از عاشورا تا اربعین :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


از عاشورا تا اربعین

خانم معلم | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۴۵ ب.ظ | ۴ نظر




در عاشورا ، بچه ها بر خاک افتاده اند و زینب ناز کش ایشان ، 

در اربعین ، زینب بر خاک افتاده و بچه ها نازکِش عمه ...


چه روضه ای است ، هنگامه ی مواجهه ی زینب با برادر ، چه درد دلها دارد بگوید از شام و شامیان ، چه داستانها دارد بگوید از سنگها و صورتها ، از اشکِ سرخ و چهره ی زرد و تن ِ سیاه و موی سپید ... 
اما ، 
اما از هر چه بگوید از رقیه نمیتواند بگوید ، کاش برادر هم چیزی از او نپرسد ...
  • خانم معلم

نظرات (۴)

داشتم فکر میکردم چطور میشه با زینب همدردی کرد ... 
اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید
گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر می آید
  • آهسته عاشق می شوم
  • عشق به پایان رسید

    خون تو پایان نداشت...
    .
    .
    .
    التماس نور[گل]

  • سید محمد عبداللهی
  • با سلام و عرض ادب... و هنوز دلم در پی کربلای تو می گردد. زمینی به وسعت هفت آسمان و هفت زمین.
    پاسخ:
    سلام علیکم ورحمه الله ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی