بی تابی :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


بی تابی

خانم معلم | دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۷، ۱۰:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
امروز روز بی تابی ها و دلتنگی ها بود
نمیدونم چی شده بود که همه از دلتنگی و بی تابی حرف می زدن
یه چیزی شبیه خمیازه که حسودی می کنه اومد سراغم
دلتنگم کرد ...
خوبیش به اینه که من دلتنگی هام رو با یادها و خاطرات برطرف می کنم
سراغ جعبه ی برطرف کردن دلتنگی هام رفتم
بازش کردم
خاطرات ازش ریخت بیرون
ورق زدم و کناری گذاشتم
باز ورق زدم و کناری گذاشتم
دیگه نباید دلتنگ باشم
دلتنگ چیزی که دیگه ندارم
یادمون باشه خدا همیشه با ماست
حتی اگه دلتنگ باشیم ...
حتی اگه اونایی که دوستشون داریم کنارمون نباشن
حتی اگه دیگران دوستمون نداشته باشن
یادمون باشه
خدایی هست که دوستمون داره
  • خانم معلم

نظرات (۱)

وقتی دلتنگی ؛ بی تابی . خیلی بی تاب .....
یه دنیا دلتنگم .....
انگار با یه دنیا دلتنگی ، با یه دنیا حرف تنها باید سکوت کرد و تحمّل .....
اما خدا ، همون خدایی که هست و دوستمون داره .....
هست و دوستت داره تا تو رو بفهمه ... وقت دلتنگی ، وقت بی تابی ، وقت سکوت .....
می دونه یعنی چی ! می دونه همه چی رو .....
تنهاست و می دونه تنهایی یعنی چی ! پس هیچ وقت تنهات نمیزاه ... هیچ وقت .....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی