ولی عصر (عج) و ولی عصر
(میدان ولی عصر در دهه ی ۴۰ )
تهران...هوای سُربی آذر... ولیِّ عصر
دور از نشاط صبح و کبوتر... ولیِّ عصر
سرسام بنزها و صدای نوارها
شبهای بیچراغ و مکدّر ولیِّ عصر
خاموش در بنفش مِه و آسمانخراش
در برزخی سیاهْ شناور، ولیِّ عصر
پنهان در ازدحام کلاغان بیاثر
زیر چنارهای تناور، ولیِّ عصر
خالی از اتفاقِ رسیدن، تمام روز
تاریک و سرد و دلهرهآور، ولیِّ عصر
با لنزهای آینه ای پرسه میزنند
ارواح نیمهجان زنان در ولیِّ عصر
مانند یک جذامی از خود بریده است
در های و هوی آهن و مرمر، ولیِّ عصر
***
یک روز جمعه سر زده، آقا، بیا ببین
تو نیستی چه میگذرد در ولیِّ عصر؟
از مریم سقلاطونی
با تشکر از جناب حسن صنوبری برای ارسال این شعر
چشـــــم در راهیم اما قاصــــدی در راه نیست
جمعه هم آمد ولی ان جمعه ی دلخواه نیست
تک ســــوار قصه ها یک روز مــی آید ولــــــی
جز خــــدا از پشت پرده هیچکس آگاه نیســت
- ۸۹/۰۱/۲۷
همچنان خوب ومفید
به امیددیدار
حق یارت