اینم خاطره ای از یه روز معلمی ! :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


اینم خاطره ای از یه روز معلمی !

خانم معلم | يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۹:۲۳ ب.ظ | ۲۹ نظر

پنجشنبه بود و منتظر که گروهی دیگه از بچه های یه مدرسه توی هفته ی مشاغل ( که تو مدرسه ی ما شده بود دو هفته ی مشاغل !!) بیان و ما براشون از رشته هامون بگیم و نظم مدرسه رو بهم بریزیم و صدای معلمها رو در بیاریم .... ( معمولا نتیجه ی جدی دیگه ای نداره ) .... یه دفعه یکی از شاگردای دوم الکترونیک اومد و گفت خانم می شه باهاتون حرف بزنم ؟ !!! .... خسته بودم و واقعا توی مد حرف شنیدن و حرف زدن نبودم .... از طرفی این رفت و امدها و از طرفی مسائل دیگه ای باعث شده بود کم حوصله باشم .... ولی گفتم چی شده ؟ ..... گفت خانم من چطوری با پدرم می تونم ارتباط برقرار کنم ؟ من موندم چی میگه .... گفتم یعنی چی ؟ !! .... گفتش خانم من اصلا جز سلام هیچ چیزی به پدرم نمیگم ، اونم همین طوره ، همه ی بچه ها از پدراشون میگن ولی من هیچی ندارم بگم .....دوستم از پدرش میگه و اینکه با هم چقدر رفیقن ولی من هیچی ندارم که بگم .... نزدیک زنگ بود و کار داشتم .... با یه سری حرفا می خواستم سنبلش کنم .... گفت خانم من فقط منتظرم یه حرف امیدوار کننده ازتون بشنوم !!! نمیدونستم چی بگم .....گفتم خوب کاری نداره که ، از سر کار که اومد برو بغلش کن و بگو خسته نباشی ..... گفت : نه خانوم !!! ... نمیشه ..من اصلا نمی تونم .... گفتم خوب ، بهش بگو می خوای براتون چایی بریزم بیارم ... میوه می خورین ؟ ..... گفت نه خانم نمیشه .... بابام دیر میاد و من اصلا نمی بینمش .... گفتم مگه چکاره است ؟ گفت مکانیکه .... گفتم مگه ساعت چند میاد که نمیبینیش ؟ گفت ساعت 4 صبح !!! .... موندم چی داره میگه ..... سرش رو انداخت پایین و اشک توی چشماش جمع شد .... من فقط نگاش کردم ... گفت خانم پدرم معتاده ! ..... من خیلی عکسالعمل نشون ندادم توی محیط ما خیلی این مسائل غریب نیست .... امسال بار چندمی بود که از بچه های مختلف اینو شنیده بودم و دیگه داشت پوستم کلفت میشد .... ولی این دانش اموز فرق میکرد .... اختراعی کرده که قراره برای جشنواره ی خوارزمی فرستاده بشه ..... و فوق العاده فعال و خیلی خوشرو ..... شروع کرد به گریه کردن ... گفتم چی میکشه ؟ تریاک : گفت : نه .... گفتم هروئین : گفت : نه .... خودش گفت شیشه می کشه ! ...چند ساله داره میکشه ... چند دفعه ترک کرده ولی بازم میکشه ... دیگه روش نمیشه که بیاد خونه .... در این بین یهو خون دماغ شد .... روز قبلش هم اینجوری شده بود ..... فرستادمش بره بینی اش رو بشوره که زنگ خورد و رفت ..... مونده بودم چی باید بهش بگم .....

زنگ بعد باز خودش اومد گفت فرصت دارین ؟ ...... گفتم باشه ... کارامو گذاشتم کنار و گوش کردم .... باز اشکش تو چشاش جمع شد و گفت : خانم بابای من بهترین بابای دنیا بود .... الان هیچکس محلش نمی کنه .... الان اگه در امدی هم داشته باشه چیزی خونه نمی یاره ... دای ام کمکمون میکنه و من دوست ندارم از روی ترحم کسی بهمون کمک کنه .... گفتم اون که وظیفه اشه .... اینجوری فکر نکن بالاخره مادرت خواهرشه و دلش می سوزه .... گفت : « خانم  موندم ، خسته شدم ، خانم خیلی زود بزرگ شدم ، خیلی زود بود که بفهمم » .... دیگه دلم اتیش گرفت .... گفتم نمیدونم باید بهت چی بگم .... نمیدونم باید برات چکار کنم ..... گفت خانم یه حرف امیدوار کننده بهم بگین .... من باید چکار کنم ؟ !! .... گفتم از اختراعت بهش گفتی ؟ گفت آره میدونه ولی ما اصلا همدیگه رو نمیبینم ..... براش از رابطه ام با پدرم گفتم .... از اینکه حتی وقتی روی تخت بیمارستان تموم کرد رفتم و تمام بدنش رو بوسیدم ... از اینکه هنوز که هنوزه اون کسیه که درد دلامو پیشش میبرم .... بهش گفتم پدرت بیماره ولی پدرته .... دوستش داشته باش و بهش کمک کن .....

گفت خانم توی فامیلمون همه دوستش داشتن .... یه یوسف میگفتن و هزار یوسف ازش میریخت بیرون .... همه قبولش داشتن .... پدرم هنوزم مهربونه ...روش نمیشه بیاد خونه .... میگه از روی بچه ها شرمنده ام ..... دیگه کم مونده بود منم بشینم باهاش گریه کنم ...... گفتم : باید بهش کمک کنید .... میاد مدرسه من باهاش حرف بزنم ؟ گفت : نه – گفتم ولی یادت باشه هیچوقت نباید از رحمت خدا نا امید شد یادته براتون از اون گنجشکه سر صف خوندم ؟ گفت بله همونی که باد لونه اش رو خراب کرده بود ؟ گفتم آره ... بعضی وقتا خدا چیزی رو میدونه  که ما نمیدونیم .... سر راهمون مارهایی قرار میده که جونمون رو بگیرن و خدا برای نجاتمون خونه مون رو ویران میکنه ..... توی این کار هم حتما حکمتی هست که ما ازش خبر نداریم .. توکل ات به خدا باشه ..... و دیگه کم کم آروم شد و رفت سر کلاس ....

هنوز چند دقیقه از رفتنش نگذشته بود که مادرش اومد و گفت یادش رفته ناهارش رو بیاره براش ناهار اوردم .... منم سریع بهش گفتم خانم .... میشه یه لحظه صبر کنید .... گفتم میشه به همسرتون بگین کمی بیشتر بهش توجه کنه ؟ .... بلافاصله گفت : پدرش معتاده .... من هر چی بهش میگم گوش نمیکنه .... مونده بودم دیگه چکاری میشه براش کرد .. گفت من برم پدرش دم در منتظره !!!! .... گفتم پدرش اینجاست ؟ گفت آره گفتم میشه من باهاشون صحبت کنم ؟ گفت برم بهش بگم و من منتظر نموندم بره بهش بگه با کمی فاصله پشت سرش راه افتادم و رفتم دم در مدرسه .....از یه جیپ رو باز مشکی خوشگلی اومد پایین  ، یه فرد خیلی مهربون بود واقعا .... رفتم سراغش ..منتظر نموندم بیاد جلو معلوم بود خیلی خجالتیه ..... گفتم آقای ..... خدا دخترتون رو بهتون ببخشه .... دختر فعال و خانم و فوق العاده خوبی دارین ...معلومه توی یه خانواده ی خوبی تربیت شده ..... فقط یه چیزی رو میشه انجام بدین ؟ نگاهم کرد ... گفتم میدونین توی این جامعه اگه رابطهی دختر با پدرش خوب نباشه ممکنه دختر جذب محبت دیگران بشه .... میگه من خیلی دوست دارم پدرم رو ببوسم ولی روم نمیشه بابام هم همین طور .. ممکنه از این به بعد یه کمی بیشتر بغلش کنید و ببوسینش ؟ ..... نگاه مهربونش وبهم دوخت و گفت : من فکر میکردم بزرگ شده و روش نمیشه ..... گفتم نه ، دختر توی هر زمانی دوست داره پدرش بغلش کنه ..... گفت چشم ، حتما .... گفتم اون از شما خیلی تعریف کرده گفته توی فامیل یه یوسف میگن فقط ..... گفت که خیلی شما مهربونید ... بیچاره خجالت زده شده بود و منم تند تند شروع کردم ازش تعریف کردن ... قول داد که محبتش رو بیشتر کنه ..... زنگ ناهار خورد و من صداش کردم که غذاش رو بهش بدم گفتم مادر و پدرت اومده بودن برات غذا اورده بودن .... جلوی دوستش گفتم عجب بابابی مهربونی داری ؟ چه ماشین خوشگلی دارین .... گفت خانم اون ماشینی که برای تعمیر اوردن !! باهاش دور میزنه !!! من دیگه ادامه اش ندادم .....

گذشت و شنبه شد .... دیدم برام یه شاخه گل رز اورده ..... ازش تشکر کردم ولی دیدم باز منتظره بهم یه چیزی بگه .... داشتم بچه هایی که تاخیر داشتن رو جریمه !! میکردم و در حال داد و فریاد بودم .... کلی گذشت تا اومدم توی سالن ... دیدم هنوز منتظره !! ... گفتم چرا سر کلاس نرفتی ؟ گفت خانم منتظر شما بودم .... پرسیدم خوب چی شد ؟ گفت خانم بهش چی گفتین .... این دو روز زیباترین روزهای زندگی ام بود .... بغلم کرد منو بوسید ..... بهم گفت تو باعث افتخارمی .... برامون مهمون اومده بود گفت دخترم مخترعه .... منو جلوی همه بغل کرد .... اشک تو چشماش باز جمع شده بود ولی نوعش کاملا متفاوت بود .... گفت خانم پنجشنبه با هم رفتیم دوتایی بیرون ..... بهم 40 هزار تومن پول داد و گفت الان دستم تنگه ببخشید .... من بهش گفتم مهمون من و براش یه معجون خریدم ...وقتی خورد گفت این خوشمزه ترین معجونی بود که تا حالا خوردم .. اینو دخترم با پول خودش برام خریده ... وااااای خانم نمیدونین چقدر خوشحالم .... و از همه مهمتر !!همین طور نگاش کردم ...گفت : خانم می خواد خونه بمونه تا ترک کنه .... من نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم ..... من خیلی خوشحالم .....

بغلش کردم و گفتم پدرت خودش مهربونه ...من بهش چیزی نگفتم ..... قدرش رو بدون ..... و بغلم کرد و رفت سر کلاس .....

چقدر خوشحال بودم و چقدر خدا رو شکر کردم ......... خدا بازخودش رو بهم نشون داده بود .....

پی نوشت : ببخشید بدون هیچ ویراستاری و حتی نگاهی منتشرش کردم ... عجله داشتم ... شاید بعدا نگاهی بهش کردم جمله هام مشکل داشت فعلا ببخشید ....

  • خانم معلم

نظرات (۲۹)

درود بر شما .....

روز معلم رو بهتون تبریک میگم .....

پاسخ:
سلام لطف کردید سر زدین ممنونم
سلام دوست عزیز.وبلاگ خیلی خوبی داری.دوست داری آمارت بره بالا و بازدیدکنندگان زیادی وبلاگتو ببینن؟ ما آماره شما را به طور تضمینی افزایش میدهیم.برای اطلاع بیشتر از نحوه کار با این یاهو آیدی در تماس باش.موفق باشی.

ID : keyvan_sh_2010
پاسخ:
نه دوست عزیز... همینایی که گلچین کردم بهترینا هستن .... دستتون درد نکنه !!!
  • جوانی از سوئد
  • سلام خانم معلم خوبید/
    ؟
    داستان نه سر گذشت خیلی قشنگی بود و قشنگ هم تمام شد امیدوارم همه ی بیماران سلامت بشوند
    راستی من میخواهم در دانشگاه یک رشته را انتخاب کنم اما الان نمیدانم کدام را بروم خیلی متنوع و جذاب هستند و انتخاب هم سخت مهندسی شهر سازی بهترین گزینه است فکر میکنم شما چه نظری دراید؟؟ اخ فردا باید مدرسه بروم خیلی تعطیلات خوبی بود میخواستم بروم همردال ولی خب نشد قول هم داده بودم ولی نشد که نشد کاری بدی کردم؟؟؟
    پاسخ:
    نگفتی که چند تا رشته انتخابی داری که من بهت بگم کدومش بهتره ... تازه موقعیت تو توی سوئد با موقعیتت توی ایران فرق میکنه ..... گزینه های مختلفت رو بگو تا منم قدرت انتخاب داشته باشم !!
    شما یک معلم واقعی هستید. و این دیدن خدا توی این لحظه ها بهترین هدیه برای شما در این روزهاست.
    کاش می توانستید همه خاطره های خوبتان را می نوشتید. کاش می توانستید از همه این خاطره ها به تدوین یک روش می رسیدید تا ما هم به دیگران یاد می دادیم چگونه می توان یک معلم مسلمان بود.
    پاسخ:
    به هر شکل ممنون از نظر لطفتون ....
    سلام. مادر منم معلمه و از این چیزا زیاد برامون تعریف می کنه. اما شما هم براش معلمی کردینا! دمتون گرم.
    اما هیچ کی معلم من نمی شه!
    روزتون مبارک.
    پاسخ:
    ممنون از پیام تبریکتون !!!!
    والا خانم معلم اول از همه سلام من خودم نمیدانم همش فکر میکنم از این کارهای نظامی بکنم خیلی دلم میخواهد مثلا در سپو یا همان پلیس امنیت اینجا باشم یا ارتش یا این ها این گزینه ی اولم است به خدا الان این را مینویسم خیلی در دلم قند اب میکنم
    بعد هم مهندسی به خاطر اسرار مادرم البته تو تاش را میروم
    ولی در درس های کالج و دانشگاه مهندسی شهر سازی و همین و کارهایی که با فیزیک در ارتباط است مثلا هوا هضا و مهندسی سازه و مهندسی مکانیک و همینها
    پاسخ:
    از ارتش و سیاسی بازی بیا بیرون .... تو یه چیز خاصی رو دوست نداری ... از هر چیزی خوشت میاد .... تو یه زمینه خاصی به چیزی علاقمند نیستی ... هوا فضا ، مهندسی شهر سازی ، پلیس امنیت !! ، کدومشون زمینه ی مشترک دارن ؟ !! ... یه کم روی انتخاب رشته ات فکر کن ... از تصمیم های مهم زندگی هر کسی انتخاب رشته است .... سرنوشتت بستگی به انتخاب رشته ات داره ... دقتت رو بیشتر کن .
    سلام بر خانوم معلم عزیزم!
    این نوشته ها را که خواندم نمی دانم چرا کمی بهتان حسودی کردم،حسودی به این که خداوند به انسان هایی موقعیت های امتحان می دهد و آن انسان ها چه سربلند از آن بیرون می آیند.
    حالا که آقای احمدی نژاد با بوسیدن دست معلمش به ما مجوز شرعی این کار را داد!،من هم دورادور دستان مهربانتان را می بوسم...

    این فیلم "با تو آموختم" را که در مورد داستان زندگی یک خانم معلم ایتالیایی(اگر اشتباه نکنم خانم "مونتسوری") را که تلویزیون امسال برای بار دوم و همین امشب(الان دارد پخش می کند) پخش کردید دیده اید؟
    اگر ندیده اید حتما ببینید،فکر کنم با این خانم معلم فیلم احساسات مشترک زیادی داشته باشد.(الان هم که برای شما کامنت گذاشتم و خیالم راحت شد! می خواهم بروم و آخرهای فیلم را ببینم)

    همیشه برای شاگردانتان دعا کنید،
    دعا کنید که در کنارتان و در راهتان باشیم.
    پاسخ:
    نه ندیدم همش پای کامپیوتر بودم زیاد تلویزیونی نیستم .... ولی چشم اگه شد میبینم ، تکرار نداره ؟ !!!
    سلام
    ماهم خجالتموم میشه بابامونو ببوسیم
    راستی! خوش به حالتون که معلمید! من نمیدونم چرا نمیتونم معلم باشم ؟؟!!!!!!!
    پی نوشت: میبخشیم
    اینم بگم اگه من بخوام نوشته هامو بدون ویراستاری بذارم هیـــــــــــــــــــــــــچ کس حاضر نمیشه منوببخشه!
    پاسخ:
    معلمی دردسرهای خودش رو هم داره ..... ولی باز از معاونت خیلی بهتره !!! الان اینی که بهش میگین خانم معلم در حقیقت یه خانم معاونه خشن و وحشتناکه ( آیکون دراکولا )
    سلام
    روزتان مبارک
    پاسخ:
    ممنونم ... لطف کردین .
    سلام
    خدا سایه معلمهایی مثل شما رو از سر بچه های این مرز و بوم کم نکنه.
    زنده باشید و پاینده.
    پاسخ:
    زنده باشید لطف دارین .... من کسی نیستم خداست که خودش رو توسط اسباب و وسایلی به تصویر میکشه ....
  • فرهاد شیرینم
  • با وصیت اخر اپم
    پاسخ:
    سر میزنم
    سلام
    اگر چه پایان خوشی داشت اما خیلی دردناک اوضاع جامعه ای که این قبیل مسائل خیلی زیاد زیاد دیده میشه!!
    باور دارید منتقد و مخالف نباشه در هر کاری ازاد و کسی کاری به کارش نداره
    پاسخ:
    میدونم توی جامعه مون خیلی از این چیزا هست ولی تو رو خدا یه کم واقع بینانه تر نگاه کنیم آیا توی جوامع پیشرفته ی اند دمکراسی از این خبرا نیست ؟.... توی این مملکت کسی ادعا نداره که اسلام پیاده شده زمان خود پیامبر هم فساد بود ...زمان خود علی هم فساد بود ، درد بود وگرنه چرا میرفت با چاه حرف میزد ؟!!! .... جامعه ی ما هم ایده آل نیست .... ولی اینطور نباشید ... صد در صد فجایعی صورت می گیره هیچکس منکر این چیزا نیست .... فقط یادمون باشه یه نوزاد ، تبدیل به طفلی میشه که قراره راه بیفته و خودش هم قراره راه بیفته ... موانع رو از جلوی پاش برداریم ، نه اینکه برای بهتر راه رفتنش مانع سر راهش بزاریم ..... بگذریم باشه تا بعد ...
  • تازه به دوران رسیده
  • خانم معلم مجازی عزیز روزت مبارک..........
    پاسخ:
    شاگرد مجازی عزیزتر ، ممنون !!!!
    سلام
    خوبید ؟
    بعد از خوندن این خاطره گریم گرفت ... تنها می تونم بگم از خوشحالی شما خیلی خوشحالم و از خوشحالی دختر خانمی که ازش نوشتید هم همین طور ... خدا رو شکر ...
    پاسخ:
    از بس که خوبی .....
    سلاماگر میدانستم و میتوانستم یک انتخاب درست کنم که دیگر مزاحم شما نیمشدم
    من بیشتر به کارهای علمی همراه با عمل دوست دارم اخ خانم معلم خیلی سخت است خیلی
    نمیدانم کدام را انتخاب کنم
    پاسخ:
    سلام خوب پسر خوب بشین و ببین علاقمندی ات در چه زمینه ای بیشتره .... کارهای علمی رو دوست دارم که نشد راه انتخاب رشته .... فقط نشون میده مثلا در زمینه ی کارهای ادبی و علوم انسانی نباید بری .... پلیس شدن کجاش علمیه ؟ تو فعالیت کردن رو دوست داری ..فیلم های پلیسی زیاد دیدی فکر میکنی تمام زندگی پلیسها فعالیت و بزن وبکشه .... نه جانم از این خبرها نیست ...بچسب به زندگی ات .... برو همون شهر سازی رو دنبال کن .... هوا و فضا هم چیز خوبیه .... تازه داره توی ایران جا باز میکنه .... بستگی داره که بخوای بعدش کجا زندگی کنی .... مون جا یا اینجا و یا ..... این دیگه بستگی به خودت داره و اون وقت با توجه به علاقه ات و نیاز اون منطقه برای داشتن شغل انتخاب رشته کن ....
    سلام خانم معلم گرامی
    خداقوت
    واقعا خدا خیرتان بدهد که اینقدر در کارتان که تعلیم و تربیت هست کوشا هستید
    شما مصداق بارز:
    من احیاالناس فکانما احیاالناس جمیعا هستید
    شما درصدد پیاده کردن مکارم اخلاق در بین فرزندان این جامعه هستید
    ایکاش حالا حالاها بازنشسته نشوید.
    پاسخ:
    اما دعا بفرمایید بازنشسته بشم چون خیلی خسته ام .
  • مساله این است
  • حاج منصور که دارم گوش می دم:

    "یا بن طاها یا بن یاسین یا بن نور
    کی شود از کعبه بنمایی ظهور" ...

    این پست شما رو هم که خوندم.
    دیگه فقط دوست دارم گریه کنم.
    پاسخ:
    تو فقط باید یاح یاح یاح کنی ...فاطمه گفت متحول شدی من باورم نشد .... واقعا متحول شدی ؟ .... این مم حسین مارو انقدر نبر فوتبال بزار یه کم بشینه درسش رو بخونه ... تازگی یاد گرفته سس بپاچه تو صورت مردم ..از کی یاد گرفته نمیدونم ....!!!
    سلام

    روزتون مبارک.

    عیدتون هم مبارک!

    خواندنی بود. نظرات شما جدا برای من یکی مفید است غالبا.

    لطفتان مستمر

    التماس دعا
    پاسخ:
    لطف شماست که شامل حال ماست وگرنه شما که خودتون استادین ....
    سلام فیلم نه تلویزیون نگاه نمیکنم ولی گه گاهی فیلم نگاه میکنم چون فیلم اینجا گران است سینما هم دوست ندارم بروم
    من زندگی هم همینجا نیستم این را میدانم ولی باشد شهر سازی خوب خدانگهدار
    راستی روز معلم که دیروز بود دوباره مبارک راستی قوم نمیدهم شهر سازی بروم شاید هم رفتم
    سلام
    روز معلم رو تبریک میگم.
    خیلی قشنگ بود اتفاقا همزمان با خوندن این سر گذشت وبلاگ نانی با ادرس http://delneveshteosiasat.blogfa.com/ رو باز کرده بودم و یه اهنگ زیبا درباره ایران گذاشته بود که گرچه ربطی به موضوع مطلبتون نداشت ولی چون هردوتا احساسی بودن و من هم یه دختر کوچولو دارم بغضم گرفت و کمی گریه کردم. واقعا لذت بردم واقعا ثواب بزرگی کردید.الحق که معلم هستید
    پاسخ:
    این جریان هم فقط لطف خدا بود و بس .
    آخ جون معجون
    پاسخ:
    همه چی با یه معجون حل میشه ..... عین ساندیس عمل میکنه !!! چه میکنن این خوردنی ها .....
    سلام خانم معلم
    روزتون مبارک
    ببخشید من باز دیر رسیدم
    پاسخ:
    خدا ببخشه .... طوری نشده که !
  • میرزا راپورتچی
  • تونگوله با دیکتاتوری قلیتاریا به روزاست

    http://sagari.blogfa.com/
    سلام

    روزتون مبارک

    هدیه ناقابل من به شما واسه روز معلم

    ای کاش میتونستم مثل شما چند تا از این خاطراتم رو بنویسم

    شاید یه وقت دیگه

    ولی به خدا هیچ کاری معلمی نمیشه

    التماس دعا

    التماس دعا


    التماس دعا
    پاسخ:
    محتاج دعائیم ....
    سلام خانم معلم امروز خواندم که نماینده ی خامنه ای در سپاه گفته است که حکم رهبر حکم امام زمان (عج) است نظرتان چیست؟
    پاسخ:
    حکم ولی فقیه حکمی است که باید اجرایی شود .
    سلام درست است اما حکم امام زمان که نیست تازه ولایت فقیه کسی است که بتواند رساله و احکام زمانه را استخراج کند و ما به تعداد داریم فقط ایشان که نیستند چرا میگویند که ایشان نماینده امام زمان هستند و اینطور حرفها؟ مگر امام زمان خودشان نفرمودند که بعد از نایبین خاصه همان 4 نفر کس دیگری نایب و نماینده ایشان نیستند؟
    فرمودند این کار غیر شرعی است ؟ نظر شما
    چی است خواستید به ایمیل من بزنید
    اجازه خانم سلام
    از اول تا آخر پست فقط گریه کردم

    اشکام داره میریزه همینجوری بی مقدمه
    پاسخ:
    همچین بی مقدمه هم نیست ...... دل اگه دل باشه هنوز باید کاری کنه اشک سرازیر بشه ..... کاش نامه ی اون دانش اموز رو برات بنویسم ...شعری از سهراب برام نوشته و دو روزه داده بخونم البته خودم نبودم به یکی دیگه داده بود بدستم برسه و هر روز می پرسه خوندی و من با کمال پر رویی میگم نرسیدم ... امروز گفت خوب پس خودم میگم بهتون ، می خواستم بگم دوستت ون دارم با یه شعر سهراب اینو گفتم .... امشب خوندمش خیلی دلچسب بود ... خدا رو شکر می کنم ....
    خانم معلم عزیز سلام :
    امیدوارم حالتون خوب باشه و هر کجا که هستید شاد و سلامت باشید
    اول بابت تاخیرم عذرخواهی میکنم . روز معلم این روز بزرگتو به شما معلم دلبندم تبریک میگویم و امیدوارم بتوانیم قدردان باشیم برای تمامی چیزای قشنگی که از شما آموختیم . از خدا میخوام شما رو برای خانواده عزیزتان و تمامی کسانی که دوستشان دارید و دوستتان دارند حفظ کند . به امید روزی که سراسر دنیا از داشتن معلمی دلسوز و مهربان همچون شما بی نیاز شود .
    مراقب خودتون باشید و به امید دیدار .
    پاسخ:
    ممنون ....لطف دارین ...زنده باشید ...قابل این همه تعریف من نیستم ... هستند معلمان خوب و دلسوز و مثمر ثمری که فایده شون به هم نوعاشون میرسه ... ما کجا و اونا کجا ..... اما بازم برای دعاهاتون ممنون ........
    چقدر شیرین!

    میدونید اینکه به یکی بگی دوستش داری خیلی قشنگه!

    منم دوستتون دارم چی فکر کردین؟
    پاسخ:
    منم دوستت دارم و منتظر .......

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی