کجا بجویمت ؟ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


کجا بجویمت ؟

خانم معلم | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۹ ق.ظ | ۲۳ نظر

     1- جلسه ی آشنایی با مادران رشته ی حسابداری بود . سرپرست رشته که صحبت هایش را تمام کرد ، جهت پاسخگویی به بعضی سوالات و رفع شبهات و نیز تذکر بعضی موارد که نشان از جنگ اول به از صلح اخر داشت ، مشغول صحبت شدم . جلسه با پرسش و پاسخ گرم شده بود و همه اظهار نظر می کردند که چشمم به گوشه ای از نماز خانه ( محل اجتماع مادران ) افتاد که پیرزنی به دیوار تکیه داده و پلک هایش سنگین روی هم افتاده و سرش پایین و به خواب عمیقی فرو رفته بود . خنده ام گرفت که عجب صحبت شیرینی میکنم که لالایی شده و پیرزن را به خواب برده ...

جلسه تمام شد و به دفترم برگشتم . اولیا سال قبل برای حال و احوال و یا جهت مطرح نمودن مشکلات به دفتر آمده بودند . پیرزن را دیدم که آرام آرام از پله ها پایین و به طرفم آمد .پیرزنی قد بلند و چهار شانه و سیه چهرده ای بود . خندیدم و نگاهش کردم . تشکر کرد و خواست موضوعی را مطرح کند . با خنده گفتم : ساعت خواب ، دیشب نخوابیده بودین ها ! ... خندید و پیشانی ام را بوسید . گفت : مادر خسته ام ... تعارف کردم روی صندلی بنشیند . تعریف کرد که برای نوه اش به مدرسه امده و توان پرداخت پول برای مدرسه را ندارد . گفت همسرش چهار سال است که فوت کرده و نوه اش را از وقتی دو ماهه بوده و پسرش فوت کرده سرپرستی میکند . عروسش همان دو ماهگی با تمام اصرار او نمانده و رفته و حتی نیم نگاهی به فرزندش نداشته است .از کمیته پول میگرفت و همین پول یارانه ها ...گفتم فرزند دیگری ندری کمکت کنند ؟ گفت : " اونا زندگی خودشون رو سر وسامون بدن و سراغ من نیان ، نمیخوام کمکم باشن ! " ... اسم نوه اش رو نوشتم که در فهرست بچه های نیازمندمون باشه  ... دلم پر از غم شد و اما او خندید و تشکر کرد و رفت ...

 

     2- صبح جمعه از بهشت زهرا بر میگشتم رفتم سوپر محله مون تا یه چیزایی برای صبحانه بخرم . دختر8 ، 9 ساله ای با یک پنیر خامه ای که از یخچال برداشته بود آمد نزدیک پیش خوان . به فروشنده گفت : " علی آقا ، اینا 750 تومنه دیگه ! " علی آقا نگاهی کرد و گفت : " نخیر خانم ! اینا 1850 تومنه !! " . دخترک یه دو هزار تومنی دستش بود . بهش گفتم : این پنیر خامه ایه ، برو از اون پنیر معمولی ها بردار ! گفت : " نه از اونا دوست ندارم ! یه جوریه ! " و همونو حساب کرد و بقیه پولش رو گرفت و به علی آقا گفت : حله ! اونم خندید و گفت : حله و دخترک رفت . چیزی نگذشت که برگشت و گفت : نه علی آقا پسش بگیر میترسم الان برم خونه بابام دعوام کنه و ...

 

بهشت زهرا که بودم دعای ندبه تلاوت میشد و به فراز هایی رسیدم که میگفت :

أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟

 أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟

 أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟

 أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟

 أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟

 أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟

 أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟

 أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟

 أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟

  أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟

 أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟

 أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟

کجاست حضرت بقیة اللَّه که عالم خالى از عترت هادى امت نخواهد بود؟کجاست آنکه براى برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم  مهیا گردیده؟ کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاریهاى اهل عالم را به راستى و اصلاح کند؟ کجاست آنکه امیدواریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟ کجاست آنکه براى تجدید فرائض و سنن اسلام که محو و فراموش گردیده؛ ذخیره است؟ کجاست آنکه براى برگردانیدن ملّت و شریعت مقدّس اسلام اختیار گردیده؟ کجاست آنکه آرزومندیم کتاب و حدود آن را احیا سازد؟ کجاست آنکه دین، ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟ کجاست آنکه شوکت ستمکاران و متعدیان را در هم مى شکند؟ کجاست آنکه بنا و سازمانهاى شرک و نفاق را ویران مى کند؟ کجاست آنکه فسق و عصیان و طغیان را هلاک و نابود مى گرداند؟ کجاست آنکه برای کندن ریشة گمراهى و دشمنى مهیاست؟

واقعا آقایمان ، مولایمان کجاست ؟ ...

دلم گرفته ... مخصوصا این روزها که مردم با این همه گرانی دست و پنجه نرم میکنند . مخصوصا این روزها که پدر ومادرانی که جوان دم بخت دارند نگران و دلواپس تهیه جهزیه و برگزاری مراسم عروسی و خرید عروسی اند ، مخصوصا این روزها که دارو ها کمیاب و با نرخ وحشتناکی به فروش میرسد . برادرم به علت سردرد های میگرنی آمپولی باید به سرش تزریق کند که  قیمت هر آمپول یک میلیون شده و هزینه ی تزریقش توسط پزشک پانصد هزارتومان. یعنی یک و نیم میلیون تومان برای یک آمپول !  کسی که ندارد یعنی باید بمیرد ؟!

 

خدایا محرمت نزدیک است ... دلم هوای محرم دارد ... عزیز گمشده مان را زودتر برسان ... آیا هنوز صدای الغوث الغوث مستضعفین روی زمینت به عرش نرسیده ؟!!!

 

 

 

  • خانم معلم

نظرات (۲۳)

سلام دوست عزیز
مطلب جالبی بود.
فرصت داشتید به ما هم سری بزنید.
سلام
بند2 فضای خوبی داشت صبح جمعه و...اماشاید به خاطر فقر نبوده باشه.بیشتر معصومیت دختر بچه رو به ذهن می رسوند
یک روز به انتقام هفتاد و دو شمس

با سیصد و سیزده قمر می آید

انشاالله ...
درد داشت....
گمونم با دیر کرد چند روزه تولدتون بوده باشه نه؟

اگر درسته مباارک

اگر هم نه که هیچ...


:)

التماس نور
پاسخ:
ممنون ... بله شناسنامه نوشتمان ده مهر را روز تولدمان اعلام میکند اما ، ...
سلام
نائب الزیارتون بودم تو حرم
و همچنین خونه مهدیه ، جاتون خیلی خالی بود
  • کاش مےشد خدا را بوسید...
  • چرا آب به گلدان نرسیده ست...؟

    سلام
    http://bachchemahal123.blogfa.com/post-349.aspx
  • سفیدکمرنگ
  • می شود یک روز جمعه، جمعه نوشتت، رنگ ظهور بگیرد خانم معلم؟
    می شود بنویسی "آمد" ...؟
    می شود...
    تا رابطه ِ ما با ولیّ امر امام زمان عج الله تعالی فرجه قوی نشود،
    کار ما درست نخواهد شد.

    و قوّت رابطهِ ما با ولیّ امر عج الله تعالی فرجه هم
    در اصلاح نفس است.

    * حضرت آیت الله بهجت طوبی له
    و دلم گرفته
    از همه ی ِ دل گرفتگی هایم کـ ه برای ِ تو
    و دل ِ نازنین ِ تو نیست .

    و دلم گرفته
    وقتی تو تنها ناجی ِ عالم ، را خودمان به چاه کردیم
    و برای ِ نجات دست به سمت ِ غیر ِ تو می گیریم
    ...
    سلام علیکم

    سوز دل بود که از خط و خطوط جاری می شد. دلم گرفت و البته برای پیرزن، سوخت.
    خدا برساند صاحب ما را. ولی اگر اجازه داشته باشم نقدی بر نگاهتان به ظهور می نویسم؛
    گاهی ما خیال می کنیم وقتی مشکلات زیاد شود و دنیا پر از جور و بی عدالتی شود آقایمان می آید. در حالی که اگر نگویم کاملا، تا حد زیادی این نگاه انحرافی است.
    در روایات داریم که حضرت صاحب وقتی ظهور خواهند کرد که بستر ظهور برایشان حاضر باشد. بزرگان این بستر را یک حکومت مقتدر و دارای توانایی اداره مسلمین و حتی جهانیان می دانم.
    اگر بنا باشد دولت و نظام ما حتی عرضه ی سیر کردن شکم مردم خودمان را نداشته باشند، ولو تحریم و فشار و هزار مساله دیگر هم در میان باشد، چگونه رویمان می شود به امام زمان بگویم آقا بیا. بیاید که مخروبه ی حکومت شیعی را تحویل بگیرد؟ بیاید وقتی که شاید 10 نفر پیدا نشوند که که از پس مسئولیتهای خطیر اداره جامعه برآیند؟ بیاید وقتی مردم از فرط نداری به گناه های ویرانگری مانند ربا و غش در معامله و گرانفروشی و کم فروشی دچارند و دین و آیین را بوسیده و کنار گذاشته اند؟
    جسارت نباشد، ولی من با این نگاه عمیقا مشکل دارم. آمدن امام زمان یعنی آمدن فرمانده. فرمانده هم حداقل سربازانی می خواهد که تجربه و عرضه ی جنگ نظامی و سیاسی و اقتصادی داشته باشند. دیگر زمان فرعون نیست که بنی اسرائیل در انزوای محض و محدودیت مطلق منجی خود (حضرت موسی) را طلب کنند. دیگر زمان امیرالمومنین و بعد از مرگ عثمان نیست که خانه نشینی حضرت مانع از ایجاد بستر برای حکومت باشد و خسته شدن مردم از 25 سال حکومت بی دینان باعث رجوعشان به علی(ع) شود.
    امروز حکومت شیعی وجود دارد. آخرالزمان است یعنی زمانی که شر به اتحاد می رسد تا خیر را نابود کند. و خیر خود را مهیای این مبارزه باید کند. اینجا است که فرمانده می آید و نیروهای خیر را رهبری می کند. نه اینکه تازه بیاید مشکلات پیش پا افتاده و بدوی ما را حل نماید.
    نگاهمان به ظهور را باید تغییر دهیم.

    شرمنده اگر تند و تیز بود و شاید بی ادبی شد. چون شما و اینجا را صمیصمانه دوست دارم با لحنی اینچنین عرایضم را بیان کردم.

    التماس دعا
  • خانم معلم به حاج علا
  • با سلام خدمت برادر بزرگوارم حاج علا ...امید که سلامت باشید و ممنون از نگاه و نقدتان ...

    بنده هم عرضم این نبود که گرانی است آقایمان را برسان ... من دو اتفاق مختلف را نشان دادم از وضعیت مردم مان ... در انتها هم گفتم کجاست گمشده مان ! ... به هیچ وجه با صحبت های شما مخالفتی ندارم اما باید برایتان پیش امده باشد و دیده باشید که موقع دردسر این بچه های کوچک که دستشان به هیچ کجا بند نیست ، پناهی می جویند ، من هم در موقعیت همان ها هستم دستم به جایی بند نیست به دنبال امام م هستم که به او از این وضعیت و نابسامانی ها پناهنده شوم ...

    امروز از بسته های مواد غذایی که به کارمندان دولت داده شده و بالطبع به ما هم !، همکارانی لطف کردند و بسته هایشان را در اختیارم گذاشتند تا به همان شخص مورد نظری که مسئول پخش این مواد بین نیازمندان است بدهم . بنده ی خدا امد و از وضع فلاکت بار مردمی که با فقر دست بگریبانند گفت ، از مسئول شورای شهر که بارها رفته و از او درخواست کمک کرده و بی شرمانه پسش زده اند گفت و از اینکه اخیرا بعد از بخور بخور های بسیار متوجه دزدی هایش شده و اخراجش کرده اند ... و گفت که مادری با چند بچه ی یتیم باید چندین روز را به خاطر نداری روزه بگیرند و سر گرسنه به بالین بگذارند ... به نظرتان من به که شکایت کنم ؟! ... چه کسی گوش میکند ؟! ... نمیدانند ؟ ...نمی بینند ؟ ... تا کی توجیه کنم ؟ ... تا کی بگویم تحریم هستیم ؟ تا کی بگویم همه با ما در حال جنگ هستند ؟ ...
  • خانم معلم به حاج علا
  • برادر ِ من ، من همه ی اینها را میدانم ولی بچه ی 4 ساله ی گشنه ، اینها را نمیداند ... و میبینم بریز و بپاش هایی که در همین اموزش وپرورش صورت می گیرد ... یعنی فکر میکنید چرا تعداد کسانی که یاور امامم هستند را 313 نفر اعلام کرده اند ؟ قحط الرجال است در دنیا ؟! ... به قول شما تمام شر ،یکی شده اند علیه خیر و این خیر !عده ای قلیل هستند که تنها دارایی شان و شاید تمام دارایی شان حب به اهل بیت و آل الله است ... دیگر به انها هم شکایت نبرند به که شکایت ببرند ؟!

    بله برادر من ، منم میدانم که ما باید خودمان زمینه را برای ظهور اماده کنیم ولی یک دست صدا ندارد ... دیروز بهشت زهرا بودم و قطعه ی شهدا ... فقط عکسشان را نگاه میکردم و ازسنگ هایشان سن و محل شهادتشان را و اشک میریختم و زار میزدم به حال ِ خودم ، چه کنم ؟ چه میتوانم بکنم ؟ کاش بودند میان مان ، انقدر گناه کرده ایم که شهدا هم ...
    چه بگویم که میدانم شهدا منتظر ما هستند و میگویند ما با خونمان دفاع کردیم شما با چه از دین و کشور و مردمتان دفاع می کنید ؟! ...
    برادر ِ من ، نمی شود راحت سرت را زمین بگذاری در حالی که میدانی کنارت و در مدرسه ات هستند بچه هایی که ندارند و نمیتوانند بخورند ...
    و اینجا تازه تهران است .... صدای مرا از شهر مذهبی ری می شنوید ... واااای به چند فرسخ ان طرف تر ...

    با تشکر از توجه تان و التماس دعا
    اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم...


    سلام خانوم.

    این روزها فقط باید هر کس به ذخیره ی ایمانی اش تکیه کند، مرد از نامرد خوب این روزها جدا می شود!

    خیلی دعا کنید...
    پاسخ:
    اما دعا ، من هم ...
    سلام بانو!
    حرفهایتان حرف دل است ... چه می توان گفت؟
    انگار هنوز صدایی به عرش نرسیده است... اگر هم رسیده عرش را نلرزانده که اگر لرزانده بود اینگونه سرگردان نبودیم .
    سلام
    شاید باید این الغوث هامون رو واقعی تر کنیم
    بله , حق با شماست وضع مادی خیلی ضعیفه اما باید قبول کرد معنوی هم دست کمی نداره
    خدا به داد و یار همه ی اونایی که ضعف مادی و معنوی دارند انشاالله برسه
    در ضمن عکس بسیار زیبایی بود
    به قول بچه ها : ( حال کردم خانم معلم)
    در پناه حق
    دوباره سلام
    ببخشید باز مزاحم شدم
    همانطور که تو قرآْن میخونیم :
    اذالشمس کورت و اذا النجوم انکدرت
    مقصود تاریکی وظلمت است؟!
    پس چرا می گوییم یوم الحساب(روز(روشنایی)حساب)
    به فکر بنده:
    زیرامقصود از روز حساب روشنایی است که باز می شود
    دیگر ظلمت تمام نیست , دیگر شب نیست که نشناسیم
    روز است و آشکار
    همانطور که در آن دنیا مرد را از نامرد به راحتی تشخیص می دهیم...
    الان تاریکه متوجه نمیشید اما از الان بگویم تو اون دنیا روز شد و مرا جزء نامردان دیدید تعجب نکنید دارم از الان به همگی می گویم
    در پناه حق
  • آفتابــــ گردان
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

    سلام


    سپاس گزارم گزارش های تصویری هر روزه مان را می نویسید
    سپاس گزارم جور می کشید غم دل های همه را با قلمتان


    التماس دعا
    آجرک الله
    سلام

    دیدگانم را صبح سحری ، در جوی توبه خواهم شست تا شاید مرهمی بر زخم های سینه ی مولا که گذاشته ام باشد و دست به آسمان خواهم برد و ندای العف العف سر خواهم داد و منتظر نگاهی از روی ترحم بر سینه کویری ام خواهم ماند .
    به نظرم افرادی مثل شما روزنه ای امید هستند در تاریکی ها . امیدوارم همیشه موفق و پرتوان باشید
  • حدیث آرزومندی
  • سلام
    ما که همچنان حرم میریم یاد شما و مادر بزرگوارتون هستیم اما انگار شما فراموشمون کردید...
    التماس دعا
    یاعلی
    دل ادم میگیره !
    از خیلی چیزا ! چرا راه دوری برم همین دیشبی اتفاق افتاد
    متولد 71 بود ...پسر جوان و خوش بر روی که خودشو تسلیم کرد به اتهام قتل رفیقش !
    فقط به خاطر وصول سه هزار تومن ...
    و این آینه اعمال ماست که خوش به خواب راحت و رفته ایم ! طناب بر گردن ماست و قصاص حق ما ...
    سلام بانو
    بسیار زیبا
    مملو از نگاه و توجه به حضرت عشق
    خداوند شما را و همه ی مارا با حضرتش همراه بگرداند
    آمین رب العالمین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی