کجا بجویمت ؟
1- جلسه ی آشنایی با مادران رشته ی حسابداری بود . سرپرست رشته که صحبت هایش را تمام کرد ، جهت پاسخگویی به بعضی سوالات و رفع شبهات و نیز تذکر بعضی موارد که نشان از جنگ اول به از صلح اخر داشت ، مشغول صحبت شدم . جلسه با پرسش و پاسخ گرم شده بود و همه اظهار نظر می کردند که چشمم به گوشه ای از نماز خانه ( محل اجتماع مادران ) افتاد که پیرزنی به دیوار تکیه داده و پلک هایش سنگین روی هم افتاده و سرش پایین و به خواب عمیقی فرو رفته بود . خنده ام گرفت که عجب صحبت شیرینی میکنم که لالایی شده و پیرزن را به خواب برده ...
جلسه تمام شد و به دفترم برگشتم . اولیا سال قبل برای حال و احوال و یا جهت مطرح نمودن مشکلات به دفتر آمده بودند . پیرزن را دیدم که آرام آرام از پله ها پایین و به طرفم آمد .پیرزنی قد بلند و چهار شانه و سیه چهرده ای بود . خندیدم و نگاهش کردم . تشکر کرد و خواست موضوعی را مطرح کند . با خنده گفتم : ساعت خواب ، دیشب نخوابیده بودین ها ! ... خندید و پیشانی ام را بوسید . گفت : مادر خسته ام ... تعارف کردم روی صندلی بنشیند . تعریف کرد که برای نوه اش به مدرسه امده و توان پرداخت پول برای مدرسه را ندارد . گفت همسرش چهار سال است که فوت کرده و نوه اش را از وقتی دو ماهه بوده و پسرش فوت کرده سرپرستی میکند . عروسش همان دو ماهگی با تمام اصرار او نمانده و رفته و حتی نیم نگاهی به فرزندش نداشته است .از کمیته پول میگرفت و همین پول یارانه ها ...گفتم فرزند دیگری ندری کمکت کنند ؟ گفت : " اونا زندگی خودشون رو سر وسامون بدن و سراغ من نیان ، نمیخوام کمکم باشن ! " ... اسم نوه اش رو نوشتم که در فهرست بچه های نیازمندمون باشه ... دلم پر از غم شد و اما او خندید و تشکر کرد و رفت ...
2- صبح جمعه از بهشت زهرا بر میگشتم رفتم سوپر محله مون تا یه چیزایی برای صبحانه بخرم . دختر8 ، 9 ساله ای با یک پنیر خامه ای که از یخچال برداشته بود آمد نزدیک پیش خوان . به فروشنده گفت : " علی آقا ، اینا 750 تومنه دیگه ! " علی آقا نگاهی کرد و گفت : " نخیر خانم ! اینا 1850 تومنه !! " . دخترک یه دو هزار تومنی دستش بود . بهش گفتم : این پنیر خامه ایه ، برو از اون پنیر معمولی ها بردار ! گفت : " نه از اونا دوست ندارم ! یه جوریه ! " و همونو حساب کرد و بقیه پولش رو گرفت و به علی آقا گفت : حله ! اونم خندید و گفت : حله و دخترک رفت . چیزی نگذشت که برگشت و گفت : نه علی آقا پسش بگیر میترسم الان برم خونه بابام دعوام کنه و ...
بهشت زهرا که بودم دعای ندبه تلاوت میشد و به فراز هایی رسیدم که میگفت :
أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟
أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟
أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟
أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟
أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟
أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟
أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟
أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟
أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟
أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟
أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟
أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟
کجاست حضرت بقیة اللَّه که عالم خالى از عترت هادى امت نخواهد بود؟کجاست آنکه براى برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم مهیا گردیده؟ کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاریهاى اهل عالم را به راستى و اصلاح کند؟ کجاست آنکه امیدواریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟ کجاست آنکه براى تجدید فرائض و سنن اسلام که محو و فراموش گردیده؛ ذخیره است؟ کجاست آنکه براى برگردانیدن ملّت و شریعت مقدّس اسلام اختیار گردیده؟ کجاست آنکه آرزومندیم کتاب و حدود آن را احیا سازد؟ کجاست آنکه دین، ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟ کجاست آنکه شوکت ستمکاران و متعدیان را در هم مى شکند؟ کجاست آنکه بنا و سازمانهاى شرک و نفاق را ویران مى کند؟ کجاست آنکه فسق و عصیان و طغیان را هلاک و نابود مى گرداند؟ کجاست آنکه برای کندن ریشة گمراهى و دشمنى مهیاست؟
واقعا آقایمان ، مولایمان کجاست ؟ ...
دلم گرفته ... مخصوصا این روزها که مردم با این همه گرانی دست و پنجه نرم میکنند . مخصوصا این روزها که پدر ومادرانی که جوان دم بخت دارند نگران و دلواپس تهیه جهزیه و برگزاری مراسم عروسی و خرید عروسی اند ، مخصوصا این روزها که دارو ها کمیاب و با نرخ وحشتناکی به فروش میرسد . برادرم به علت سردرد های میگرنی آمپولی باید به سرش تزریق کند که قیمت هر آمپول یک میلیون شده و هزینه ی تزریقش توسط پزشک پانصد هزارتومان. یعنی یک و نیم میلیون تومان برای یک آمپول ! کسی که ندارد یعنی باید بمیرد ؟!
خدایا محرمت نزدیک است ... دلم هوای محرم دارد ... عزیز گمشده مان را زودتر برسان ... آیا هنوز صدای الغوث الغوث مستضعفین روی زمینت به عرش نرسیده ؟!!!
- ۹۱/۰۷/۱۴
مطلب جالبی بود.
فرصت داشتید به ما هم سری بزنید.