غروب تنهایی :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


غروب تنهایی

خانم معلم | جمعه, ۷ اسفند ۱۳۸۸، ۰۷:۲۳ ب.ظ | ۷ نظر

در اضطراب چه شبها که صبحشان گم شد

چه روزها که گرفتار روز هفتم شد

چقدر هفته پر از جمعه شد ، به شنبه رسید

و جمعه روز تفرج برای مردم شد

غروب جمعه رسیده ست و باز تنهایی

غروب این همه غربت چرا نمی آیی ؟ 

  • خانم معلم

نظرات (۷)

  • محمد حسین او
  • دست شما درد نکنه .

    شعر زیبا و وزینی است .

    چقدر هفته پر از جمعه شد ، به شنبه رسید ...
  • محمد حسین او
  • تصویر عالیه خانم معلم . عالی .

    علی یارتون .
    پاسخ:
    حق نگهدارتون باشه .....
    سلام و عرض ارادت
    انتظار و انتظار عشقی است نزد شیعیان. جمعه هم اوج این انتظار است.
    باز هم انتظار و دعا در تعجیل فرجش وظیفه ی ماست.
    عمریست که از حضور او جا ماندیم
    در غربت سرد خویش تنها ماندیم
    او منتظر است که ما برگردیم
    ماییم که در غیبت کبری ماندیم

    سلام وبلاگتون خیلی زیباست
    پاسخ:
    ممنون از لطفتون
    سلام
    تو لینکهاتون وبلاگ سید مهدی شجاعی بود . چی شد؟ تو گوگل که سرچ می کنیم نمی یاره
    پاسخ:
    آخه آ پ نمیشد منم حذفش کردم اگه نیازه دوباره قرارش بدم ؟
  • مساله این است
  • تقصیر شماست دیگه خانوم معلم.
    اگه همون اول حرف من را گوش می دادید و می گذاشتید ششششتتتتتررررررق بزنم پس سرش, کار به اینجاها نمی کشید. حالا هنوز خیلی دیر نشده. اجازه می فرمایید؟
    پاسخ:
    اجازه ما هم دست شماست !!! ...محکم نزنیا !!

    غروب تنهایی ...
    ساده ، پر محتوا ، زیبا ...
    و خوش سلیقه ...
    خیلی خوب بود
    دستتون درد نکنه
    پاسخ:
    خواهش میشه .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی