تادیب ( 1) :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


تادیب ( 1)

خانم معلم | شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۱۴ ب.ظ | ۵ نظر

آورده اند که امیر نصر احمد سامانی را معلمی بود که در آن وقت که او کودکی بیش نبود ، او را قرآن تعلیم کردی و چوب بسیار زدی . امیر نصر پیوسته گفتی که " هر گاه به پادشاهی رسم ، سزای این معلم بکنم . "
چون امیر نصر به پادشاهی رسید ، شبی تفکر میکرد ، از آن معلم خودش یاد آمد . همه شب در اندیشه انتقام او می بود . خادمی را گفت که " برو و از باغ ده ترکه گلابی بیار " و خادمی دگر را گفت که " استاد را حاضر کن " . او برفت و معلم را بطلبید ، معلم از وی پرسید که " سلطان چه میکرد و از منش چون یاد آمد ؟ " خادم گفت : " غلامی را فرمود که از بستان ده چوب گلابی بیارند و مرا گفت : " تو برو و معلم را حاضر کن . "
معلم دانست که امیر در بند انتقام وی است ، در راه که میآمد به دکان میوه فروشی در گذشت و سکه ای بداد و یک گلابی کاملا رسیده بستد و در آستین کرد .
چون پیش امیر نصر آمد ، امیر از آن چوب گلابی یکی را بر گرفت و بجنبانید و گفت : " در این چه میگوئی استاد ؟ " معلم دست در آستین کرد و آن گلابی را بیرون کشید و گفت : " زندگانی پادشاه دراز باد ، این میوه بدین لطیفی از وی زاده است "
سلطان چون این جواب لطیف از وی بدید ، به غایت خوشش آمد و او را تشریف فاخر فرمود .
برگرفته از جوامع الحکایات
  • خانم معلم

نظرات (۵)

سلام معلم گرامی و پرتلاش
نشانی وبلاگ شما را فراموش کرده بودم یادم آمد که در نظرات ارسالی شما درج شده از ایمیلم پیدا کردم
ماشاء الله چه انرژی! خسته نباشی. زندگی و معلمی و نوشتن و ... خلاص کار سختی است.
چون علاقه ای به گفتگو ندارم درباره محتوای مطالب شما نظری نمی دهم. فکر نمی کنم برای شما هم حوصله ای برای مجادله فکری باشد. آزار دادن شما را هم کاری ناپسند می دانم.
شما در دنیای خودتان سیر کنید خوش باشید و عاقبت بخیر ما هم ...می گذرد!
معلمی خیلی سخت است. مخصوصا اگر بی تفاوت نباشی! یک معلم کنار من است که وقتی به خانه می آید صدایش گرفته دعوایمان می شود!
اصلا من کی هستم که شما من را بجا بیاورید؟!!... تمام کنم. باز هم خسته نباشید. خدا نگهدار
@ناشناس
سلام استاد عزیز، چه عجب یادی از ما کردید ...
یادم نرفته ، نوع نوشتارتان مشخص است امیدوارم سلامت باشید . خوشحال میشدم از نظراتتان استفاده کنم ولی هر جور تمایل دارید . میدانم قدرش را می دانید . پس فقط سلام مرا خدمت شان برسانید .
سلام گرمم به خانم معلم عزیز دلم
خسته نباشید
بمیرم هم باید در روز یه سر کوچولو به کامپیوتر و وبلاگتون بزنم ! حتی اگه نظری ندم !
باید بگم به نظرم چنین معلم با ایمان و خوب و مهربون و زحمتکش و صبور و نازنین و دوست داشتنی حتما لیاقت داشتن این نام و این شغل رو داره .
یه چیز دیگه هم باید بگم ! این که به نظرم خیلی خوبه که عنوان وبلاگتون رو از "تنها نزار منو" به "گاه نوشت یک خانم معلم" تغییر دادید و اسمتون رو از "تنها" به "خانم معلم" ... راستش رو بخواین اسم "تنها" یه جوراییه ! دلگیره !
و همه ی اینا برمی گرده به یه چیز .....
قربونتون .....
@دلداده
سلام خانم خانما
آدم یه شاگرد خوب مثل شما داشته باشه دیگه چه غمی داره ... ممنون از نظرت .در پناه حق باشی
با سلام وتقدیم احترام
ازسایتتان بهره بردم بسیارجالب است
حکایت خوبی دررابطه بامعلم وشاگردنوشته اید استفاده کردم روزمعلم گرامی باد
ضمنًا
آدرس کتابهای موبایلی ساخت خودم را دراختیارتان میگذارم
درصورت تمایل دراختیاردوستان قراردهید
جهة اعتلای فرهنگ غنی اسلام استفاده ازکتابها رایگان است
http://www.hodablog.net/category/mobile-books/
http://hodablog.net

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی