!!!

این خودش و آن هم  فرزندانش سمیرا و حنا و میثم .... می گویند از باقیات الصالحات یکی فرزندان می باشند و چه باقیاتی برای خویش باقی گذاشت این کرنش کننده ی به استعمار و استکبار ...
در کارکرد فرزندانش چیزی نخواهم گفت فقط دیدن تصاویر این دختران عزیز پدر باید برای انها که می خواهند بدانند کفایت کند امید که درس بگیریم .....








  او در نامه ای خطاب به اوباما چنین می نویسد :
ما ایرانی ها نشان داده ایم آنچه را طی 56 سال به سبب کودتای آمریکایی ها بر ما گذشت نتوانسته ایم به راحتی فراموش کنیم.چرا که در این 56 سال لااقل سه نسل از ایرانی ها به جای تجربه دمکراسی و آزادی در گیر تبعات استبدادی آن کودتا در دوران شاه و عکس العمل به آن کودتا در پس از انقلاب بوده اند. اما اکنون پس از تجربه ای دردناک و در عین حال آموزنده به آن جا رسیده ایم که بتوانیم شما را ببخشیم.
از سویی درک می کنیم که حمله به سفارت امریکا و گروگانگیری کارمندان آن از سوی جوانان انقلابی ما ملت شما را عمیقا رنجانده است و فراموش کردن آن برای شما بسیار دشوار است، به سهم خود از شما عذر می خواهیم و امیدواریم که ما را ببخشید.
ما پیشنهاد می کنیم ایرانی ها و امریکایی ها به جای تصحیح گذشته، روابط امروزمان را به خاطره آینده تصحیح کنیم. ما به شما پیشنهاد می کنیم روز 13 آبان را به عنوان روز دوستی ملت های ایران و آمریکااعلام کنیم.چرا که اکنون دست های مردم ایران و آمریکا برای فشردن همدیگر بیش از هر زمان به سوی یکدیگر دراز شده اند و برای خلع سلاح جهان از خطر بمب اتمی و مبارزه با تروریزم و استبداد بیش از هر زمان به یاری یکدیگر نیازمندند.
محسن مخملباف 18/10/2009
و در انتها نمیتوانم نامه اش را به رهبر بیاورم باشد که خود اگر در جستجوی حقیقتید ، از همین نوشتار کوتاه پی به شخصیت فردی نمایید که خود را متصل به جریان سبز میداند ......و بدانیم چه کسانی و با چه دیدگاه هایی دوستان ما به شمار میروند .

*پی نوشت : نویسنده خود از فعالان دانشجویی کردستان می باشد .
(1)رجا نیوز*
(2) از وبلاگ زمبور نوشته محمد مهدی خالقی
  • خانم معلم

« کتاب قانون» و مسلمانی ما !!

خانم معلم | دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ | ۰ نظر


چند شب پیش بنا به پیشنهاد پسرم به دیدن فیلم کتاب قانون رفتم ( که معولا از کمتر فیلمی تعریف میکند! ) ... گفته بودم چیزی تعریف نکند تا خودم آن را ببینم .... در ابتدا فیلم با نمای نزدیکی از یک صلوات شمار در دست خانمی با کلی النگوی طلا آغاز می شود !! ... پس تم فیلم مذهبی است ... سپس معرفی افراد فیلم . ابتدا در مونیتورمنزل نقش اول فیلم ( رحمان توانا ) را در جبهه های حق علیه باطل و در پشت یک خمسه خمسه می بینیم سپس هیئتی فرهنگی که برای پاره ای مذاکرات !! به لبنان سفر می کنند ....

فیلم موضوعی اجتماعی دارد و جنبه های مختلفی ازجامعه را مورد بررسی قرار می دهد ... بیان عملکرد مسئولین در سفرهایی که نتایجی در بر ندارد جز اتلاف هزینه و عملکردهایی مشابه بدون هیچ نتیجه ای و موضوع پررنگتر فیلم ، مسلمانی ماست ....
در فیلم رحمان که به لبنان سفر می کند عاشق دختری لبنانی فرانسوی میشود .... دختر که اهل تحقیق است و در زمینه زبان فارسی نیزکار کرده در سفر بعد هیئت ، مسلمان میشود و رئیس هیئت این را از تذکر به جای خویش به او می داند !! ......
برخورد رئیس هیئت ، نشانگر نحوه عملکرد خیلی از مدیران جامعه می باشد ... ازدواج رحمان با آمنه ( ژولیت ) و آوردنش به ایران ، باعث میشود بسیاری از اعمال ما مسلمانان که ادعای مذهبی بودن چندین صد ساله مان گوش دنیا را کر نموده باعث تعجب وی شود .... از ابولفضل پارتی ها تا داد وستد هایمان .... از نماز خواندن ها تا غیبت کردن هایمان ....
فیلم مطالبی را بسیار آشکار برای تمامی اقشار مردم به نمایش می گذارد ... فیلمی نیست که نیاز به دو دو تا چهار تا کردن داشته باشد و کلی فسفر سوزاندن تا بتوانی از آن نتیجه بگیری ....بسیار قابل دسترس بوده ودر قالب طنز مطالبش را مطرح می کند ....
ایراداتی نیز دارد و صحنه هایی که برای تماشاگر سوال برانگیز میشود که هدف از آوردن این صحنه ها چیست ، ولی در کل دیدن آن را به شما که می خواهید وقت آزادتان را به کار مفیدی بگذرانید توصیه می کنم ....
البته با دیدن فیلم ، جامعه مدینه فاضله نمیشود ... چون تکرار مکررات است ولی باز کاچی به از هیچی است ....شاید درس گرفتیم ...
علت توقیف دو ساله آن را نمی دانم ولی این فیلمی که اکران شد به نظرم نیازی به توقیف نداشت ! ( حتی اگر قسمتهایی از فیلم را زده یا دیالوگهای ان را حذف کرده باشند )... زیرا حقیقت جامعه ی ماست ، چیزی که در بسیاری از فیلمها به آن پرداخته نمی شود ...


  • خانم معلم

خاک آشنا از چه می گوید .....

خانم معلم | سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۸۸، ۰۹:۰۹ ب.ظ | ۱ نظر

بر خلاف دو فیلم قبلی بعد از پایان فیلم یه حس خوبی داشتم ..... میشد بگی آ خ ی ی ی ی ش یه چیزی تونستم بفهمم !!

تمام فیلم در باره ی عشقه ، از اولین سکانسها که تابلوی خط نستعلیقی رو که با جوهر آبی نوشته شده نشون میده که شعری از احمد شاملو است " آی عشق ، آی عشق ، چهره آبی ات پیدا نیست "
فرمان آرا از عشق میگه ، عشق به انسانها ، عشق به سرزمین و خاک ......
فیلمبرداری محمود کلاری در به تصویر کشیدن مناظرزیبای کردستان کمک زیادی به بیننده می کنه تا بتونه از فیلم لذت بصری رو هم ببره ....
فرمان آرا می گه از عشق که هیچوقت از زندگی گذشته جدا نمیشه ، اول فیلم می گه ، گاهی از گذشته دوری می کنی ولی گذشته میاد سراغت و تو می مونی بهش چه جوابی بدی .....
داستان فیلم آغاز آشنایی نه چندان محبت آمیز یک دایی با پسرخواهریه که از پدر و مادر محبتی ندیده و چند بار دست به خود کشی زده و مواد مصرف میکنه ، دایی به علت اینکه می خواسته از هیاهوی شهر در امان باشه ( آلودگی صوتی ، آلودگی هوا و آلودگی روابط بین انسانها ) میاد توی روستای محل زندگی پدرش و توی زیر زمین خونه به کشیدن نقاشی و سرودن شعر مشغول میشه و به همین علت نمی خواسته پسر رو بپذیره ......پسر هم نمی خواد بمونه ، اما عشق ( به دختری که نامزد داره !) و محبت ( بی شائبه ی دایی )، پسر رو پایبند می کنه تا با این خاک آشنا بشه ، که زندگی کردن در خاکی که نمی شناسیش و براش زحمتی نکشیدی فایده ای نداره ..... جایی از فیلم دایی به پسر می گه ، اگه نکاری نمی تونی درو کنی و متاسفانه نسل شما نمی خواد بکاره ! و پسر جواب میده که نسل ما درو هم نمی خواد بکنه !! .... برای کسانی که فرزندانی به این سن دارند این بی مسئولیتی ها چیزی آشناست .....
این فیلم فیلمیه که اشاره به فرهنگ و تمدن کهن مون داره ، اینکه چی بودیم و چی شدیم .... اینکه از روستا جوونمون برای کاری سهل تر روونه تهرون میشه تا پول بیشتری پیدا کنه و برای همین فرهنگمون داره کم کم از بین میره ...... به حکاکی های بیستون اشاره می کنه ..... و به یادمون میاره که ایرانی ، قدمتی چندین هزار ساله داره ...... و جالبه که در جایی از فیلم به روابط بین انسانها که می خواد اشاره کنه می گه ، کاری که شما می کنین نه دین می پسنده و نه خدا و پیغمبر و نه احترامه به پدر ومادر( یعنی با اینکه فیلم خیلی ملی یه ولی از مذهب هم دور نیست ) ......
فیلمیه که به نظرم ارزش بیش از یک بار دیدن رو داره ......
متاسفانه در ابتدای فیلم کنترل چی سینما مشکلی برام بوجود اورد که شاید 5 دقیقه فیلم رو ندیدم و ناراحتم و فکر می کنم می ارزه یه بار دیگه برم ببینمش ، گرچه چیزی حدود 9 دقیقه فیلم سانسور شده و فرمان آرا گفته مثل این میمونه که از صورت چشمهاشو در اورده باشن .....
تکه هایی قشنگی از فیلم رو که توی تاریکی روی کاغذی روغنی با روان نویسی که نمی دونستم می نویسه یا نه یادداشت کردم میارم :
چند روز یعنی آشنایی ...... آشنایی یعنی دل بستن ..... و دل بستن دواش دلشکستنه ..... غریبه آخرش ازت تشکر میکنه و میره ولی فامیل مثل زنجیر به پاته ( جایی که نمی خواست خواهر زاده اش رو بپذیره ) شعری که برای عشقش می خونه ....... ( با بازی عالی رضا کیانیان ، صحنه ای که به نظرم جا داشت زیباتر از این باشه و البته یکی از صحنه های قشنگ فیلمه )
در آغاز آسمان آبی نبود

تو در ان نگریستی
و آسمان ابرش را بارانید
و دریا طوفانش آرمید
چشمانت را از من مگیر
تا اندوهم را بگریم .
حتما فیلم رو ببینین .....27/5/88
  • خانم معلم

در باره فیلم پستچی سه بار در نمی زند

خانم معلم | چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۸، ۰۲:۳۴ ق.ظ | ۰ نظر
امشب برای دیدن فیلم پستچی سه بار در نمی زند به سینما رفتم . در باره فیلم چیزی نمی دونستم ( خوشم نمی یاد موضوع فیلم رو از قبل بدونم ) .... فقط بهم گفتن فیلم ترسناکیه ! ....

با وجود اینکه روحیه خوبی هم نداشتم ولی ترجیح دادم برم یه فیلم خوب تماشا کنم ( اینو شنیده بودم که فیلم خوبی و دومین فیلم بود از بابت فروش در اکران 12 روزه ) ....
فیلم در خونه ای سه طبقه اتفاق می افته که در هر طبقه یک زن و مرد ، که هر کدام به نسلی تعلق دارند وجود داره ......
در هر نسل فتحی با تسلط به نوع گویش های آن نسل دیالوگ های خوبی نوشته ، مثلا طبقه اول دختر و پسری از همین زمانند ، کلمات رایج بین جوانان امروزی مثل آی کیو مرغ و .... کلماتیه که بین دختر و پسر د و بدل میشه .......
طبقه دوم زمان حکومت پهلوی و شعبان بی مخه ،زمان لوطی ها ، کلاه شاپویی ها .... دیالوگ ها استفاده از ضرب المثل های رایج آن زمان و بسیار خوب از انها استفاده شده است .
طبقه سوم مربوط به نسل قاجار و انتهای حکومت احمد شاه و شاهزاده قجری با زنش در آن به همراه کنیز و پسرش زندگی می کنند . دراینجا نیز از دیالوگهای ان زمان بهره گرفته شده به همراه موسیقی آن زمان ......
تشابه هر سه طبقه وجود زن و مردی است که برای مدت کوتاهی آنجا اقامت دارند . در طبقه اول پسر برای باج گیری از پدر دختر او را انجا کشانده ، در طبقه دوم لوطی به همراه همسر صیغه ای اش که زن خود عاشق مردی دیگر است زندگی می کند و در طبقه سوم شاهزاده با زنی که 35 سال با او زندگی کرده واتفاقا او هم عاشق فرد دیگری بوده و اکنون قصد دارد تنها به فرنگ برود ، اقامت گزیده اند . زن برای تصاحب طلاهای همسرش کنیزرا مجبور می کند در غذایش سم بریزد شازده متوجه شده و کنیز را می کشد و پسر کنیز شاهد جریان است .....
انچه این سه طبقه را به هم اتصال می دهد حضور کودک و تیله هایش است که از طبقات پایین می غلطند .....و نشانه حضور است.
جریانهای همزمان نشان دهنده وجه تشابهی میان این سه طبقه است . که در انتهای فیلم معلوم می شود .( همه ی فیلم رو نگفتم که یه جاهایی اش هم برای د یدن باقی بزارم !!) با آنکه دیالوگ قوی است ، و همچنین فیلم به خاطر استفاده از صنایع دستی ، جایزه ای از این سازمان در یافت کرده است ، تنها پیام فیلم شاید این باشد که زن در هر سه نسل مورد ظلم واقع شده ، در هر سه نسل با توجه به سلاح زمانه ( تفنگ ، چاقو ، شمشیر ) زن مورد حمله واقع شده ، و در انتها این کودک معصوم درکنار استفاده از جواهرات اربابی تبدیل به موجودی رذل گشته که حتی از دختر14 ساله همسرش نیز نمی گذرد ....
فیلم ارزش یکبار دیدن را داشت . دیالوگ ها انسان را به یاد زنده یاد علی حاتمی می اندازد ولی هنوز جا دارد که جناب فتحی در این زمینه کار کنند ......
هنوز نمی دانم اگر یک فیلم بی محتوای خنده دار می رفتم برایم بهتر بود یا دیدن این فیلم ؟ !!! ..... مردم که از سینما خارج می شدند ، نمی دانستند که چه شد !!!
در انتها ، از بازی بسیار خوب بازیگران فیلم ، آقایان علی نصریان ، فروتن ، جعفری و خانمها تیموریان ، کوثری و بهرام نباید گذشت .
  • خانم معلم