لا بهانه فی العمل الخیر ، مطلقا ! :: گاه نوشت یک خانم معلم

لا بهانه فی العمل الخیر ، مطلقا !

خانم معلم | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۸۹، ۰۶:۲۹ ب.ظ | ۵۳ نظر

سلام بر وجود مبارک کریم اهل بیت

یا امام حسن مجتبی (ع) قدم رنجه نما و بیا که خانه ی دلمان را بهر آمدنت آزین بسته ایم .....

وه که چه انتظاری است ، انتظار حضورت در میان جمع مان ، ای کریم اهل بیت

مقدار موجودی هر روز تا پایان سه شنبه ۲/۶ نوشته خواهد شد بلکه !!! ......( ۲/۶ تولد پسرمه وااای هنوز هیچی براش نخریدم خدا خیرتون بده سریعتر !!! )

سلام بر بندگان خداجوی وبلاگستان از بلاگفائیان گرفته تا ........

عارضم که دیگر هیچ عذری جهت پرداخت کمک نخواهید داشت ....

دوران انتظار به سر آمد .......

شماره کارت رسید .....

عالیجنابان و سرکار علیا مخدره هایی که از رفتن به بانک می نالیدند ، نگران نباشید ، با کارت به کارت و یا از طریق اینترنت ، سریع در کار خیر از یکدیگر پیشی جویید .....

۶۰۳۷ ۹۹۱۱ ۵۵۹۶ ۵۷۷۹

منتظر هستیم تا دوشنبه انشا الله موجودی ۹۰ تومانی کنونی حداقل به ۲۰۰ تومان برسد و قبل از پنجشنبه بتوانیم مواد غذایی برای سه خانواده تهیه کنیم تا لا اقل در شب جمعه که تولد کریم اهل بیت می باشد غذایی سر سفره به یاری شما عزیزان داشته باشند

شماره حساب رو هم مجدد مینویسم که دیگه مشکلی انشاالله پیش نیاد

۰۳۳۰۰۰۹۸۸۳۰۰۶

ته نوشت : سعی ام بر این خواهد بود که گزارشی از آنچه رسیده و آنچه ارائه شده تهیه کنم ولی اگه سخت بود این کار رو نمیکنم .....

گفته باشم نگید نگفتی ها !!!

الحاقیه ی مهم : این موجودی تا سه شنبه جهت تهیه مواد غذایی ایتام می باشد .

در صورت موافقت ، مبالغی جهت شیر خوارگاه حضرت رقیه در نظر گرفته شود این شیرخوارگاه در بزرگراه نواب ، بزرگراه شهید تندگویان قرار دارد .

این متن توسط دوست بسیار عزیز و قابل اطمینانی برای من فرستاده شده در صورت موافقت ، پولهایی که بعد این هفته واریز بشه رو به این مرکز و به نیازمندان دیگری که استطاعت مالی ندارند حتی اگر از ایتام نباشند قرار بدهیم .

کسانی که موافقند منتظر یه " یاعلی " شان خواهم بود .

اینجا چشمها و دستان کوچولویی در انتظار محبت هستن ،

فرصت کمک کردن به خودتون رو از دست ندید ....

شیر خوارگاه حضرت رقیه

اینجور مراکز معمولا یه قسمتیش تحت نظر دولته مثلا 30درصد هزینه ها
خود بهزیستی هم که من می رفتم ... برای بچه های معلول بی سرپرست .. باز 80درصد کمک های مردمی بود
از لباس گرفته تا وسایل بازی و خوراکی
دولت خیلی به اینا بودجه نمی ده
بچه های مشک هم هستن ... بچه های بی بضاعت سرطانی.. اگه دوست داشتین در مورد اونا هم اطلاعات بهتون می دم
فک کنید ... حتی بچه یه سال و چهار ماهه هم توشون هست .. گیر صدتومن پولن ، ماه عزیزیه باید واسه عزیز شدن خودمون پیش خدا یه کاری کنیم دیگه ..

موجودی شنبه ۳۰/۵ : مبلغ ۹۲۷،۰۰۰ ریال

موجودی یکشنبه ۳۱/۵ : مبلغ ۲،۴۲۷،۰۰۰ ریال

موجودی دوشنبه ۱/۶ : مبلغ ۲،۸۷۷،۰۰۰ ریال

موجودی سه شنبه ۲/۶ : مبلغ ۴،۲۲۷،۰۰۰ریال

قرار شد به ۱۰ خانوار کمک بشه ، دستتون درد نکنه ، رقم خوبی بود متشکرم از همه ، از ایشون هم خواستیم که مواد تهیه شده رو به اطلاعمون برسونند که همه بدونن این پولها چگونه مصرف شده ، نمیدونم این سنت ادامه پیدا میکنه یا نه ، ولی این شماره همیشه برای تهیه مواد غذایی و نیز جهت کمک به نیازمندان انشا الله همیشگی خواهد بود حتی اگر من نباشم ......

التماس دعا

۰ ۰
۸۹/۰۵/۳۰

خانم معلم

۳۰ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۲۳

زهرا

دیگه بلاگفائیا دیگه ؟! باشه دیگه !!
دست گلتون درد نکنه ...
خسته نباشید ...
با آبجی و دو تا دختر عمه داریم پولامونو رو هم بزاریم بشه یه چیزی که برم بریزم به حساب ...
تحویل بگیرید

۳۰ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۲۵

مهدیه

سلام خانوم

خدا خیرتون بده
الان دیگه با خیال راحت میشه لم داد تو خونه و اصلا نگران این نشد که 8 صبح از خوابت بزنی برای کمک به خلق

۳۰ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۴۰

محمد

سلام.
چشم،اطاعت امر میشود.
فردا میدویم به سوی خیر العمل!!
ممنونم از زحمات طاقت فرسای شما جهت هل دادن ما به بهشت اونم از نوع زورکی !!
دیگه بهونه نیست،چه کنیم دیگه.
مریّد ! باشید.
تقل بل الله.

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۰۱:۳۵

فاطمه

سلام.
میبینم که ! بچه های فعالی دارید . هنوز دارن میگن چشم چشم !!
اصولا دقیقه تا به نود نرسه ملت پول نمیریزن
مهدیه!!!
اینهمه اره دستته ! یه بار باهاش قلکتو ببر!
نکنه بریدیش خالیه!؟

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۰۵

قلکم رو اون موقع هایی که امکانات نبود و ما با دندون کارمیکردیم
با دندون شکستم که این اره رو خریدم
تازه تیغش کند شده چون گردن ممد آقا کلفته تازه روش هم زیاده
(باز فردا میاد مچمو بخاطر غیبت کردن میگیره)
و باید با این پولا اول برا من یه تیغ تیز بگیرن
با دندونه ی درشت که بیشتر عذاب آور باشه.

خانوم من صبح ها میدونید که تا کله ی سحر ساعت 2 ظهر بلکم کله تر سحر مثلا 4 عصر خوابم
در نتیجه جفت گوشیام رو سایلنته
متاسفانه تلفن خونه هم چون تنها جواب دهندش خودمم تا موقعی که از خواب بیدار نشم یعنی همون کله ی سحر اگه خودشم()=>_واژه ی جایگزین واژه ی سانسور شده ی توی پرانتز_=> بکشه از صدا جواب نمیدمش
امروز عصر وقتی تلفن رو جواب دادم با الفاظ عاشقانه ی داداشم مبنی بر داشتن سندروم کای مزمن در خودم مواجه شدم. چون تلفن خونه رو جواب ندادم
احتمالا 5 عصر میرم میریزم. البته اگر خدا لطف کنه و شعله اش رو بکشه پایین
سه روزه مشهد شده جهنم از گرما
باز دم دانشگاه رفتن ما شد خدا هیترشو روشن کرد

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۴۳

آره ! انگاری یه دیگه هم داشت ! آخ عینک نزده بودم مادر !
حالا هی میگم کار بد نکنید ! گوش نمیدید که مادر !
آخ جوووووووون !!!!!!!!!!! گفتید سوغاتی !!!!!!!!!!! خب حالا ببینم چی میشه !!!!!!!!!!!

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۰۴:۱۴

لاله های سرخ ابی

سلام یه شعر از حضرت زهرا دارم دوست داشتم برای شما بفرستمش اخه خودم خیلی با این شعره حال میکنم خیلی !گفتم حالا که دارید میرید بهشت دست پرتر برید
رفتن تو مرگ برام بمون که با تو زنده ام
میری ولی اینو بدون حروم بی تو خنده ام
نمی تونم باور کنم باید سیاه به تن کنم
اخه چه جوری میتونم فاطممو کفن کنم
دارم نفس میکشمو میلی به موندن ندارم
موقع تشیع تنت خودمو تو خاک میزارم
چرا اینجوری نگاهم میکنی به دلم افتاده که مسافری
خانمم داره نگات حرف میزنه می گه از خونه من می خوای بری
دل حیدرو داری خون می کنی وقتی رخت مشکیمو در میاری
وقتی تو گریه میخندی می دونم درد بازوتو به روم نمی یاری
تا بمون بزار تا شرمنده نشم بزار که حق فدکتو بگیرم
می دونم دنیا برات یه قفس(فاطمه) می دونم از این زمونه سیر شدی
فاطمه منو ببخش میدونم تو این سه ماه پیر شدی
اگه دلتون شکست منو هم......................

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۰۵:۳۸

سمع الله لمن حمده، الله اکبر !!!

من که کم نیاوردم اصلا ما کم نمیاریم !!!!!!!!!!

بابا ببینید با ما چه کرده اید ؟!! به جای اینکه الان که سحری خوردیم در حد تیم ملی و نمازمون رو هم کوبوندیم توی سر و صورت شیطون و باید الساعه از خوف خدا غش کنیم توی تختخوابمون، اومدیم اینجا ببینیم چه خبره ! حس کنجکاویه دیگه!!
خانوم معلم اگه دارید میرید دبی جای منم زیارت کنید ، گناه دارم!! یه وقت دلم بخواد و دلم بشکنه ، خدا دبی رو براتون میکنه صحرای آفریقا ها از ما گفتن بود .

خوب ، یواش یواش حالت رعشه و غش به درگاه الهی داره به ما دست میده ، زودتر میریم تا کار دستتون ندادیم

بعدالتحریر
ملاحظه گردید : تا ظهر اقدام میشود .

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۳۴

سمانه(اتاق دلم)

سلام خانم معلم جونم!

من هر چی می خوام پولو واریز کنم نمیشه میگه: این حساب ظرفیت پول هنگفت شما را ندارد!

من که حرفی ندارم! یاعلی گفتنش از ما پولش از بچه های ته کلاس!

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۵۷

ترنم باران

سلام خانوم
(آیکن خوشحالی خیلی خیلی زیاد )
خانم ماه رمضون داره تموم میشه پس کی میریم آخه تو ماه رمضون کیف داره تازه نمازامونم نصفصت
__________________
اطلاعیه به اعضای کلاس خانم معلم : چرا اینقدر طولش میدین بابا ! زودتر برید پول و بریزید و یه جمع سه نفره رو از نگرانی در بیارید

خانم مگه قرار نشد ...........
سوغاتی چیه !؟ پول کم میاریم برا خودمون هاااا
تازه هر چند وقت یه بارم باید برا مهدیه تیغ اره برقی بگیریم ، پولمون کم میاد ها! از من گفتن بود
تازه قراره برا فاطمه هم یه چیز مخصوص بگیرم ....... تا وقتی تو مسنجر یدفعه ..... وسایل مورد نیازو داشته باشه تازه قراره منم آموزش بده برا عمق زیاد=))

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۰۰

خانم سکته قلبی کردم با اون ســـــــــی ثانیه ی شـــــگفت انگیز؛
تازه صدای کامپیوترم زیاد کرده بودم صداش خوب بیاد =))
از دبی باید یه قلب یدکی هم برا من بخرید

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۰۲

کیان

سلام خانم معلم
اجازه شما چرا دیر دیر به ما سر می زنید ؟
حس می کنم یه ادم سر زنده و شادید .خوش به حال شما و اطرافتون.
بازم یه سری به کوچه ما بزنید ممکنه؟؟

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۱۵

svenskpojke

خانم معلم دبی رفتید سلام من را به ان برج دبی برسانید تور صحرا هم بروید اصلا تخت جمشید بهتر از دبی است که فقط برج ساختند برای جیب مردم تمام اروپاییان هم فقط برای کار و کسب میروند دبی و حتی بهش نگاه هم نمیکنند

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۰۱

ارادتمندالعلما

سلام خانم معلم .
چاکر بر و بچ خوشگل یاخچی آباد هم هستیم ( شیرخوارگاه حضرت رقیه (س) رو عرض میکنم )
چه بچه های نازی اند . اون یکی که داره کله ملق میزنه دل ما رو برده .

بعدشم دبی چه خبره . یه سر بیا بریم پاتایا ( تایلند ) خیلی کیف میده .

سوالی که در مورد حضرت خدیجه کردید یه الحاقی زدم برید ببینید .

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۰۷

من دارم میرم پول بریزم

هه هه من کامپیوترم اسپیکر نداره اون سی ثانیه رو نشنیدم
بعد هی با خودم گفتم
خب یعنی که چه؟

الان فهمیدم که سمیه توضیح داد

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۴۹

پابرهنگان

خوبه دیگه. دخترای کلاس رو جمع کردید و برای خودتون می برید و می دوزید و می کوکید و پاره می کنید و می بندید و باز می کنید و می روید و می آیید و می خورید و می پوشید و می می می می می می می ........

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۴۲

ارمینه

خدا خیرتون بده من میگم شما اینقدر دختر دارید یه برنامه ریزی بکنید جهیزیه هم دست و پا کنید کم کم تو فاز بعدی میشه وام ازدواج هم داد!
واسه ما هم یه الاغ بندازه این وسط شاکریم در جریان هستید که؟
....
تولد برادرمون هم مبارک.
....
من فکر میکردم بیشتر از این حرفها همکاری شه گرچه بازم جای شکرش باقیه.

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۴۶

خانوم قراره چی بخرید برا آقا فرهنگ؟

بگید دوباره مثل اون سری کل مشهد و بچرخیم آخرشم دست خالی برگردیم

میگم از این به بعد خریدن کادو برای تمام پسراتون رو بذارید به عهده ی من
از هرچی کادوئه بیزارشون میکنم
یک هیچ به نفع دوبی رفتنمون تموم میشه

درضمن قابل توجه بعضی ها

ما فقط می بریم اونم با اره برقی

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۱۲

سمیه

بوووووووووووق بوققققققققققق بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق
چیه خانم تولد دیگه دارم خوشحالی در وکنم
اصلا میدونید چیه این شهریوریا همشون خوبن چقدر آدمای ماهین چقدر خانمن چقدر چقدر چقدرای دیگه
کلا هیشکی به پای شهریوریا نمیرسه
________________________
قابل توجه اونایی که حسودیشون شده
حالا ما میخوایم بریم شما رو نمیبریم میخواین کلاستونو عوض کنید اگر مدرستونم عوض کنید نمیبریمتون به نفع خودتونه نیان چون با یک عدد اره برقی روبرو میشید

۳۱ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۴۷

خانم معلم ما هم شهریوری هستیما .
برا ما هم تونستی یه کادویی ناقابل دست و پا کنید و عوضش یه ستاره از هتل دبی کم کنید . حالا یه ستاره کمتر داشته باشه .
خانم اجازه ما نمیگیم چقد مبلغمون صفر داره که ریا نشه .
بعدشم این شهریوری ها همشون آقان . همشون یه پا مردن . هشون با صفان . همشون بی ریان .

بعدشم اون فرد کذا راست گفت یه فکری هم به حال این دخترای دم بخت بکنید .
ما تو کاره جهیزیه هستیم . یخچالی ، گازی ، فرشی چیزی خواستید بگید .
جوونای دم بخت کم توقعند . بزارید اون نصف دیگه دینشون هم کامل شه .

همه که مث ابوی (آقاجون ) ما نیستند که ما رو 20 سالگی متاهل کنن .
در ضمن ما هم متاهلیم هم متهد .
حیف دو سال دیر با شما و اهالی کلاس آشنا شدم و گرنه همه رو عروسیم دعوت می کردم .

عیال ما هم خیلی زن خوبیه فقط افتخار شاگردیه شما رو نداشته .

ما که نصفه دیگه دینمون هم دو ساله کامل شده .

زنهار به اونهایی که نیمه دیگه رو هنوز کامل نکردن .

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۰۲:۰۸

دوست شما

سلام همکار عزیز اولین باره اومدم ب وبلاگت امشب خیلی ناراحتم مشکل دارم تو رو خدادعا کن. مشکلم حل شه منم پایه کاراتون هستم دوس دارم ببینمت.شما کجایی؟ من فعلا تا آخر تابستون تهرانم

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۰۳:۰۶

جرقه

سلام خانوم معلم

خب می دونید چی شد
من امروز رفتم بریزم تو حساب بعد از دو ساعت وارد کردن عدد و رقم بهم گفت امکان پذیر نیست
یه بار دیگه اومدم وارد کنم کارتم رو خورد بچه پررو

خلاصه اینکه ما مخشمون رو خواستیم انجام بدیم اما مه و خورشید و فلک نذاشتن !
خب تخسیر من چیه ؟!!!

آهان شاید هم قسمت نبوده
سلام
چرا ؟ !!!!!!!!
مگه میشه امکان پذیر نباشه پس این همه رقم واریزی چطوری امکان پذیر شده ؟
یه اشتباهی شده که صد در صد خیرتی توش هست ... مطمئنا قراره مقدارش رو بیشتر کنی از این جهته که تاخیر پیش اومده !!!!

ما !!! منتظریم .......

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۰۴:۴۸

اصلنشم هیشکی به پای فروردینی ها نمیرسه

تر و تمیز و شسته رفته اند
پاک پاک.

بعدشم
خانوم اینا اینقدر به فکر جهیزیه ی دختران و به فکر تکامل دین چرا به اصلی ترین چیزش فکر نکردن دختر رو بدون شوهر چجور میخوان برفسن خونه ی بخت؟=))=))

در ضمن من درسته رفتم برا اون پسر لوس ته تغاریتون یه نامه ی خدافظی نوشتم تو وبلاگش و تشویقش کردم برا رفتن اما خیلی هم دلم میخواد با اره ام بزنم بپکونمش

هیچی بهش نمیگید؟

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۰۵:۰۶

svenskpojke;swedishboy;

چه قدر نظر از هر نوع هزاره ی سوم است خوب یک جا است که فکر نکنم رفتید
اسمش یادم نیست ولی در ایران است اگر توانستید اسمش را بگویید

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۰۵:۱۹

دقیقا از الان پنج ساعت و چهل پنج دقیقه مانده است به مدرسه موهایم را اصلاح نکردم
امیدوارم صبح مغازه ای باز باشد وگرنه اشکالی ندارد همینطور میروم راستی بهتر است به جای دبی موزه ی لوور بروید من را هم دعوت کنید

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۲:۳۷

من بتون بگم چی چی واسه فرهنگ بخرید !!!
از اون پاستیل ماستیلای خوشمزه که خیلی دوس داره !!!
چطوره ؟!
این طوری پولا واسه دبی رفتن و سوغاتی خریدناتونم کم نمیاد !!!
چی میگید ؟!
اما سوغاتی ما یادتون نره ها ! منم قول میدم یادم نره !
خوب ؟!

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۲:۴۴

جدا از شوخی !!!
تولد پسرتونو تبریک میگم ...
و براش بهترین ها رو آرزو میکنم ...

اما می بینید ؟! دارم بزرگ تر هم میشم ! کم کم دارم یاد می گیرم شوخی شوخی هم کنم ! آخ جونمی جون

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۲:۵۱

خدا رو شکر که موجودی هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه ...
خدا از همه به خصوص از شما قبول کنه ...

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۰۲

سلام خانم تازه میخواستیم کیک تولد بیارم با بچه های کلاس خودمونو دعوت کنیم تولد !
این پسر تتغاری تون که زد کاسه کوزه هممون و به هم ریخت
به ما خوشحالی کردن نیومده

اهههههه این کد چیه صد بار واردش کردم هی میگه اشتباه است

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۲۲

خوشحالم ...
احساس می کنم می خوام برای اولین بار برم وطنم . وطن پدر و مادرم ... هر چند که اون جا هم بری برمی گردن بهت میگن بازم ایرانیا اومدن ! خیلی دلشونم بخواد !! ایییییییییییش !!!!!!!!!!
فک کردیم دیدیم بهتره وسط ایران و عراق توی مرز بشینیم که نه این وری باشیم و نه اون وری ! تازشم میشیم خارجکیای جدید نمی دونم چی چی !!
خدا کنه از شیرینی عربی ای که براتون اوردم خوشتون بیاد . خیلی دلم می خواست یه بار براتون بگیرم . دیدم ماه رمضونی بیشتر می چسبه ! خلاصه بخبشید دیگه !! بخورید چاق بشید !!!
خدا کنه این شهریور زودی تموم شه بره پی کار خودش ! عجب زوری داره آدم هر روز پاشه بیاد مدرسه ! اونم روزه ! خب گناه دارید شما خب !!
قربونتون برم
کشت منو این اینترنت ! آخ اینم شد زندگی !!

۰۱ شهریور ۸۹ ، ۱۶:۰۲

سلام خانم
اجازه! شما چند تا اسم دارید مگه!؟ ف... یا ط...؟(این طرز بیان به روش یه بنده خدایی بود!)
در ضمن قضیه دبی رفتن چیه، که میخوایید برید و سر منو با یه سوغاتی گول بمالید!؟ مگه من چمه که نتونم بیام!؟ مظلوم گیر آوردید!؟
در ضمن خدمت سمیه خانم عارضم ، غیبت کردی راضی نیستم . منم مثل بعضیا نیستم که به همین راحتی غیبتشو کنی هیچی نگن! بابت این غیبتت باید یه دور تسبیح واسم صلوات اونم با و عجل فرجهم بفرستی

۰۲ شهریور ۸۹ ، ۰۰:۰۴

سلام .
طاعات و عبادات و میهمونی و افطاری خوردنتون و تولد پسرتون و خیلی چیزای دیگه یهو قبول و مبارک باشه کلهم اجمعین.
حالا شما و کاروانیانتون به همین اندک پول بسنده کنید ، خدا بزرگه ، میرسونه براتون !!!

نگران نباشید ، اندک اندک جمع گردد ، وانگهی دریا شود (وانگهی سفر دبی شود)

یاعلی

۰۲ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۱۵

now i am in library it computer hasn't persian font or script we have pause now
oh my god 2.88.....TOMANS &DOLLARS? i pray than ir become DOLLAR
it is ok but in all time must pray the god
ok after school i want go in swedbank than how i can send mony again money to iran
but i think iran is economy boycott
so it is my loan
bye now

۰۲ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۵۸

آبجی کوچیکه شما

سلام علیکم وخداقوت به تمام برو بچه های نازنین ...آبجی ما انتظار 500000داشت ولی من میگم افرین یا به قولی ای والله.از خدا میخوام سفر رویایی کربلا نصیب این بچه های نازنین بشه...اجر همگی شما باامام حسین(ع).

۰۲ شهریور ۸۹ ، ۱۶:۲۵

اخرین دانش اموز را که از شعله های اتش بیرون میکشید زبانه های اتش امانش نمی دهند بچه ها در حیاط مدرسه ایستاده بودند و گریه میکردند معلم جوان مدرسه تمام لباسش اتش گرفته و میسوزد
این اخرین درسیس که بچه ها از معلمشان یاد میگرفتند .........ای معلم که مرا از تعلیم خود به جاودانگی می رسانی
جاودانه باش

۰۲ شهریور ۸۹ ، ۱۷:۲۴

سلام
خانم

بیست و سومین سال مادر شدنتان مبارک

بیست و سومین سالی که بهشت پیشکش قدم هاتان شد.

۰۳ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۰۱

زارعی

دستتون درد نکنه واقعا. خدا واقعا همه رو برای این جور دوندگی ها نمی پسنده ها.من که خودم عمرا بتونم این همه دوندگی کنم/ کار شما مثل جون دادنه آدم پول می ده ولی جون؟

واقعا ای ول خانم فلانی... خیلی اسمتون قشنگه خواهر منم هم نام شماست هوای منم خیلی داره شما هم برای ما دعا می کنید؟

۰۳ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۰۵

زهــــــــــــرا

سلام عزیز دل ...
خسته نباشید ...
حالتون خوبه ؟
پیشاپیش میلاد کریم اهل بیت (ع) رو تبریک میگم ...
التماس دعا

۰۳ شهریور ۸۹ ، ۲۱:۲۶

س م ا

سلام
..

"پسرم! بیش از تحمل خود، بار مسئولیت‌ها را بر دوش منه که سنگینی آن برای تو عذاب‌آور است. اگر مستمندی را دیدی که توشه‌ات را تا قیامت می‌برد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می‌گرداند، کمک او را غنیمت شمار و زاد و توشه‌ات را بر دوش او بگذار.... (بخشی از نامه امیرالمومنین(ع) به فرزندش امام حسن (ع))
"
..
تولد جدمه .. وظیفه م بود عیدی بدم، از این جملات قشنگ تر پیدا نکردم

خدا خیرتون بده
علی علی
حق.

۰۵ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۲۴

ممنون !!!!!!!!

بابت همه ی طحمت ها که گردن شما بود .از شماره حساب تا گزارش و ... .

اجرکم عندالله !!!

گاه نوشت یک خانم معلم

گاه نوشت یک خانم معلم

تا کسی رخ ننماید، ز کسی دل نبرد
دلبر ما ، دل ما برد و به ما ، رخ ننمود

انتظار(جمعه نوشت ها )

دل و خاطر نوشته ها

مناسبت ها

امر به معروف ، نهی از منکر

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد

اجتماعی

تدبر در قرآن

نقد فیلم

اینستاگرام

دل نوشته