جنبش وبلاگی : یاد واره شهدا :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


جنبش وبلاگی : یاد واره شهدا

خانم معلم | شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ | ۱۶ نظر
 

زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده است .

"سرهنگ خلیل صراف"

شهید بابایی بیشتر وقت ها سرش را با نمره چهار ، ماشین می کرد . این موضوع علاوه بر وضعیت ظاهری و نوع لباسی که به تن می کرد ، باعث میشد که ما در راه بند های مناطق عملیاتی با مشکل مواجه شویم ، زیرا معمولا نام یک سرهنگ شکل و شمایل خاصی را در ذهن عامه القا می کند ، که چنین شمایلی در شهید بابابیی وجود نداشت . بالعکس بنده با لباس کار آمریکایی و عینک خلبانی که به چشم میزدم برای اینکه در راه بند ها بدون معطلی عبور کنیم خودم را سرهنگ بابایی معرفی می کردم و شهید بابایی هم واکنشی نشان نمی دادند .

یک روز در طول مسیری که با هم می رفتیم ، ایشان به طور خصوصی راجع به طرز لباس پوشیدن من صحبت کردند و گفتند :

-          این لباس های امریکایی که شما به تن می کنید ، معنویت جبهه را به هم می زند .

من در پاسخ گفتم :

-          من به لباس شیک پوشیدن علاقه دارم .

در ادامه گفتم :

-          حالا میخواهم بپرسم که چرا شما سرتان را همیشه ماشین می کنید . آخر حیف نیست که این موهای مجعد و زیبا را می تراشید . نا سلامتی شما جوان هستید .

ایشان سکوت کردند و چیزی نگفتند . ان روز گذشت .

در یکی از روزها  که در منطقه عملیاتی بودیم ، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آیینه رفتم و شروع کردم به شانه زدن موهایم . با توجه به بلند بودن موهایم این عمل مدتی طول کشید ، تا اینکه صدای خنده اهسته ای مرا به خود آورد . به طرف صدا برگشتم . دیدم شهید بابایی است که در کنار سوله دراز کشیده ، او از جایی که خوابیده بود نیم خیز شده و به من نگاه می کرد .

من شانه را داخل جیبم گذاشتم . بابایی روی به من کرد و گفت :

-          میخواهی یکی از دلایل تراشیدن سرم را برایت بگویم ؟ من الان یک ربع تمام است که میبینم جلو آیینه ایستاده ای و موهایت را چپو راست می کنی . میدانی که زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده ؟ غرور این موها ، تو را در جلو آیینه نگه داشته و فکر می کنی که اگر موهایت را به طرف چپ شانه کنی خوش تیپ تر خواهی شد و یا بالعکس ، ولی من سرم را از ته تراشیده ام و یک قیافه معمولی به خود گرفته ام . قیافه معمولی هم هیچ وقت انسان را مغرور نمی کند .

من دیگرحرفی برای گفتن نداشتم . از صحبت های او در یافتم که چقدر با نفسش مبارزه کرده و به همین خاطر انسان کاملی شده بود .



یاور درماندگان بود .                                                                      « آقای رضایی »

من و عباس در طول تحصیل همکلاس بودیم . روزی یکی از دبیران دوران دبیرستان نزد من آمد و گفت مشکلی دارم که حل آن تنها از دست تیمسار بابایی بر می آید ، از او خواستم تا مشکلش را بگوید . او گفت که فرزندم فارغ التحصیل رشته الکترونیک است و هم اکنون با درجه افسر وظیفه در شیراز مشغول خدمت است . من تحقیق کرده ام که در ستاد نیروی هوایی هم این تخصص وجود دارد . حال از تیمسار بابایی تقاضا دارم ، تا با انتقال فرزندم به تهران موافقت کند . من به ایشان گفتم :

-          با شناختی که من از تیمسار بابابی دارم فکر نمی کنم موافقت کند .

اما او با اصرار گفت :

-          شما بگویید ، او مرا خوب می شناسد . مطمئن هستم به پاس چندین سال خدمت و تلاش دوران تحصیل ، خواهد پذیرفت .

روزی عباس را دیدم و قضیه را برایش توضیح دادم . به او گفتم که فلانی معلم ما بوده و حق بزرگی بر گردن ما دارد . میخواهد با شما ملاقاتی داشته باشد و اگر امکان دارد خواسته اش را بر اورده کن . او پاسخ داد :

-          اشکالی ندارد من هم میخواهم استاد را ملاقات کنم .

ترتیب ملاقات را دادم و از این که عباس تقاضای او را پذیرفته است ، خوشحال بودم . عباس به هنگام ملاقات بسیار فروتنانه و محترمانه با استاد صحبت می کرد . سرانجام وقتی استاد تقاضایش را مطرح کرد ، عباس در حالی که سرش را به زیر انداخته بود گفت :

-          از زحمات دوران دبیرستان تشکر می کنم اما در این مورد از من کاری ساخته نیست . 


بر گرفته از کتاب  " پرواز تا بی نهایت "

  • خانم معلم

نظرات (۱۶)

سلام
لبیک

واجب شد خاطره ای را که از شهید چمران می خواستم بذارم توی وبلاگم در اولین فرصت کار کنم.
پاسخ:
بسم الله ...
1. سلام
2. حتما باید چنین کاری بکنیم
3. استفاده شد
4. ممنون

سلام و خداقوت
یاد شهیدان عزیز بخیر که رفتند و ما را تنها گذاشتند.
از معبری قریب رسیدم به معبدی
بر درش نوشته بودند:
لطفا به جای کفش پا را دراورید..
سلام خانوم معلم
اول اینکه حرکت قشنگیه
دوم قالبتون هم قشنگه
سوم اینکه امیدوارم حرکتتون فقط تو دنیای مجازی نباشه شما معلمین دیگه برا شاگرداتون الگو
چهارم اینکه پایه ام.
یا علی.

پاسخ:
چهارم هم که ؟ !!!
سلام
"اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام؟"
آپم
بسم ا... نور
«خانم محجبه یعنی یک خانم مدیر و مرد متواضع مدیریت زن را می‌پذیرد و مردان متکبر اولین دشمنان حجاب شما هستند.به غرور ِ مرد ِ بر می‌خوره می‌بینه شما پوشش داری ،شما داری مدیریت می‌کنی. ... حجاب؛ مهربانی است.یک زنی اگر حجاب داشته باشد به دو گروه مهربانی کرده: یکی به مردان و به خانم‌های دیگر...» حجت السلام‌والمسلمین علیرضا پناهیان.
.....
سلام
دیدیم چه زیباست که ما بانوان از حجاب بنویسیم. از اینکه مهربان شدیم و میخواهیم مهربان بمانیم و مهربانی‌مان را نشر دهیم...
کسی چه می‌داند شاید دختری جوان با خواندن داستان یا خاطره تو از حجاب‌ات در این دنیای مجازی نگاهش به حجاب تلطیف شود و زیبایی که تو در حجاب دیدی و برگزیدی چشم او را هم بگیرد و مسیر را انتخاب کند و بخواهد مهربان شود...
ما از طرف آن دخترک دعوت می‌کنیم که شیرینی حجابی که برگزیدی را روایت کنی...
منتظرتان هستیم
در پناه چادر خاکی مادر السلام ا...علیها
....
طرح شما هم بسیار ارزشمند است...نگاهی به وصیتنامه شهدا روشن میسازد توجه و نظر ویژه این بزرگ مردان را به حجاب.
  • محفل عشاق
  • با شهدا محشور بشین
    پاسخ:
    الهی امین ... یعنی میشه گوشه ی چشمی به ما کنند ؟
    http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://parvanegi.persiangig.com/sibevayh.3gp

    سلام خانم معلم عزیز
    دوباره آپلود کردم
    انشا الله که دانلودش میسر شود
    .
    .
    .
    ما را هم در دعاهایتان یاد کنید
    دلتان روشن به نور ِ جمالش
  • بی تاب هویزه
  • سلام

    با مطلب " حراج کودکان خود، فقط با 15هزار تومان! " آن هم در ایران اسلامی
    بروزم.

    باید حواسمون باشه که دور و برمون چه اتفاق هایی داره می افته!

    اگر سربزنید و نظرتون رو بگید ممنون میشم.
    کاش فضای وبلاگم به معرفی شهید می خورد تا این کارو می کردم .

    میرم توی محرم محرم این کارو انجام می دهم . این طوری خیلی بهتره .
    سلام
    پست شما به لینکهای برگزیده مجله الکترونیکی پارسی نامه افزوده شد.
    پاسخ:
    ممنون
    امروز گفت " بابا "
    دارم خفه می شوم از این سرخوشی
    خاک بر سر بی جنبه ام ...
    پاسخ:
    سایه تان برسرش مستدام باشد و خدا او را برایتان حفظ کند ...
  • فاطمه***محکم
  • کم سعادتی ما بوده خانم معلم

    شاد باشید
    پاسخ:
    زنده باشین .
  • بی تاب هویزه
  • سلام
    شهدا دعتتون کردن!
    کجا؟!
    یه سری به وبم بزنید!
    پاسخ:
    چشم .حتما .
    لـبـیـک ...

    شروع ، انتخاب و خاطره ی قشنگی بود ...

    از خوندنش لذت بردم ...

    خوب شدن و خوب بودن و خوب موندن چقدر سخته !

    خوشا به حال شهدا ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی