زندگی :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


زندگی

خانم معلم | چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۸۷، ۰۹:۴۲ ب.ظ | ۱ نظر
ماهی را که دیروز خریده بود از یخچال بیرون گذاشت تا برای ناهار آماده شود، ولی بعد از چند دقیقه متوجه شد که ماهی تکان می‌خورد!سریعا تشت را پُر آب کرد و ماهی را داخل آن انداخت و ماهی کم‌کم شروع به حرکت کرد.
حالا او هر روز قبل از رفتن به بیمارستان و ملاقات با فرزندش که از یک هفته قبل در اثر تصادف در کُما می‌باشد، به ماهی داخل آکواریم نگاه می‌کند و با امیدی تازه از خانه خارج می‌شود.
  • خانم معلم

نظرات (۱)

گاهی ؛ حتی ! با سکوت ، با نگاهی مهربان ، با لبخندی زیبا و حتی ! تنها با یک واژه ... می توان طلوع تازه ی یک غروب و شروع تازه ی یک زندگی بود ... می توان هدیه داد عشق و محبت را ، خوبی و زیبایی را ، امید و آرزو را ، آرامش و شادی را ... و احساس زیبای اوج پرواز در آسمان رنگین کمانی عشق را ..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی