نه اعتقاد ، نه اعتماد ، نه انتظار :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


نه اعتقاد ، نه اعتماد ، نه انتظار

خانم معلم | شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۸۸، ۰۴:۵۸ ب.ظ | ۱ نظر
دیروز 18تیر بود . نماینده بچه های کوی دانشگاه احمد باطبی رو از توی ماهواره دیدم ، دیدم که چه جوری با صدای آمریکا همنوا شده و از اونجا داره حرفهاش رو می زنه .... نمیدونم چرا ولی میدونم کارمون توی این چند سال غلط بوده ، احمد بچه ی همین آب و خاکه ، چی شده که سر از اون ور در اورده و با اونا همصدا شده ، یاد قدیم ترا افتادم ....... قدیم ترا ، هر چیزی حرمت خودش رو داشت ، هر کسی ، با هر حرفه ای که داشت یه چیزایی براش مهم بود ، یادمه زمان شاه ، که مشروب فروشی ها باز بود ، تا وقت اذان ، توی روز های عزا هیچ کس مشروب نمی خورد ، آهنگ گوش نمی کرد چون برای ائمه احترام قائل بودن . یادمه وقتی چند تا اراذل و اوباش با هم دعواشون می شد موقع فحش دادن یه نگاهی به اطرافشون می کردن ببینن زن و بچه ی مردم هست یا نه ، حداقل این چیزا حرمت داشت ، انگار همه چیز از دست رفته ، وقتی احمد باطبی دانشجو رو با احمد باطبی که کروات زده و ژل زده به مو پشت دوربین دیدم دلم برای همه ی جوونمهامون سوخت ، دلم به درد اومد ، سوختم چون هیچ کاری برای جوونهامون نکردیم از بس که داغ سیاست بر دلمونه ..... دسته دسته بهترین بچه هامون دارن از کشور میرن چرا که اینجا رو محل امنی برای خودشون نمی دونن ، مگه چی می خوان که ما از عهده بر اوردنش بر نمی آییم ؟ ! ..... چرا باید رفتار هایی داشته باشیم که جوونها رو برونیم ، من اصلا باطبی رو مقصر نمی دونم ، حتی اگه گول هم خورده باشه ما مقصریم ، مگه نه اینه که « دینداری ما بر عهده ی روحانیته » برای دینداری بچه های ما چه کردن ؟ !! ..... برای نگه داشته همین یه ذره اعتقاد قلبی من و امثال من که داریم کلی بچه تربیت می کنیم چه کردن ؟ .... درسته که قرار نیست همه کار بر عهده ی دولت و روحانیت باشه ، خودمون هم باید تکونی بخوریم ، ولی وقتی توی جامعه پر از چراهاییه که من قادر به پاسخگویی اش نیستم باید چه کنیم ؟ ...... دیگه اعتقاد ها کم رنگ شده ، اعتماد ها از بین رفته ، هیچ کس حاضر نیست ضامن بانکی کسی بشه !!! ، هیچ کس حاضر نیست توی خیابون وقتی کسی داره می ناله که در حد یه خوراک بهم کمک کنین کمکی کنه چون می گه عادت می کنه ، معتاده ، گداست ، خودمون محتاج تریم و ...... مردم حق دارن که بی اعتماد بشن ، به هیچ کسی نمیشه اعتماد کرد ، وقتی آدم می بینه که یاران دیرینه امام درنبودش چه می کنن ، وقتی آدم می بینه سرداران جنگ که چه شهدایی رو دیدن و چه شهادت هایی رو ناظر بودن ، الان بر سر مال و مقام دنیا چه می کنن ، وقتی می بینه اونایی که سالها با هاشون بودی و جز ایمان در اونها چیزی ندیدی الان چه جوری شدن ، دیگه جای اعتماد به هیچ کس و هیچ چیزی نمی مونه ، اون وقت منی که خودم بی اعتمادم به این بچه ها چه جوری درس اعتماد بدم ....... ایمان قلبی رو باور داشته و دارم بی هیچ منطق و استدلالی ، اما منطق رو هم زیر سوال نمی برم ، دو دو تا رو نمیشه زیر سوال برد ...... دارم از یه سری سوالها به یه سری جوابها می رسم که قرار نیست باورشون کنم چون تمام اعتقادات چندین ساله ام زیر سوال می ره ، با این آشوبها در دلم آشوبی به پا شده که فقط باید یکی جوابگوی اون باشه ...... از انتظار هم خبری نیست ، فقط مداحانمون هستن که به زبون ! از انتظار می گن ، انسان منتظر این جوری انتظار می کشه ؟ ! ..... چند تا جوون ما منتظرن ؟ !!! ....... در مقابل کانال های ماهواره کسی وقت داره انتظار بکشه ؟ !!!! ..... انقدر سرت رو گرم می کنن که از کار روزانه ات هم باز می مونی چه برسه به اینکه فکر کنی کسی هست که قراره تو برای اومدنش دعا کنی ....... کتاب « دا » رو می خوندم ....... جنایات بنی صدر در خرمشهر و شروع جنگ و تلاشهای دختری 17ساله برای حفظ شهرش !!!! ....... گریه کردم ، غصه خوردم از اینکه شاید این من و من هایی که اون زمان رو حس کردیم فقط این کتاب رو می فهمیم ، بچه ای که نمیدونه جنگ چیه ، چه جوری بفهمه وقتی راکت می خوره توی خونه ات و برادرت تکه تکه به درخت و دیوار خونه می چسبه یعنی چی ؟ !!! ..... چه طور می فهمه شستن جنازه های تکه تکه شده یعنی چی ؟ ! مثل این می مونه که برای من از جنگ جهانی اول بگن ، وظیفه کیه که بفهمونه بابا به خدا همه ی اونا که شهید شدن ، همه ی اونا که الان روی چرخ و تخت بیمارستانن ، می خواستن مثل همه راحت زندگی کنن ، حالا هم فقط همون اونا منتظر امام زمان هستن که بیاد و این بچه ها منتظر تشیع جنازه مایکل جکسن !!! .... اول که این همه غش کردنها رو برای مایکل جکسن شنیدم ، مسخره کردم ، بعد که دیدم چه جمعیتی براش اومدن به خودم خندیدم که اونا هم عقیده ای دارن و به عقیده ی مردم باید احترام گذاشت ، پس جور دیگه ای نگاه کردم ، این بار با دیدن دخترش که برای پدرش گریه می کرد ، گریه کردم ..... همه ی ما آدمها مثل همیم ..... با یه سری خواسته و نیاز های مشترک فقط این عقایدمونه که از هم جدامون می کنه ، و الان عقیده ی بچه ی منه مسلمون داره می شه ، نه ، شده ، شبیه همون غربی ها ، چه باید کرد که نه از اعتقاد رنگی مونده و نه از اعتماد تتمه ای و ما همچنان چشم انتظار ....... 20/4/88
  • خانم معلم

نظرات (۱)

hi beheshtehezarsale-tanha.blogspot.com blogger found your website via search engine but it was hard to find and I see you could have more visitors because there are not so many comments yet. I have discovered site which offer to dramatically increase traffic to your website http://xrumer-service.com they claim they managed to get close to 4000 visitors/day using their services you could also get lot more targeted traffic from search engines as you have now. I used their services and got significantly more visitors to my website. Hope this helps :) They offer most cost effective services to increase website traffic Take care. Jeremy

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی