کما :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


کما

خانم معلم | يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۸، ۰۷:۰۶ ب.ظ | ۱۵ نظر

چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید؛    

«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟ «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم». «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟ «از 10سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».«10سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم». «شما گوشی‌تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟!   باورتان نمی‌شود که در اسفند1387 به کما رفته‌اید و تیرماه 1412 به هوش آمده‌اید.

شما این متن رو چطوری تمومش میکنید ؟ ......

  • خانم معلم

نظرات (۱۵)

تموم کردنش سخته منم که الان هنگم

ولی قربونت برم مطمئن باش حریف اقایون هستیم حسابی
با همدستی مهدیه جان

شما خیالت راحت

نوشته بچه ها را نمی ذارید خانم معلم عزیز؟
سلام متن که کامله تموم کردن نمی خواد خیلی زیبا بود جالب این جاست گاهی بعضی آدما مثل همین آقا روزای زندگیشون می گذره بدون این که حرکتی کرده باشن فقط دارن درجا می زنن با این تفاوت که اون آقا تو کما بوده و این آدما مثلا هوشیارن
خانم معلم منتظریما.......................
پاسخ:
چشم ... یه کم به من فرصت بدین
سلام
م تمومش نمیکنم چون به نظرم تموم شده اما
بذارین یکم فکر کنم
شاید بتونم یکم تغییرش بدم
  • شاگرد وراجه
  • آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآای نفس کش

    هرکی جرات داره بیاد شاگرد مثبت بازی در بیاره
    اجازه خانم ما از بیمارستان میترسیم
    یعنی ازش بدمان میاد
    ااااااااااام
    خب
    الان که فکر کردم دیدم
    کلا این متن (داستان) یا هر چیزی که اسمشه
    (ما که سوادمان نمیکشه) کلا تموم شده
    منم که اصلا نمیتونم یک نگاه نو وخلاقانه داشته باشم
    کلا ما از نظر خلاقیت تعطیلیم
  • مساله این است
  • باز یه چند ساعتی نبودیم اومدند اینجا رو به هم ریختند ها !
    شیطونه می که هم چین .... شترق بزنم پس سرش که تا یک هفته دخیل پنجره فولاد شه ها !
    حیف که شما نمی گذارید خانوم.

    اما در مورد داستان شما ...
    اصلا یادم رفت.
    د حواس نمی ذاره برای آدم که!
    حیف که بهش چند رکعت نماز بدهکارم.
    اصلا برم دم خونه ش ببینم چی می گه این ضعیفه.
    با اجازه.
    با سلام خدمت خانم معلم عزیز و دوست داشتنی خودمون
    در ابتدا یه عذرخواهی بابت بی وفایی خود به خاطر اینکه مدت زیادی است که یادی از خانم معلم خودم نکردم
    و اما ادامه متن ...
    به نظر من اگه ادامه متن این طور باشه خیلی جالب و بامزه میشه مگه نه ؟

    ادامه متن در نظر بعدی نوشته شده است
    پاسخ:
    خواهش میشه شما که خانم دکتر در گیرید و کسی ازتون انتظار نداره .... بیشتر به درسهاتون برسین ...ولایت غربت چه خبر ؟
    ادامه متن را به صورت نصف نصف می فرستم چون بیشتر از 2000 حرف قبول نمیکند
    مطمئن هستید که نه می‌توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه‌ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می‌پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می‌کنید تا زودتر مرخص‌تان کند.

    «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».
    «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!

    «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».

    «چه اتفاقی افتاده»؟
    «چیزی نشده! ولی بیرون از این‌جا، هیچکس منتظرتون نیست».

    چشم‌هایتان را می‌بندید. نمی‌توانید تصور کنید که همه را از دست داده‌اید. حتی خودتان هم پیر شده‌اید. اما جرأت نمی‌کنید خودتان را در آینه ببینید.

    «خیلی پیر شدم»؟
    «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می‌کشه تا دوره‌های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..

    از پرستار می‌خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..

    «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟

    «منظورت چه چیزاییه»؟

    «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟

    «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».

    «طرح جدید چیه»؟

    «اگر راننده‌ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می‌برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی‌شه».

    «میدون آزادی هنوز هست»؟

    «هست، ولی روش روکش کشیدن».

    «روکش چیه»؟

    «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».
    «برج میلاد هنوز هست»؟

    «نه! کج شد، افتاد»!

    «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».

    «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ارباس A380 مقاومت کنه».

    «چی؟!.... هواپیما خورد بهش»؟

    «اوهوم»!

    «چه‌طور این اتفاق افتاد»؟

    «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران‌گردان برج».

    «این‌که هواپیمای خوبی بود. مگه می‌شه این‌جوری بشه»؟

    «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».

    «چند نفر کشته شدن»؟

    «کشته نداد».

    «مگه می‌شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟

    «نه! رستوران 4سال پیش تعطیل شد»..

    «چرا»؟

    «آشپزخونه‌اش بهداشتی نبود».

    «چی می‌گی؟!... مگه می‌شه آخه»؟

    «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات‌داگ....».

    «الان وضعیت تورم چه‌جوریه»؟

    «خودت چی حدس می‌زنی»؟

    «حتما الان بستنی قیفی، 14هزار تومنه».

    «نه دیگه خیلی اغراق کردی. 12هزار تومنه».

    «پراید چنده»؟

    «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟

    «این دیگه چیه»؟

    «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده‌ای از نیسان قشقایی ساختن».

    «همین جدیده، چنده»؟

    «70میلیون تومن».

    «پس ماکسیما چنده»؟

    «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود 2 یا 2 و نیم....».

    «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟

    «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».

    «چندتا خط مترو اضافه شده»؟

    «هیچی! شهردار که رفت، همه‌جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».

    «یعنی چی»؟

    «از تونل‌هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».
    «اتوبوس‌های BRT هنوز هست»؟

    «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می‌شد».

    «توی نقش‌جهان اصفهان دیده بودم از اونا...»

    «نقش‌جهان رو هم خراب کردن».

    «کی خراب کرد»؟

    «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».

    «خلیج‌فارس چه‌طور؟»

    «اون هم الان فقط توی نقشه‌های خودمون، فارسه. توی نقشه گوگل هم نوشته خلیج صورتی».

    «خلیج صورتی چیه»؟

    «بعضی‌ها به نشنال‌جئوگرافیک پول می‌دادن تا بنویسه خلیج عربی، ایران هم فشار میاورد و مدرک رو می‌کرد. آخرش گوگل لج کرد، اسمش رو گذاشت خلیج صورتی...»

    «ایران اعتراضی نکرد»؟

    «چرا! گوگل رو فیلتر کردن».

    «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».

    «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!

    «چیو»؟

    «این‌که همه این چیزها رو خالی بستم».

    «یعنی چی»؟

    «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی‌ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی‌ات»!

    «شما جنایتکارید! من الان می‌رم با رییس بیمارستان صحبت می‌کنم».

    «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».

    «ازش شکایت می‌کنم»!

    «نمی‌تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته».
  • شاگرد وراجه
  • شلوغ بازییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    اذیت
    شیطونی
    فوضلی
    وراجی
    هرکی مرده بیاد پس گردنی بزنه
    پاسخ:
    توی این کلاس فقط معلم حق پس گردنی زدن داره بقیه فقط ............. درس میخونن
    سلام
    ماشا الله به این همه انرژی
    این چند روزه که دسترسی به اینترنت نداشتم چقدر فعالیت داشتین!
    نمی دونم با دقتی که من مطالبو می خونم و با سرعتی که شما آپ می کنید اصلا کی برسم همه ی مطالبتونو بخونم.

    من فکر می کنم تا 1412 یه اتفاقهای دیگه ای در عرصه تکنولوژی افتاده باشه. مثل ظهور همین موبایل که قبلتر ها اصلا خواب و خیال بود. اون موقع هم احتمالا نسل گوشی های موبایل و سیم کارت از ریشه ورافتاده باشه و یه چیز دیگه جاشو گرفته باشه. از آدم دوپا هرچیزی برمیاد.
    موفق و سربلند باشید.
    پاسخ:
    سلام .... چیزی که ما ایرانی ها زیادش رو داریم وقته جانم !! وقت میکنی همه اش رو بخونی مطمئن باش ...
  • سد محمد حسین
  • بی هیچ اشتیاقی برای دیدن دنیای جدید ، چشمامو باز می کنم و نمی گذارم این خواب ادام پیدا کنه ... من عزیزامو توی اون دوره جا گذاشته ام . باید برگردم ببینمشون . باید !
    پاسخ:
    بچه قدر شناس به شما میگن ....
    حالا فهمیدم داستان از چه قراره !!!!!!!!!!!!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی