تصویر خود :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


تصویر خود

خانم معلم | شنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۷، ۱۱:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر
تاکنون پیش آمده که به فردى هم سن وسال خود نگاه کرده باشید و پیش خود گفته باشید: نه، من مطمئناً اینقدرپیر و شکسته نشده‌ام؟ من یکروز در اتاق انتظار یک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پیش او مى‌رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود وبه دیوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را دیدم، ناگهان به یادم آمد که 20 سال پیش، در دوم دبیرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همین اسم درکلاس ما بود. وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام. این آدم خمیده، موخاکسترى و با صورت پر چین و چروک نمى‌توانست همکلاسى من باشد. بعد از این که کارش بر روى دندانهایم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسیدم که آیا به مدرسه البرزمى ‌رفته است؟ او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم. پرسیدم: چه سالى فارغ‌ التحصیل شدید؟ گفت: ١٣6٩. چرا این سوال را مى‌پرسید؟ گفتم: براى این که شما در همان کلاسى بودید که من بودم. او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خیره شد و بعد مردک احمق و نفهم گفت: شما چى درس مى‌دادید؟؟
  • خانم معلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی