نشانی :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


نشانی

خانم معلم | جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۵۰ ق.ظ | ۱۹ نظر


کاش  نامه  می نوشتی  به  نشـــونی  دلامون 



چند وقته که میگم این جمعه نوشت ها رو بزارم کنار ، خودمو نمیتونم که گول بزنم . یاد کتاب " کمی دیرتر " که می افتم میفهمم که چیزی بیشتر از یه منتظر زبانی نیستم ... 

گفتم " کاش نامه می نوشتی به نشونی دلامون " ولی کدوم دل ؟ دلی که جای تو نیست ؟! ... 

کدوم نشونی ؟! ... منی که هر روز رنگ عوض میکنم و یه نشون پیدا میکنم به کدوم نشونی برام نامه بده ،به اسم کی ؟!! ...


از خودم گاهی حرصم میگیره ... باید یه موضوع باز کنم به اسم " داستانهای من و خانم مدیر " هر روز توی مدرسه یه جار و جنجالی داریم با مدیره ی محترمه ... علتش هر چی باشه و هر کی حق داشته باشه ، لازمه اش اینه که یکی کوتاه بیاد ، من خیلی وقته که دیگه آدم کوتاه اومدن نیستم ...

اصلا انگار نقشم عوض شده ، قبلا هم معاون بودم ولی دیگه نه تا این حد !!! ...

دیروز یکی از بچه های 4 سال پیش مدرسه اومده بود دیپلم و مدارکش رو بگیره ، خیلی ناجور اومده بود با سر و شکلی وحشتناک ، با آرایشی غلیظ و موهایی تا کوه قاف بالا برده شده و شال نازکی که از نوک کوه قاف ریخته بود پایین . با یه وضع فلاکت باری اومده بود  ... خب از اونجا که منو می شناخت اومد سراغم و پرسید خانم اومدم مدارکم رو بگیرم و این جمله رو انقدر آروم و از روی ترس گفت که اصلا متوجه نشدم .

 گفتم: این چه وضعیه اومدی مدرسه ؟ 

گفت : میخواستم برم سر ِ کار ، گفتم اول بیام دیپلمم رو بگیرم. گفتم این شکلی میان مدرسه ؟ مگه اومدی مهمونی ؟! برو صورتت رو بشور ، موهات رو درست کن ، شالت رو درست  بزار سرت تا کارت رو انجام بدیم . اما در تمام مدتی که داشتم حرف میزدم تمام دست و تن و بدنش می لرزید ... یعنی میگم میلرزید و می شنوید ، رعشه به تمام تنش افتاده بود ، یک آن به خودم نهیب زدم : او هوووووی فکر کردی کی هستی ؟! ... ببین چطور به لرزه انداختیش ؟ یعنی چی ؟ ... ولی دیگه کاری نمیتونستم بکنم ... از طرفی واقعا سر و ریختش ناجور بود و نمیشد کارش رو راه بندازم ، از طرفی نمیشد رعشه ی بدنش رو به رخش بکشم و آبی دستش بدم ... 


من با این حق الناس ها چطوری باید جواب خدا و پیغمبر و اهل بیتش رو بدم ؟! ... 

یه ذره رافت هم چیز بدی نیست ، نه ؟!


اللهم عجل لولیک الفرج ، بلکه ما آدم بشیم ...

  • خانم معلم

نظرات (۱۹)

شمعی است گذازنده سراپای معلم
عشقی است پراکنده به رگ های معلم
در راه هنر سوزد و اندر ره دانش
قلب و تن و جان و همه اجرای معلم
در ظلمت گمراهی و در تیرگی جهل
نوری است فروزان،دل بینای معلم
فارابی و سقراط و فلاطون و ارسطو
کردند به بد کسوت زیبای معلم
کی بود نشانی ز تدقی و تمدن
هر گاه نبد، فکر توانای معلم

سلام همکار محترم. روزت مبارک
سلام
انقد بچه مردم رو اذیت نکن
خوبه یکی هم پسر شما رو اذیت کنه؟
خدا مهربونتر از این حرفاست ... خب هرکس وظایفی داره . هرچند با ملایمت هم میشه انجام وظیفه کرد . یعنی انقد جذبه دارید خانم معلم ؟

پاسخ:
جذبه !!! ...ای تا حدودی ...
منم دچارشم
همین حق الناس های ریز و درشت که رو هم جمع میشه و خدا بهمون رجم کنه
یه سری بزنید ... لطفا
سلام
نمیدانم اما شاید گاهی این ابهت هم لازم باشد!
پاسخ:
چی بگم ...
خیلی وقته که به جمعه نوشت های شما انس گرفتیم ! با جمعه نوشت های شماست که اگه یه هفته ی کامل یاد اماممون نکنیم حداقل جمعه هاش می کنیم ! این خودش یه نعمته ! نیست ؟!

امروز کتاب کمی دیرتر رو از نمایشگاه گرفتم !
  • نای دل فقط آه
  • اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا..
    پاسخ:
    الهی آمین ...
    داشتم فکر می کردم که َه فردا بازم مدرسه ست !

    نظر من اینه که برای بعضی چیزها نمیشه کوتاه اومد . بعضی چیزها کوتاه اومدنی نیست حرص در اوردنیه ! رفتارهای مدیره ی محترمه طوریه که حرص در میاره ! و سر و کله زدن با چنین افرادی اصلن کار آسونی نیست ! حالا من تازه در حدی که میام و میرم رفتارهاشون رو می بینم و هم از خود رفتارهاشون حرصم می گیره و هم حرصم می گیره که با این رفتارهاشون شما رو حرص میدن ! همه اش شد حرص تو حرص !!! ... می دونید تعریف من از این حرف شما که میگید انگار آدم احساس می کنه که نقشش عوض شده چیه ؟! انگار آدم روز به روز سفت و سخت تر میشه ! سفت و سخت که شد انگار خودش از خیلی از رفتارهاش زجر می کشه ! اون وقت انگار شرمنده ی خداشه ! و ... این حس رو خوب می فهمم ! ... و خوب می فهمم که شما همون معاون خوب و مهربونید ! ... به نظر من بعضی آدما خیلی مزخرفن ! چون ظاهراً با کلی حرف خوب خوب زدن ذاتاً مهربون به نظر میان اما تو ذاتشون هیچ خبری نیست ! ... و بعضیا حتی اگه گاهی رعشه به تن آدم بندازن ذاتاً مهربونن ! اگه خوب بشناسیشون خوب می فهمی که چقدر مهربونن ! منم اولا واقعا ازتون می ترسیدم ولی حالا می دونم همه چیتون از رو مهربونیه ! ... آدم گاهی از جایی دیگه عصبانیه ناخودآکاه عصبانیتش جای دیگه تخلیه میشه ... خدا خودش خوب از درون و از حال بنده اش خبر داره ...
    پاسخ:
    وااااااااای زهرا اااااااااااا .... چقدر حرف زدی ماشالله ... امروز تخم کفتر خورده بودی ها !!!!
    خیلی وراجی کردم شرمنده !!!

    لینک حرفای سید نورالدین رو گوش دادم ... قشنگ حرف میزنن ... اما چه ذوقی کردینا !!!
    پاسخ:
    بله خیلی استفاده کردیم از محضرشون ... نور بودند و انرژی بخشیدند ...
    خشم شما چشیدن داره ولی!

    البته از قدیم گفتن چوب معلم گله هر کی نخوره خله!
    تازه خیلی هم بی‌توفیق بوده اون شاگرد قدیمی‌تون که به جای چوب صرفا یک تشر مختصر خورده!
    پاسخ:
    حتما بی توفیق بوده و بودن !! خیلی ها (خنده)
  • محب الزهرا سلام الله علیها
  • سلام از اینکه با دوستانی چون شما که قدم در راه جهاد فرهنگی گذاشته اند آشنا می شوم خوشحالم.
    با " بمناسبت رحلت حضرت ام البنین علیها سلام+ دو شعر" به روزم.
    تشریف بیاورید هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها.
    خوشحال میشیم.
    درپناه چادر خاکی مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها باشید
    التماس دعا
    پاسخ:
    ممنون از حضورتون ...
    حق الناس

    خیلی از این کلمه می ترسم
    اجازه خانوم ما اومدیم شلوغ کنیم

    از اول سال 91 من هی دارم خبرای خوب خوب می شنوم
    همشم خبر عروسیه
    دعا کنید اون خبر اصلیه خونمون رو هم امسال بشنویم
    پاسخ:
    ایشالا امتحانای خرداد که تموم شد ما اومدیم خونتون مهمونی
  • بهارایمانی راد
  • درود بر شما......
  • یاس بوی مهربانی می دهد!
  • سلام!
    گاهی لازمه رعشه انداختن به بدن بعضی ها!...بلکه تلنگری باشد!
    پاسخ:
    اتفاقا دیروز مدرسه بود ، خیلی مرتب و منظم و خندید و گفت حالا خوبه ؟!! ...
  • فرزند کوچیکتون سید محمد حسین
  • سلام خانوم معلم...

    تشریف بیآرید به کلبه ی درویشی ما. یه جشن تولد کوچیک و بی سر و صدا گرفتم...
    پاسخ:
    با گل وشیرینی باید بیایم ؟
    اگه از اول بهم تخم کفتر داده بودن که دیگه این قد نمی کشیدین که زهرا حرف بزن ، زهرا حرف بزن ، دِ دیگه حرف بزن !!!

    سلاااااااااااااااام
    خسته نباشید

    پاسخ:
    خدا نصیب نکنه ....خنده
  • ⓿⏝⓿عاشق یک لحظه نگاهت ⓿⏝⓿
  • سسسسسسسسسسسسسسسسسلام همکار ارجمند هفته معلم بر شما مبارک باد
    ⓿⏝⓿⓿⏝⓿

    کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
    چقدر مثل بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم
    سادگی هاتو دوست دارم خستگی هاتو دوست دارم
    چادر نماز و زیر لب خدا, خداتو دوست دارم
    کاشکی رو طاقچه دلت ائینه و شمع دون میشدم
    تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم
    کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
    یه اسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
    بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم
    پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
    دنیا اگه خوب اگه بد با تو واسم دیدنیه
    باغ گلهای اطلسی با تو واسم چیدنیه

    ⓿⏝⓿⓿⏝⓿
    ((__ ))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
        ((__ __ _))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
       ((_ _ _____ _))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
      ((_ __╔═╗__ ___))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
    ((__ _ _╚═╝______ _))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
    ((_ __ __ __ __ __ _____))☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵☵))
     |___________________|_____________________|
     |_____╔═╦═╗______|_╔═╦═╗__╔═╦═╗|
     |_____║║║║║______|_╠═╬═╣__╠═╬═╣|
     |_____║║║║║______|_╚═╩═╝__╚═╩═╝|
     |_____║║║║║______|____________________|
    ╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬╬
    پاسخ:
    ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی