کبوترهای کربلایی
کسی چه میداند ؟
شاید مادر راست می گفت ،
که آن روز ...
وقتی طنین « ایا ک نعبد و ایا ک نستعین » کربلای ایران را
مست خود کرده بود ...
دستی تمام قمقمه های شکسته تان را ...
- به رسم ظهر عاشورا -
با لب دریای مهربان ، پیوند داده بود !
کسی چه میداند ؟ شاید مادر راست میگفت :
که آن روز
خرم شهر ، سکوت خسته ی موجی بود بیکران
که از سینه اش سپیده ای موج می زد تا خود ِ آسمان ...
و درست در روز سوم خرداد ... همه میدانستند که ...
یقینا مادر درست میگفت :
که در لحظه های گلوله و آتش ، هر کس ، در خرم شهر
این خاک معطر ... این خانه ی نخل های بی سر -
بوی بیعت میداد ...
آنقدر ماند تا کبوتر شد ! ...
پ.ن : نمیدانم این
مطلب از کیست از خیلی وقت پیش داشتمش ، اما امروز گرچه نزدیک به یک هفته از سوم
خرداد می گذرد آن را تقدیم میکنم به تمام شهدا و جانبازانی که در جبهه ها ی عشق و
ایمان تمام و یا بخشی از وجود خویش را جا
گذاشتند تا ما یادمان بماند که این خاک اگر دست نخورده مانده است از عظمت روح گذشت
و ایثار انان است ... تا بعضی ها که نه خاک جبهه را خورده اند ونه گذرشان به ان
دیار افتاده است برای جانباز دفاع مقدسمان کری نخوانند و پای جا مانده اش را به
رخش نکشند که دریغ و درد که اگر میفهمید میدانست که آن پای جا مانده از دو پای
داشته اش ارزشمند تر است .
- ۹۲/۰۳/۰۸
ممنون بهم سر زدین
البته من همیشه بهتون سر میزنم ها...
اما حدیدا حوصله کامنت گذاری ندارم
ممنونم ازتون
منم ادای معلم ها رو درمیارم ، اما واژه معلم خیلی برایم سنگینه ....
روزگارنون خوش
حالم بهتر شد حتما و بیشتر بهتون سر میزنم
یا علی