آشنایی با رضا امیرخانی
خانم معلم |
جمعه, ۹ مرداد ۱۳۸۸، ۰۹:۴۲ ب.ظ |
۲ نظر
کتابهای امیر خانی را خوانده ام .... خواندن کتابهاش مخصوصا برای کسانی که جنگ را دیده اند و طعم تلخ بعد از جنگ را چشیده اند، جالب و خواندنی است ...... ارمیا ، بیوتن و از به ، کتابهایی است که حتما تحت تاثیر قرار خواهید گرفت گرچه من با « من او » با این نویسنده آشنا و به کتابهایش علاقمند شدم .
زاده شدن به تاریخِ بیست و هفتمِ اردیبهشت ماهِ 52ی شمسی،
بزرگ شدن در فضای پرهیجانِ انقلاب اسلامی.
گهگاه با کیفِ کودکانهای پر از اعلامیه پوششی بودن برای کارهای پدری و گهگاه همبازی بودن با ادموند و آربی و آرش در محلهی بیست و پنج شهریور در تهران.
بحرانِ اول شدن و بیست گرفتن در هر آن چه که میشد در دورهی دبستان
راستی، یک بار هم بوسیدنِ دستِ امام به سالِ 61...
بعدترک، سال 62، رفتن به مرکزِ آموزش تیزهوشِ علامهی حلی که قبل از تاسیسِ سازمانِ استعدادهای درخشان(66) زیرِ نظر معاونتِ آموزشِ استثنایی، عقبافتادهها بود...
بزرگ شدن در فضایی سرشار از تکثر و تنوع در علامه حلی تهران و رفاقت... رفاقت با کلی رفیق که هنوز که هنوز است مویشان را با عالم و آدم عوض نخواهم کرد...
گرفتار شدن در گروهی سه نفره به سرپرستی جوانی مهندس که از جنگ برگشته بود و پروژهی موشکیش تمام نشده بود و طراحی و ساختنِ هواپیمای یک نفرهی غدیر-24 و شاید هم جایزه گرفتن در 69، در چهارمین جشنوارهی اختراعات و ابتکاراتِ خوارزمی که البته اول شدنِ در آن کمترین فایدهی آن پروژه بود...
قبول شدن در رشتهی مهندسیِ مکانیک دانشگاهِ صنعتی شریف.
کار کردن در پروژهی هواپیمای دو نفرهی آموزشی غدیر-27 و همزمان گرفتنِ مدرکِ خلبانیِ شخصی (پی.پی.ال.) به عنوانِ جوانترین خلبانِ شخصیِ کشور در آن سالها، به سالِ 71 تا بپرانم غدیر-27 را به عنوانِ خلبانِ آزمایشیِ گروه...
عضو شدن در هیات مدیرهی موسسهی خصوصی هواپویان به سالِ 71 که قرار بود به همتِ مردانی میانسالتر صنعتِ هوایی را به میانِ مردم ببرد...
رد شدنِ پروژهی غدیر-27 در مزایدهای داخلی و دولتی و عوضش دادنِ پروژهی دولتی به یک شرکتِ خارجی! به سالِ 72...
افسرده شدن و بازگشتن به جنین تولد، دبیرستانِ علامه حلی و معلمی و همزمان راه انداختنِ معاونتِ پژوهشی دبیرستان و فعالیت در آن از سالِ 72 تا 74 که حاصلش چند مقام شد برای دوستانِ کوچکترِ آنروز و برادرانِ امروزم در جشنوارههای دانشآموزیِ خوارزمی...
راستی، مدتی هم کار کردن در هیات تحریریهی نشریهی روایت که مخصوص دانشآموزان و فارغالتحصیلان استعدادهای درخشان بود، از سالِ 70 تا 72.و البته شاعر شدن در چندین دوره از دوازده دوره شبهای شعرِ انقلاب اسلامی علامه حلی با آن مخاطبهای فراوان و دوستداشتنی.
و خدمتگزارِ خدمتگزاران بودن در هیاتِ خدمتگزارانِ اهلِ بیت از تاسیسش در سال 70 تا همین حالا و به مددِ ارباب تا تهِ کار...بعدترک هم ساختن و نصب کردنِ یک تنورِ خورشیدی در بشاگرد با همان برادرانِ علامه حلی به سالِ 79...
همزمان نوشتنِ داستان و مقاله در شمارههای میانی تا پایانیِ ماهنامهی نیستان، از 75 تا 76.
بعدتر سفری به ایالاتِ متحده به سالِ 79.
راه انداختنِ سایتِ لوح به سالِ 81 و سردبیریش تا سالِ 84... که در زمانِ خود پرمخاطب بود و ...
این وسطها عضویت در هیاتِ مدیرهی شرکتِ سوره پیام از سالِ 81 تا 82.
داشتنِ یک کارِ تجاریِ شخصی از سالِ 81 تا 83 و شاید هم تا همین حالا...
ریاستِ هیات مدیرهی انجمن قلم ایران از سالِ 84 تا 86، ساختنِ سالن و کتابفروشیِ انجمنِ قلمِ ایران، برگزار کردنِ جشنوارهی سلام بر نصرالله همزمان با جنگِ سی و سه روزه و فرستادنِ بزرگترین کاروانِ اهلِ فرهنگِ ایرانی به لبنان به سالِ 86 و سه نقطههای فراوان که اقلِ حسنش شناختن آدمها بود به قیمتِ هدیهی دو سال از عمر...
و از همه شیرینتر، سفر به همهی استانهای کشور و نوزده کشورِ دنیا.
و حالا که برخی نویسندهام میخوانند، منتشر کردنِ
1- رمانِ ارمیا به سال 74 که جایزهِ بیست سال داستاننویسیِ دفاعِ مقدس سال 79 را گرفت و تقدیرِ ویژهی اولین جشنوارهی مهر و دومین کتابِ سالِ دفاعِ مقدس.
2- مجموعهی داستانِ ناصر ارمنی به سالِ 78
3- رمانِ منِ او به سالِ 78 که سالِ 79 جزوِ سه کتابِ برگزیدهی منتقدان مطبوعات شد و البته تقدیرِ ویژهی دومین جشنوارهی مهر.
4- داستانِ بلندِ ازبه به سالِ 80
5- سفرنامهی داستانِ سیستان به سالِ 82
6- مقالهی بلندِ نشتِ نشا به سالِ 83
7- رمانِ بیوتن به سالِ 878- و گزیدهی یادداشتها(ی 81 تا 84) به نام سرلوحهها به سال 87
و همهی این زیادیها را نوشتن و آن کمیها را ننوشتن... چه میارزد برای کسی که خوب میداند هنوز کاری نکرده است...
- ۸۸/۰۵/۰۹