بایگانی شهریور ۱۳۸۸ :: گاه نوشت یک خانم معلم

  گاه نوشت یک خانم معلم


۷۲ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

آخرش یه شب ماه میاد بیرون

خانم معلم | شنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۳۱ ب.ظ | ۱ نظر
تقدیم به تمام زندونی هایی که نمی دونن چرا در زندانند و امید به آزادی دارند :


یه شب مهتاب


ماه میاد تو خواب


منو میبره از توی زندون


مثل شبپره با خودش بیرون


میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر


شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن


تو خیابونا


سر میدونا


عمو یادگار


مرد کینه دار


مستی یا هشیار


خوابی یا بیدار


مستیم و هشیار شهیدای شهر


خوابیم و بیدار شهیدای شهر


آخرش یه شب ماه میاد بیرون


از سر اون کوه


بالای دره


روی این میدون


رد می شه خندون


یه شب ماه می اد


یه شب ماه میآد

  • خانم معلم

قصابخانه ی بشریت

خانم معلم | شنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۲۷ ب.ظ | ۰ نظر

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،

زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان کره‌اش می‌کشتند که خراب‌کار است ،
امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است،
عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است،
صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است،
فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌،
کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است،
روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند،
چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند،
و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند...
و چه قصاب خانه‌ی است این دنیای بشریت ."
احمد شاملو
  • خانم معلم

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

خانم معلم | شنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۹ ق.ظ | ۲ نظر
به دنبال سخنان رهبر مبنی بر محاکمه عمال جنایت کهریزک ، امروز شنیدم که قاضی برکنار شده ، دوباره به کار گمارده شده است !!! ...... اگر چنین خبری صحت داشته باشد ، چگونه باید امید داشت بقیه ی عوامل به سزای اعمال خویش برسند ؟

از خبر مدرک دکترای تقلبی کامران دانشجو ، از افراد بی نام و نشان دفن شده دربهشت زهرا (که به نام معتادین و تصادفی های بی نام و نشان یک شبه و حدود 41 نفر را که خودم شمردم !!) ، از نامه ی ژیلا بنی یعقوب به بازجویی که وعده آزادی همسرش زودتر از خودش را داده و هنوز از وی خبری نیست و .....
کدام یک را باور کنیم ؟ !!! ...... رهبر گفتند که برایشان ثابت نشده که سران اصلاح طلب رابطه ای با انگلیس و امریکا داشته باشند ، گفتند که جنایتکاران به سزای اعمالشان خواهند رسید ولی در بوق و کرنا نخواهد بود ( گرچه دادگاه متهمان اخیر در بوق و کرنا بود ، گرچه این متهمان و نه مجرمان را بدون لباس مناسب و با دمپایی به دادگاه آوردند کاری که در هیچ کجای دنیا حتی با قاتلین محکوم به مرگ هم انجام نمیدهند چه رسد به یک فعال سیاسی چون بهزاد نبوی و .... این برایم همیشه جای سوال خواهد بود که اسلام دینی است که نمی خواهد آبروی مومنی بریزد و خداوند این اجازه را به هیچ کس نداده ، او حتی می گوید از خطاهایت به کسی نگو و فقط به خودم بگو ، چگونه است که حافظان حکومت اسلامی به خود این اجازه را می دهند که آبروی انسانهایی را ببرند که هنوز جرمشان محرز نشده ) ، با مقایسه آنچه دیده می شود و انچه که باید دیده شود و نمی شود ، چگونه باید به حقیقت پی برد ؟ ......
سایتهای حکومتی آنچه را می گویند که از صدا و سیما پخش می شود ، سایت های مخالف چیزهایی می گویند که شنیدنش برای هر مسلمان زجر آور است ، تکلیف چیست ؟ باید سرمان را پایین بیاندازیم و زندگی عادی را از سر بگیریم و سیاست را به سیاستمدارن واگذاریم یا نه ،باید فریاد بر آوریم که مسلمانی کجاست ؟ !
اگرآنچه دیده می شود و اشکال گرفته می شود برحق است باید پاسخ مناسب از سوی حکومت به آن داده شود ...... اگر نیست جوابی قاطع دهند که اعتماد مردم بازگردانده شود ......
این حق مردم است که بدانند در چه سرزمینی زندگی میکنند و تابعیت چه کسانی را دارند ؟ !!! ..... کجا پیامبر ، کجا علی (ع) از حق مردم برای نجات حکومت زدند ؟ !! ...... به قول محمد مطهری حفظ نظام به هر وسیله ؟ !!! امروز متنی از محمد نوری زاد (نویسنده مورد علاقه ام که قبلا در کیهان می نوشت و بعد بر اثر بیماری دیگر قلم نزد و بعد از بهبودی دیگر من کیهان خوان نبودم و خبری از ایشان نداشتم تا ساختن سریال جالبی که ابتکار زیبایی داشت و مقایسه ای داشت از زندگی امروز و زندگی افرادی چون ابوذر و ... که بسیار جالب و تاثیر گذار بود ) خواندم که برایم جالب بود ، شخصیتی چون نوری زاد این گونه بنویسد ........


آیا دولت احمدی نژاد دوام خواهد آورد؟ صورت ظاهر میگوید بله. ایشان به تکمیل کابینه خود خواهد پرداخت و با وزرای جدید، به سمت چهار سال پیش رو خیز خواهد برداشت. اما این فقط صورت ظاهر است. من آقای احمدینژاد را بخاطر آزادگیاش، بخاطر ذات مطلوب سفرهای استانی اش، بخاطر شجاعتش میستودم. و صد البته از او بخاطر ساده لوح بودنش، بخاطر نامتعادل بودنش، بخاطرعوامفریبیهایش، بخاطر نخبهگریزیاش، و بخاطر به باد دادن فرصتها و سرمایههای بی بدیل این ملک، رنجور بودم. انتخابات اخیر اما برای آقای احمدی نژاد دخمهها و درههایی تدارک دید که شخص ایشان نمی تواند فارغ از این دخمه ها و درهها سر به کار متداول خود فرو برد و به کارکرد دیرین خود سرگرم باشد.این چهار سال بلحاظ ماهیتی با چهار سال ابتدایی ریاست جمهوری وی تفاوتهای بنیادین دارد. دراین چهارسال، آقای احمدی نژاد اگر به گوش های خود پنبه هم فرو کند نمیتواند خواب راحت داشته باشد. دولت آقای احمدی نژاد درست زیرپای آتشفشاانی خانه کرده است که عنقریب فوران خواهد کرد. خستگی های فراوان کاری چهارسال اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اگر طعمی ازخدمت و رضایت حقتعالی داشت، خستگی های این چهارسال دوم استخوانسوز خواهد بود. نه تنها طعم خوشی بااو نیست بلکه مزه گس ناله های مردم روحش را خواهد خراشید.اگر شخص آقای احمدی نژاد را عامل حادثه های خونین بعد از انتخابات ندانیم حتما شخص وی را مطلع لحظه به لحظه این فجایع خواهیم دانست. در قرآن ما، شخص مطلع و لب فرو بسته ، هیچ تفاوتی با عاملین یک مظلمه ندارد (وبلاگ گاه نوشتهای محمد نوری زاد) ........

واقعا چه باید کرد ؟ .... حق و نا حق را چگونه باید شناخت ؟ میزان کدام است ؟ ...... من که گیج گیجم ...... واقعا « هل من ناصر ینصرنی »؟ !!!
ماه میهمانی خداست ، هر شب از خدا می خواهم ،« تا سیه روی شود هر که در او غش باشد » ........
88/6/8
  • خانم معلم

از یه بهشت زهرا شروع شد .....

خانم معلم | پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۸۸، ۰۷:۵۲ ب.ظ | ۱ نظر
امروز بعد از مدرسه می خواستم برم بهشت زهرا ، تقریبا 2 هفته بود که به بابا سر نزده بودم ، دیشب خوابش رو دیدم و صبح که بیدار شدم بهش گفتم امروز حتما میام پیشت .....شب قبل با خواهرم صحبت کرده بودم و قرار شد اگه خواست اونم بیاد مدرسه ، تا با هم بریم ....


خواهرم اومد و ما درست وقت اذان پیش بابا بودیم ، آبی ریختیم و فاتحه ای خواندیم و چون به سالن دعای ندبه نزدیکیم با شنیدن اذان برای اقامه نماز رفتیم به سالن دعای ندبه .......

سالها پیش صبح های جمعه برای خواندن دعا به اونجا میرفتم .... هنوز کامل نشده بود و خاک همه جاش پر بود ...... با ورودم یاد اون روزها افتادم ....

قبل از ورودم به قسمت خواهران ، در یک ویترین چشمم به عکس شهید شاه ابادی افتاد . جوان معصومی که کنار دوستش با هم شهید شده بودند یاد همه ی شهدا افتادم .

تقریبا سه صف طولانی از آقایون و خانمها تشکیل شده بود . برام جالب بود این وقت روز این همه آدم برای نماز اومده باشن برای اولین بار اونجا نماز رو به جماعت برگزار کردم ......قبلا فرادی نماز خونده بودم ...مخصوصا دی ماه 82 ، نماز صبح رو که بالای سر بابا فرش پهن میکردیم و توی برف نماز می خوندیم ...... چه روزهای غمگینی رو سپری کردیم ......

امروز روی قبری نوشته بود « آخرین نگاه تو ، آغازغم من بود » ....باز یاد بابا و اون روزها افتادم ... بعد از نماز ، دوباره برگشتیم پیش بابا و دعاهامون روخوندیم و رفتیم پیش عموم ..... بعد از اینکه داشتیم دور میزدیم یه تابلو توجه ام رو جلب کرد ، نوشته بود قطعات 300 تا 305 و فلش به سمت خارج از بهشت زهرا بود .......

به خواهرم گفتن اخیرا اعلام کردن که عده ای رو با یه کد توی قطعه 302 دفن کردن میای بریم ؟ !! ..... آبجی خانم سریع قبول کرد ..... منم دورزدم و رفتیم اون ور اتوبان بهشت زهرا !! و قطعه رو پیدا کردیم ..... جنازه ای رو تازه آورده بودند که دفن کنند و کمی شلوغ بود ...... قبرهای جدید و قبرهای خالی و اماده برای پذیرایی چشم دل رو به جاهایی برد که باید می برد .

ماشین رو پارک کردیم و دنبال قبر کد دار گشتیم !! ..... نیاز به گشتن نبود همون جلوی قطعه ، کاملا مشخص در دو قسمت مجزا ، پلاک سیاه رنگی شامل نام قطعه ، ردیف و شماره و به جای اسم کدی مثلا 2367 به چشم می خورد ....... شمردم چهل و خورده ای می شدند ...... آقایی با یک پسر جوان مثل ما کنجکاو ! هم اومده بود که مطمئن بشه چنین چیزی هست یا نه ؟ .....

من به طرف خانمی که معلوم بود تازه داغدار شده رفتم و بعد از تسلیت گفتن پرسیدم ایشون کی مرحوم شدن ؟ گفت پنجشنبه گذشته و خانم دیگری که همراهش بود پشت اون قبر رو نشون داد و گفت اینا قبل از ما بودن و بقیه اش توی همین هفته دفن شده ما که اومدیم اینجا تقریبا خالی بود ..... محل دفن این عده رو نشون دادم و گفتم اونجا هم تازه دفن شدن ؟ گفت آره ، همه ی اینجا تا اون هفته خالی بود .....

وقتی برگشتم دیدم خواهرم داره با اون آقا صحبت می کنه ، ایشون در انگلیس زندگی می کردن و از طریق بی بی سی مطلع شده بودن و اومده بودن ببینن صحت داره یا نه ؟ !!! ( چقدر مردم بیکار پیدا می شن ؟ !!!! فکر نکنین با خودمونم !)

حکایت اینا چیه رو نمی دونم ، فقط میدونم اگه جنایتی باشه به هیچ وجه چیز خوبی نیست ......

به هر شکل انتخابات با همه ی بدی هاش این خوبی رو داشت که سطح آگاهی های مردم رو افزایش داد ...... زمان قبل از انقلاب مردم اهل سیاست نبودند ، بعد از انقلاب حتی زنهای خانه دار هم از سیاست می گفتند ، الان با این انتخابات باز یه اتفاقی مثل اون موقع افتاد ...... دیگه نمیشه سر مردم رو گرم مرغ و گوشت کرد و هر کاری خواست انجام داد حداقل تا یه زمانی نمیشه .....

آدمایی مثل من هم پیدا میشن که می گن بالاخره با این مفسدین اقتصادی چه کردین ؟ !! ...... یه جایی باید اینا به سزای اعمالشون برسن ...... حالا هر کی می خواد باشه ، باشه ....

جناب حداد عادل گفتن یه تلنگری به این آقازاده ها بزنین ....... خوب بزنین چه اشکالی داره .پسر امام جمعه است که باشه ..... پسر پیغمبر هم ناتو از آب در اومد اینا که دیگه کسی نیستن ......

قرار بر این نباشه به بهانه ی حفظ حکومت هر کاری خواستن بکنن ، کسی انتقادی هم نکنه ، داد و بیداد هم راه نیاندازه ...... قبول دارم الان موقعیت خوبی نیست برای این حرفا ولی باید بدونن که اگه قانونه برای همه است .نه فقط برای آفتابه دزدا .......

اگه عدالت برقرار بشه دیگه کسی دنبال شایعه سازی نمی ره ...... از قدیم گفتن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ......

حفظ آبروی افراد مهمه که توی این انتخابات به اون هیچ توجهی نشد ....... جرم و جنایت به هر شکلش محکومه که توی این انتخابات فجیع ترینش اتفاق افتاد ...... ولی با همه ی این احوال افرادی چون حجاریان و رمضان زاده و ........ که سردمداری حزبی رو می کردن روسیاه شدن ...... حداقل باید پیش خودشون آبرویی داشته باشن اونم ندارن ....... الان هنوز دارن از اینکه مجبورشون کردن و ....دم می زنن ...... خانم آقای جلایی پور به زینب حجاریان لقب زینب زمانه رو داده !!!!! ولی تا کی این القاب پوچ و تو خالی می تونه توی دهنها باشه ...... مردم هوشیارتر از این حرفها هستن ....... برای چه زمانی دارن داد و بیداد می کنن ....... برای 4 سال بعد ؟ !!!! .........می گن جرقه این انقلاب 1342 خورده و 57 به بار نشست ...... منتظرن مثلا چه سالی این انقلابشون به بار بشینه ؟ !!! ......

فقط کمی به خودشون بیان ....... توی مردم بیان ....... ببین چه اقشاری ازشون حمایت می کنن ..... اگه صادقند بپذیرند برای مردم کار کنن .......

اون وری ها هم همین ور ....... کهریزک شایعه نبود .کوی دانشگاه شایعه نبود ...... بهشت زهرا ، سهراب اعرابی و ندا آقا سلطان شایعه نیستند ، جوونهایی اند که به خاطر خود خواهی های عده ا ی الان سینه کش خاک خوابیدن شایعه نیستند حقیقت دارن ........ اگر پدر و مادرند خودشون رو جای این پدر مادرا بزارن ..... پدری که می گه بچه منو گرفتن و من به دنبال اون برای دادن آمپول انسولینش می رفتم و اجازه نمی دادن آمپولش رو بهش بدم !!! اینا یعنی عدالت حکومت اسلامی ؟ !!! .......

اگه با صفایند و بامرام !!! همه ی علاقه هاشون رو به مقام بزارن کنار و ببینن واقعا چطورمی تونن خدمتگزار این مردم باشند نه فقط به زبان ........
جناب ا.ن کمی فکر کنه ببینه داره چه کسانی راس امور مردم می زاره ...... از الان که فرهنگیان فاتحه خودشون رو خوندن ...... می گن اونایی که با سالماشون کار کردن اومدن وزیر شدن این جوری شدیم واااای به حال زمانی که رئیسمون از استثنایی اومده باشه !!! ......

البته اینا که مزاحه ولی امیدوارم کابینه دهم بتونه شایستگی بیشتری از دولت نهم نشون بده .... مقام و مرتبه ها از این خویشاوند به آن خویشاوند پاس داده نشه و علم ( همون چیزی که رهبر روی اون خیلی تاکید داشتن ) دستمایه ترقی برای بعضی ها نباشه که مجبور باشند برای رسیدن به مقام مدرک سازی کنند ..... امیدوارم افرادی شایسته بر سر کار بیان که همراهی و همگرایی شون !!نه به خاطر مسجد و منبر رفتن هاشون باشه و ریش داشتن هاشون و هم ولایتی بودنشون، بلکه تخصص و تجربه و شایستگی کافی در اون زمینه رو دارا باشند .

امیدوارم اینهایی که در زندانند بزودی آزاد بشن چون به اندازه کافی چوب ندانم کاری هاشون رو خوردن ..... خودشون فهمیدن چیزی در چنته ندارن .... ولی به هر شکل اونها پتانسیل های این مملکت هستند ، اگه اگاه شدن وجودشون خیلی بهتر از نبودشونه ، که باور دارم این افراد در فکر انقلاب مخملی نبوده اند .......چرا که خود از کسانی هستند که سهمی در انقلاب اسلامی داشته اند .... چرا که خود شاهد جان دادن بسیاری از جوانان این آب و خاک ، بر سر اعتقادات خویش ، بوده اند ....چطور می شود بهزاد نبوی قصد براندازی نظام را در سر داشته باشد ؟ !!! .... شاید منفعت طلبی ، مقام پرستی در سر داشته باشند ولی براندازی نه !!! .....

همش از یه بهشت زهرا رفتن شروع شد ..........

88/6/5
  • خانم معلم

سخنان رهبر و آرامش من .....

خانم معلم | چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۸۸، ۱۱:۰۸ ب.ظ | ۱ نظر
امشب کمی آرامش گرفتم کمی دلم قرص شد . خدا روشکر که بالاخره رهبر حرفی زد . چه خوب گفت . همیشه عقیده داشتم رهبر چون پدر، نقش رهبری خانواده بزرگ خود را بر عهده دارد و چه خوب عمل کرد . از او پرسیدند از اشخاص پشت پرده ، از او پرسیدند از متهمان حوادث اخیر ، از او پرسیدند از اتفاقاتی که با آبروی نظام بازی می کند و چه خوب و چه آرامش بخش جواب دادند .


امروز در برنامه « این شبها » صحبت از ایجاد « باور» بود ، که یک باور چگونه شکل می گیرد ، که در ابتدا یک گرایش است و بعد در رفتار متجلی می گردد و این بستگی به فضایی دارد که فرد درون آن نفس می کشد و زندگی میکند .
باور بسیاری از ما را در این فضا به آن سو بردند که تقلبی عظیم صورت گرفته ( گرچه هنوز معتقدم تقلب صورت گرفته ولی نه با آن اختلاف که عنوان شد !!!) و حق هایی ضایع شده ، بزرگ نمایی بسیاری از حوادثی که شاید در تمامی دوران اتفاق افتاده و می افتد و خواهد افتاد . به قول دوستی می گفت اگر اصلاح طلبان سر کار بیایند ، برای اعتراف گرفتن از دشمنانشان ، انان را نوازش می کنند ؟ !!! ........ اصولی در سیاست حاکم است که همه از ان تبعیت می کنند ، مگر کسی علی می شود که بگوید با قاتلم چنین نکنید و حکمی بر او جاری نکنید که سزاوارش نباشد !! ..... کسی علی نمیشود .... این حکومت هم سعی دارد به سمت اسلامی شدن حرکت کند ولی هنوز تا برپایی عدالت سالهای نوری فاصله داریم . تا خودش بیاید .........
صحبت رهبر این بود که باید خوشبین بود . نباید بر اساس حدس و گمان حرکت کرد و این درس بزرگی بود . در ارتباط با حوادث اخیر ایشان افراد متهم را با عوامل خارجی مرتبط ندانستند و حداقل آن را اثبات شده نیافتند و این خود امیدی است که ایشان بتوانند این افراد را که بسیاری شان افرادی نخبه و تحصیلکرده می باشند را به جامعه جهت خدمت بازگردانند .
در خصوص کوی دانشگاه ، کشته شدگان و .... هم عقیده داشتند کارهای زشت و بدی صورت گرفته که باید رسیدگی شود ولی جار زده نشود که پای آبروی نظام در میان است .
نمیدانم کاش زودتر می گفتند . شاید هم جای گفتن این حرفها به گذر زمان نیاز داشت و الان جای صحبتش بود ، نمیدانم ، ولی هر چه بود خوب بود .......
وقتی به دادگاه چهارم نگاه می کردم و دفاعیات افراد را می دیدم علی رغم اینکه خود گفته باشند و یا به آنها دیکته شده باشد ، از آنها بدم آمد . اگر واقعا به عقایدشان پای بند بودند نباید حتی تا سر حد جان لب به خلاف عقیده می گشودند . مگر نبودند بچه هایی که در زندان شاه جان خود را از دست دادند .
حجاریان اگر خود را تئوریسن حزبش می دانست و معتقد به عقایدش بود با سه ماه شکنجه !! لب به اعتراف نمی گشود. !! .......
چه خوب است این زندانهای ما که افراد بعد از سه ماه کاملا توجیه می شوند . کاش این بازجوها در سطح کلان می توانستند بسیاری از افراد را به زندانها ببرند و آنها را ارشاد کنند !
کاش کمی شهامت از خود نشان میدادند ، خانواده هایشان چه رنجی می برند ! ... اصلا دلم نمی خواست جای انان باشم ....
رهبر از تاکید بر نقاط قوت گفتند ، ولی آیا اگر دولتی اشتباهات مکرری داشته باشد می توان ساکت بود و دم نزد ؟ !! ....... نمیدانم چرا با این جناب ا . ن نمیتوانم کنار بیایم ..... حرکات و تصمیم گیری هایش ناپخته و شتابزده و از سر احساس است ...... سخنانش بر دل نمینشد ، حرکاتش و سخنانش به مثابه این است که انگار جمعی را به سخره گرفته باشد ....... کاش فرد لایق تری بود که بر این مسند تکیه می زد ...... گرچه نظر رهبر بر ایشان است و بالطبع باید به فرمان رهبر گوش سپرد. ولی ، می شود فرزندی کاری را فقط به خاطر پدرش انجام دهد نه از روی میل و من نیز این چنین کنم گرچه خلاف میلم باشد.
88/6/4
  • خانم معلم

وزرا یکی یکی پر !!!

خانم معلم | چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر


نمایندگان مجلس شدیدا در حال بررسی وزرای پیشنهادی دولت دهم هستند.

ـ خب وزیر رفاه پر، وزیر آموزش و پرورش ... .

از سایت تابناک 4/6/88
  • خانم معلم

رابطه سالم وبهداشتی علما و روشنفکران دینی!!

خانم معلم | چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۰۷ ق.ظ | ۰ نظر


روشنفکران دینی و سنت گرایان واقعی مذهبی نشان داده اند که می توانند رابطه ای انتقادی

ولی سالم و بهداشتی داشته باشند و در شرایط حاضر نیزاین دو گروه میتوانند برای دفاع از


ماهیت رحمانی دین مبین اسلام وحمایت از حقوق شهروندان ایران با حفظ مواضع خود به صورت هماهنگ اما از دو

زاویه متفاوت به مبارزه با شبه بنیادگرایی دینی حاکم و افشای پیامدها و خطر تحمیل قرائت غیر دمکراتیک و قلب

ماهیت دین اسلام به مثابهی یکی از دو رکن فرهنگ و هویت ایرانی بپردازند.

وقایع دو ماهه اخیر، نمایانگر فرود تیغهای برهنه ی "بنیادگرای پادگانی" و خردگریز بر پیکره های هر دو نحله
سنتگرایان و نواندیشان دینی است.
بلافاصله بعد از اعلام نتایج غیر قابل باور برای انتخابات نیروهای امنیتی ونظامی نزدیک به آقای احمدی نژاد اقدام به
بازداشت گسترده روشنفکران دینی و اعضای احزاب منتسب به این تفکر کردند و در ادامه نیز وقتی مراجع سنتی اما
مستقل قم حاضر به تمکین از حکم اعلام آقای احمدی نژاد به عنوان ریاست جمهوری نشدند آقای احمدی نژاد با
معرفی آقای مشایی به عنوان معاون اول ریاست جمهوری و با تقدیرفراوان از وی عملا عدم ارسال پیام تبریک از
سوی مراجع را پاسخی هتاکانه و شدید داد.
فرآیند فوق با تداوم بازداشت ها و حذف و قلع و قمع رسانه های منتسب به روشنفکری دینی از یک سو و تحریک
مراجع و دینداران سنتی با معرفی وزرای زن برای کابینه ادامه یافت. ( برگرفته ازاخبار موج سبز آزادی 3/6/88)
من کاری ندارم مشایی چه آدمیه چون قبلا نظرم رو راجع به اون دادم ولی آیا واقعا ا.ن برای تحریک علما و دادن

پاسخ شدید به عدم ارسال تبریک ریاست جمهوری ایشان ، این عمل را انجام دادند ؟
اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید .
آیا واقعا انتخاب وزیر زن کار خوبی نیست ؟ ....... آیا واقعا ا.ن برای تحریک مراجع چنین انتخابی داشته اند ؟ ..... اگر این کار از سوی جناب موسوی انجام میشد ، با به به و چه چه همراه نمی شد ؟ ...
واقعا اگر قرار است ایرادی گرفته شود ، درست باشد ....
باید قبول کنیم همه به نحوی دارند اشتباه می کنند ، اصول گرایان از یک سو با انجام این دادگاهها و ارعاب و زندانی نمودن و اعترافات این چنینی و اصلاح طلبان با این حرکات بچه گانه و غریق گونه ، اگر واقعا هر دو قصد خدمت به مردم را دارند باید دست از این قشون کشی ها بردارند و بیش از این مایه آزار مردم نشوند ، بنشینند و گفتگو کنند . اگر واقعا خیر خواه مردمند . که من عقیده دارم هیچکدام دلشان به حال مردم نمی سوزد و هر کدام سنگ قدرت خویش به سینه می زنند . جوانهای مردم را به گناه تحت تاثیر گرفتن و جو زدگی دو ماه در زندان نگاه داشته اید که چه ؟ ....... این همه زندانی ، این همه کشته ، این همه بیمار روانی تحویل جامعه داده اید بس نیست ؟ ...... چه کسی تاوان قدرت طلبی های شما را باید بدهد ؟ ...... جان جناب رمضان زاده و جلایی پور و حجاریان همان قدر ارزش دارد که جان جوان تحریک شده از اینان در بند برای خانواده اش ، تئوریسین هستند که باشند ، جان ، جان است .....
امروز ملاقات جوانی در بیمارستان رفتم که ماشینی ناشناس با او نصادف کرده و بعد از پرت کردنش از محل حادثه گریخته، آن هم در خیابان حافظ با این ترافیک ، یکی نکرد شماره ماشین را بگیرد ، یک نفر دنبال ماشین نرفت و این جوان که از 6 سالگی سایه پدر را بر سرندیده و توسط مادرش به سن 22 سالگی رسیده فقط خدا همراهش بود که فقط پایش از هر دواستخوان نازک نی و درشت نی شکسته !!! و باید هزینه میلیونی بیمارستان را بدهد .
برای این مادر رنج کشیده جان فرزندش مهم نیست ؟ !! ....... جان جان است ، انقدر دم از جان آقای حجاریان نزنید .... همه ی انهایی که در زندانند الان یکسانند ، که آنها که سردمدار بوده اند ، گناهشان بیشتر و آنها باید پاسخ بدهند و از خودشان دفاع کنند .....
خدا گلسرخی را بیامرزد ........ این دادگاهها فقط و فقط مرا یاد دادگاه گلسرخی می اندازد .....
یاد فرمایش امام حسین (ع) افتادم که می گویند :
88/6/3

  • خانم معلم

پیرمرد و سالک

خانم معلم | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر
مردی بر قاطری بنشسته بود و از بیابانی می گذشت . سالکی را بدید که پیاده بود

پیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری ؟
سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند و زنان خود را از ارث محروم می‌کنند
مرد گفت : به خوب جایی می روی
سالک گفت : چرا ؟
پیر مرد گفت : من از مردم آن دیارم و دیری است که چشم انتظارم تا کسی بیاید و این مردم را هدایت کند
سالک گفت : پس آنچه گویند راست باشد ؟
پیر مرد گفت : تا راست چه باشد
سالک گفت : آن کلام که بر واقعیتی صدق کند
پیر مرد گفت : در آن دیار کسی را شناسی که در آنجا منزل کنی ؟
سالک گفت : نه
پیر مرد گفت : مردمانی چنین بد سیرت چگونه تو را میزبان باشند ؟
سالک گفت : ندانم
پیر مرد گفت : چندی میهمان ما باش . باغی دارم و دیری است که با دخترم روزگار می گذرانم
سالک گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نیک آن است که به میانه مردمان کج کردار روم و به کار خود رسم
پیر مرد گفت : ای کوکب هدایت شبی در منزل ما بیتوته کن تا خودت را بازیابی و هم دیگران را بازسازی
سالک گفت : برای رسیدن شتاب دارم
پیر مرد گفت : نقل است شیخی از آن رو که خلایق را زودتر به جنت رساند آنان را ترکه می زد تا هدایت شوند .
ترسم که تو نیز با مردم این دیار کج کردار آن کنی که شیخ کرد
سالک گفت : ندانم که مردم با ترکه به جنت بروند یا نه ؟
پیر مرد گفت : پس تامل کن تا تحمل نیز خود آید . خلایق با خدای خود سرانجام به راه آیند
پیرمرد و سالک به باغ رسیدند . از دروازه باغ که گذر کردند
سالک گفت : حقا که اینجا جنت زمین است . آن چشمه و آن پرندگان به غایت مسرت بخش اند
پیر مرد گفت : بر آن تخت بنشین تا دخترم ما را میزبان باشد
دختر با شال و دستاری سبز آمد و تنگی شربت بیاورد و نزد میهمان بنهاد . سالک در او خیره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بیتوته کرد و سحرگاهان که به قصد گزاردن نماز برخاست پیر مرد گفت : با آن شتابی که برای هدایت خلق داری پندارم که امروز را رهسپاری
سالک گفت : اگر مجالی باشد امروز را میهمان تو باشم
پیر مرد گفت : تامل در احوال آدمیان راه نجات خلایق است . اینگونه کن
سالک در باغ قدمی بزد و کنار چشمه برفت . پرنده ها را نیک نگریست و دختر او را میزبان بود . طعامی لذیذ بدو داد و گاه با او هم کلام شد . دختر از احوال مردم و دین خدا نیک آگاه بود و سالک از او غرق در حیرت شد . روز دگر سالک نماز گزارد و در باغ قدم زد پیرمرد او را بدید و گفت : لابد به اندیشه ای که رهسپار رسالت خود بشوی
سالک چندی به فکر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن می دهد اما دل اطاعت نکند
پیر مرد گفت : به فرمان دل روزی دگر بمان تا کار عقل نیز سرانجام گیرد
سالک روزی دگر بماند
پیر مرد گفت : لابد امروز خواهی رفت , افسوس که ما را تنها خواهی گذاشت
سالک گفت : ندانم خواهم رفت یا نه , اما عقل به سرانجام رسیده است . ای پیرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پیر مرد گفت : با اینکه این هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گویم
سالک گفت : بر شنیدن بی تابم
پیر مرد گفت : دخترم را تزویج خواهم کرد به شرطی
سالک گفت : هر چه باشد گر دن نهم
پیر مرد گفت : به ده بروی و آن خلایق کج کردار را به راه راست گردانی تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالک گفت : این کار بسی دشوار باشد
پیر مرد گفت : آن گاه که تو را دیدم این کار سهل می نمود
سالک گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام می دادم اگر خلایق به راه راست می شدند , و اگر نشدند من کار
خویشتن را به تمام کرده بودم
پیر مرد گفت : پس تو را رسالتی نبود و در پی کار خود بوده ای
سالک گفت : آری
پیر مرد گفت : اینک که با دل سخن گویی کج کرداری را هدایت کن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالک گفت : آن یک نفر را من بر گزینم یا تو ؟
پیر مرد گفت : پیر مردی است ربا خوار که در گذر دکان محقری دارد و در میان مردم کج کردار ,او شهره است
سالک گفت : پیرمردی که عمری بدین صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد ؟
پیر مرد گفت : تو برای هدایت خلقی می رفتی
سالک گفت : آن زمان رسم عاشقی نبود
پیر مرد گفت : نیک گفتی . اینک که شرط عاشقی است برو به آن دیار و در احوال مردم نیک نظر کن , می خواهم
بدانم جه دیده و چه شنیده ای ؟
سالک گفت : همان کنم که تو گویی
سالک رفت , به آن دیار که رسید از مردی سراغ پیر مرد را گرفت
مرد گفت : این سوال را از کسی دیگر مپرس
سالک گفت : چرا ؟
مرد گفت : دیری است که توبه کرده و از خلایق حلالیت طلبیده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغی روزگار می گذراند
سالک گفت : شنیده ام که مردم این دیار کج کردارند
مرد گفت : تازه به این دیار آمده ام , آنچه تو گویی ندانم . خود در احوال مردم نظاره کن
سالک در احوال مردم بسیار نظاره کرد . هر آنکس که دید خوب دید و هر آنچه دید زیبا . برگشت دست پیر مرد را بوسید
پیر مرد گفت : چه دیدی ؟
سالک گفت : خلایق سر به کار خود دارند و با خدای خود در عبادت
پیر مرد گفت :
وقتی با دلی پر عشق در مردم بنگری آنان را آنگونه ببینی که هستند نه آنگونه که خود خواهی ...

88/6/3
  • خانم معلم

فقط ما فرهاد کوهکن نداریم !!!

خانم معلم | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۱:۲۶ ق.ظ | ۱ نظر

داستان عشق عجیب و غریب یک مرد و زن چینی، اخیرا رسانه‌ای شده است و توجه زیادی به خود جلب کرده است.

به گزارش «شفاف» بیش از پنجاه سال پیش، «لیو» که یک جوان ۱۹ ساله بود، عاشق یک زن ۲۹ ساله بیوه به نام «ژو» شد. در آن زمان عشق یک مرد جوان به یک زن مسن‌تر، غیراخلاقی بود و پسندیده نبود.
برای جلوگیری از شایعات این زوج تصمیم گرفتند، فرار کنند و درغاری در استان ژیانگ‌جین زندگی کنند. در اول زندگی مشترک آنها بی‌چیز بودند، نه دسترسی به برق داشتند و نه غذایی، طوری که مجبور بودند از گیاهان و ریشه درختان تعذیه کنند و روشنایی خود را با یک چراغ نفتی تأمین کنند.در دومین سال زندگی مشترک، «لیو»، کار خارخ‌العاده‌ای را شروع کرد، او با دست خالی شروع به کندن پلکان‌هایی در دل کوه کرد، تا همسرش بتواند به آسانی از کوه پایین بیاید، او این کار را پنجاه سال ادامه داد.
نیم قرن بعد در سال ۲۰۰۱، گروهی از مکتشفین، در کمال تعجب این زوج پیر را همراه شش هزار پله کنده شده با دست پیدا کردند.
هفته پیش «لیو» در ۷۲ سالگی در کنار همسرش فوت کرد. «ژو» روزهای زیادی در کنار تابوت همسرش سوگوار بود.
دولت چین تصمیم گرفته که «پلکان عشق» و محل زندگی این زوج را حفظ کند و آن را تبدیل به یک موزه کند.
این هم از نیروی عشق ..........
  • خانم معلم

دعا

خانم معلم | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ | ۳ نظر
داشتم جزء سوم قرآن رو می خوندم رسیدم به آیه هشتم آل عمران :






ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت التواب




این دعا همیشه ی همیشه وقتی توی قنوتم می خونمش ، اشکم رو در میاره ، و این بار هم ، باز با خوندنش اشکم در اومد ....... یه حس نزدیکی به خدا پیدا می کنم در عین کوچکی و عجز ....... از همه ی کلمه هاش لذت میبرم ...... از رحیم بودن خدا شرمنده میشم و انگار با هر بار خوندنش یه توبه است که دارم می کنم از گناهانی که انجام دادم .......... و انگار با هر بار خوندن این دعاست که رحمانیت و رحیم بودنش بر من جاری میشه ، انگار قلبم جلا پیدا می کنه با هر قطره اشکی که از چشمم خارج میشه .......



خدایا ، کمک کن توی این ماه بهتر و بیشتر بشناسیمت ، ما رو هم مثل خیلی ها که عاشقشون کردی عاشق خودت کن ، و بعد عاشقمون شو و بعد .......... خودت دیه مون شو که خودت گفتی :


من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته ..........



  • خانم معلم