خمیر بازی :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


خمیر بازی

خانم معلم | چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۱۵ ب.ظ | ۸ نظر
 

یک جعبه خمیر ِ بازی شده بود تمامی سرگرمی شبانه روزی اش .

از سبز می گرفت به زرد می چسباند ...از قرمز به آبی  ...

رنگها گاه کنار ِ هم بسیار زیبا می نمودند و گاه بسیار بدرنگ . شکل ها گاه معنی داشتند ، گاهی نه !

و او پس از هر بار که چیزی می آفرید ، به مادر نگاهی می کرد تا از نگاهش دریابد ثمره ی کارش را .

از رنگی به رنگی - از شکلی به شکلی ...

چسباند ، جدا کرد ، خسته شد ، کلافه شد ، گریه کرد ، خندید ...

 

 

چیزی ساخت ...

مادرش را نگاه کرد ...

یکماه ، تمام شده بود ...

  • خانم معلم

نظرات (۸)

  • یه دانش آموز
  • خانم اجازه؟
    من دلم واسه خانم معلم اول ابتداییم تنگ شده
    پاسخ:
    چه خوب ، کاش میدونست یکی به فکرشه ...
  • هانـ ـیه بآنـ ــو
  • سلامـ خانُمـ
    من یه دخترمـ 15 ساله عاشق
    گفتمـ تا بدونید عاشق همکارتمـ
    پاسخ:
    چی بگم والله !
    ...
    و خدا آفرید...
    سلام
    عیدتون مبارک
    طاعات و عبادات قبول

    ایشالا بعد یه ماه یه خورده شبیه آدم شده باشه (باشیم).
    و مهمتر این که شبیه آدم بمونیم.
    پاسخ:
    الهی آمین ...

    تمام شد با دست های خالی من
    پاسخ:
    انشا الله که غیر از اینه ...
    چقد زود تموم شد
    چه ساختن هایی که
    ما را سوخت
    و
    چه سوختن هایی که
    ما را ساخت
    ...
    سلام وب مفیدی دارید
    خوش بحالتون که خانوم معلم شدین ما که به هردری زدیم نشد
    دعاکنید
    پاسخ:
    اما واقعا خوش به حال معلم ها ، انشا الله شما اگر علاقمندید معلم می شوید .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی