سعی کنیم دریا باشیم ... :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


سعی کنیم دریا باشیم ...

خانم معلم | سه شنبه, ۱ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۵۲ ب.ظ | ۵ نظر

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندنی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
 پیرهندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ،
 بنابراین سعی کن :
یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "

  • خانم معلم

نظرات (۵)

سلام

برای دریا شدن اول باید ظرف را شکست :

ز پیراهن برون آ بی شکوهی نیست عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی

بیدل دهلوی
  • خانم معلم
  • @ من
    سلام
    زیبا بود و گویا ... ممنون
    در پناه حق باشید .
    سلام
    چشم
    سعی می کنیم
    دعا کنید
  • خانم معلم
  • @سما خانم
    چشمتان بی بلا
    خیلی خوب بود
    اما یه کوچولو سخته !
    وقتش که میشه یادمون میره که دریا باشیم ! وقتش که میگذره تازه یادمون میاد که اِ ! یادم رفت ! اما به مرور زمان میشه یاد گرفت که یه دریا باشیم تا یه لیوان آب ...
    خلاصه خوب بود و مفید
    مرسی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی